داستان ابی اکولایزر - مردی که دنیا رو تغییر داد- قسمت دوم
کارگاه یک روز کامل رو فکر کرد که چیکار کنه . مرتب نقشه کشید و برنامه ریزی کرد.
تمام نقشه ها و طرح ها رو روی یک کاغذ کشید . ابزارهای لازم رو که شامل یک دفتر تلفن ، یک گوشی تلفن ، یک مبدل صدای مرد به زن و یک چای ساز و قهوه ساز بود رو روی میز کارش گذاشت .
توی اینترنت رفت و عکس ابی اکولایزر رو از وبلاگش دانلود کرد . چاپش کرد و به دیوار چسبوند . عدد یک رو هم کنارش نوشت .
بعد رفت سراغ اولین نقشه و برنامش . روی کاغذ نوشته بود . شماره یک : زنگ زدن به اسی پلنگ . esi palang
اما اسی پلنگ کی بود ؟
اسی پلنگ یک جوان خوش تیپ و بیبی فیس بود . اون تو زمینه آرایش و گریم ماهر بود . موهاشو هر روز یک رنگ می کرد تا هنر خودش رو نشون بده . از بچه های گروه تئاتر بود . به عنوان یک بازیگر خبره نقش خودش رو خیلی خوب بازی می کرد . می تونست تو هر نوع نقشی از گدا کرفته تا دزد و پلیس نقش ایفا کنه .
قبلا هم تو پروژه های زیادی با کارگاه جمشیدی کار کرده بود . و موفقیت های زیادی کسب کرده بود .
کارگاه به اسی زنگ زد . اسی گفت : به به آقا جمشیدی ، خیلی وقت بود از ما خبر نمی گرفتی . این بار باز باید واست چیکار کنم .
کارگاه گفت : اگه آب تو دستته بزارش زمین و فوری بیا پیشم . یک پروژه خاص برات دارم .
اسی گفت : باشه . کیفش رو جمع کرد و با یک تاکسی رفت پیش کارگاه .
کارگاه در رو باز کرد . اسی سریع بغلش کرد و با هم روبوسی کردن .
با اسی تو دفتر نشستن و یک چای نوش جان کردن . کارگاه به اسی گفت که باید بری به آدرس خونه ابی اکولایزر و اونو تعقیب کنی . بعدش هم با یک روش حرفه ای با اون دوست شی .
اسی گفت : نترس از ضایع شدن . بیا اون با من .!!!!
بعد اسی کیفش رو باز کرد و شروع کرد به آرایش کردن . یک پوستیج قرمز شرابی روی سرش گذاشت . یک کیف کوچیک آرایشی زنونه هم که پر