قابی که فیلم Psycho را تعریف میکند
در سال ۱۹۶۰، مخاطبان برای اثر غافلگیرکننده و دلهرهآور هیچکاک آماده نبودند. فیلمی که همچنان تداعیکنندهی ژانر وحشت در بالاترین سطح خود و یکی از تاثیرگذارترین فیلمها در این ژانر محسوب میشود.
در سال ۱۹۶۰، با اکران فیلم سایکو (Psycho)، ساختهی آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock)، ژانر وحشت که گرفتار کلیشههای تکراری شده بود، برای همیشه تغییر کرد. «روانی» نه فقط بهخاطر خوشساخت و شگفتانگیز بودن، بلکه بهخاطر تاثیر فراوانی که روی ژانر وحشت گذاشت، ستایش میشود. هنوز هم بعد از ۶۰ سال میتوان تاثیر این فیلم را در سینما دید. موسیقی رعبانگیز، شخصیتپردازی پیچیده و قوی و نحوهی فیلمبرداری و تدوین صحنههای قتل، موضوعاتی هستند که تماشاچیان را بیشتر از بخشهای دیگر فیلم، تحت تاثیر قرار میدهند؛ اما «روانی» حرفهای بیشتر برای گفتن دارد و در این مقاله، از طریق قاببندی هیچکاک در شروع فیلم، میخواهیم به مفهوم ضمنی Psychoبرسیم.
قابی که ساختهی هیچکاک را تعریف میکند نه در صحنهی معروف قتل مارین کرین (با بازی Janet Leigh) در حمام هتل یا در صحنهی کشته شدن کاراگاه خصوصی فیلم با یک نما از بالای سر او و نه وقتی که «مادر» شخصیت نورمن بیتس (با بازی Anthony Perkins) در حالی که روی یک صندلی و به حالت چرخان زیر نور خودش را نشان مخاطب میدهد است؛ بلکه قاب تعریفکنندهی «روانی» در همان ابتدای فیلم رخ میدهد.هیچکاک، به آرامی دوربین را از سمت چپ شهر با تکنیک دیزالو (نوعی تکنیک تدوین که تصاویر بهصورت پیوسته و با محو شدن در یکدیگر به هم متصل میشوند) به سمت راست شهر میآورد تا به خانهی مارین کرین که منشی یک دفتر مشاور املاکی است، میرسد. او با سم (با بازی John Gavin) در حال مشاجره برای علنی کردن رابطهشان است؛ دوربین پنهانی و از طریق شکافی که در پنجرهی خانهی مارین است، وارد خانهی او میشود. هیچکاک فضول این ماجرا است و ماهم با او همراه میشویم، به همان اندازه فضول و رقتانگیز.
بعدا، وقتی که نورمن بیتس نقاشی دفتر خودش را پایین میآورد تا از سوراخ ایجاد شده در دیوار با نگاهی شهوتآمیز به مارین نگاه کند، برای ما یاداور صحنهی ابتدایی فیلم میشود که از شکاف پنجره مارین، وارد زندگی شخصی او شدیم؛ اما اینبار فرق میکند، اینبار نه به قصد فضولی از نگاه خودمان بلکه از نگاه یک قاتل خطرناک به دیدن مارین میرویم.این قاب است که نورمنِ تنها و خجالتی را مجاب میکند تا دست به قتل مارین بزند؛ قتلی که در تاریخ سینما یگانه شد.
صحبت مارین و نورمن در دفتر کار هتل، پیچیدهترین صحنهی فیلم است. هیچکاک، با این صحنه بهدنبال چندین هدف میرود و به همهی آنها دست پیدا میکند. دفتر کار نورمن، پر شده از پرندگان شکاری که نورمن در اوقات فراغاتش آنها را خشک کرده است. معلوم است که نورمن در وضعیت روانی مناسبی هم قرار ندارد؛ در لحظهای او مانند یک جنتلمن خوشرو و خوشبرخورد رفتار میکند و در لحظهی دیگر به یک فرد پرخاشگر و بداخلاق تبدیل میشود. پرندههای شکاری خشک شده و تناقض رفتاری نورمن، از یک فرد نامتعادل خبر میدهند. در ادامهی فیلم تماشاچی هم به این عدم تعادل در شخصیت نورمن میرسد؛ نورمن یک فرد دوشخصیتی است. در طرف دیگر این صحبت، مارین است که یک آیینه در دفتر نورمن میبیند، این آیینه حس تنهایی و پشیمانی مارین را بازتاب میکند و باعث تغییر عقیده در ذهن او میشود.
نورمن به مارین میگوید: «همهی ما در تلهای که خودمان درستش کردیم گیر افتادیم، یکبار که درش بیافتیم دیگر راه فراری وجود ندارد.»
اما مارین فک میکند که هنوزم راه فرار و خلاص شدن از تله وجود دارد. مارین که ۴۰هزار دلار پول نقد را از دفتر مشاور املاکی دزدیده بود و میخواست به همراه سم یک زندگی بهتر برای خودش درست کند، حال پشیمان شده و میخواهد که پول را به آریزونا بدون انکه کسی بفهمد برگرداند. مارین رستگاری از این گناه را در ذهن خودش پیدا میکند؛ اما همانطور که نورمن گفت وقتی در تلهی خودمان میافتیم راه فراری وجو ندارد. این قضیه مرگ مارین را غمانگیزتر هم میکند؛ او که از کردهی خودش پشیمان و در اولین فرصت به دنبال جبران اشتباهش بود، به بیرحمانهترین شکل ممکن به قتل میرسد.
نورمن با تمیز کردن خون مارین و پنهان کردن جسد او در باتلاق، به شخصیت اول فیلم تبدیل میشود. مخاطب با او بهخاطر داشتن یک مادر قاتل و نامتعادل همراه میشود و حتی در صحنهی فرو رفتن مارین و ماشینش در باتلاق (وقتی که برای لحظهای ماشین در باتلاق فرو نمیرود)، ما هم مثل نورمن احساس خطر و ترس میکنیم. هیچکاک، به استادانهترین شکل ممکن نورمن را به شخصیت اصلی و پروتاگونیست فیلم تبدیل میکند.
با نزدیک شدن با پایان فیلم و مشاهده یک قتل بیرحمانه دیگر از سوی «مادر» و وارد شدن سم و خواهر مارین به هتل، بالاخره به یکی از ماندگارترین پیچشهای داستانی سینما میرسیم. «مادر» در واقع همان نورمن بوده است. نورمن که از بیماری دوشخصیتی رنج میبرد، هنگامی که قصد قتل خواهر مارین را داشت، توسط پلیس دستگیر میشود.
بعد از دستگیری نورمن و در دادگستری، یک روانشناس شروع به توضیح دادن بیماری نورمن کرده و تمام پیچشهای داستان را برای مخاطب باز میکند. بعد از این صحنه ما به اتاق بازداشت میرویم، جایی که نورمن پیچیده در یک پتو و کاملا تسخیر شده توسط «مادر» میگوید: «چرا، او حتی آزارش به یک مورچه هم نمیرسید.» اما خندهی بیصدا و ترسناک روی صورت نورمن(مادر) خلاف این حرف را میزند.
۶۰ سال بعد، همچنان از psycho، بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ در ژانر وحشت یاد میشود. «روانی» یک ژانر را به طور کل تحت تاثیر خودش قرار داد. از زمان اکران این فیلم تا به امروز میتوان تاثیرش را در فیلمهای ژانر وحشت و تریلر، فیلمهایی با مضامین قاتلهای زنجیرهای، فیلمهای اسلشر و ... دید. هیچکاک، میداند که چجوری یک فیلم میتواند روی وجههی تاریک و ممنوعهی تماشاچیان دست بگذارد و او با «روانی» همینکار را انجام میدهد. همانطور که نورمن گفت: « همهی ما بعضی وقتا کمی دیوانه میشویم.»
هیچکاک، با ساخت Psycho، درحال اذعان جذابیت عاصی کننده و گناهکارانه سینما است؛ مدیومی که به ما اجازه میدهد زندگی دیگران را بدون انکه خودمان دیده شویم، نگاه کنیم. او ۶ سال قبل با فیلم Rear Window هم همینکار را انجام داد. هیچکاک، یک اپارتمان را تبدیل به یک تصویر تلویزیونی کرد که هر پنجره، یک فیلم جدا با درام خاص خودش را داشت و یک عکاس روی ویلچر و در کنار پنجرهاش، با یک دوربین دوچشمی در حال تماشای این افراد بود. اما «روانی» در مفهوم نگاه زیرچشمی یک قدم رو به جلو برمیدارد، مردی که به شهوانیترین و درندهترین خوی خودش زیر چشمی نگاه میکند.
منبع: theguardian
مطلبی دیگر از این انتشارات
دو فصل اول سریال «چرخ زمان» بهصورت غیر خطی از کتابها اقتباس خواهند شد
مطلبی دیگر از این انتشارات
تمام اطلاعاتی که در مورد سریال Sandman نتفلیکس میدانیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
Taxi Driverنگاهی به شخصیت تراویس بیکل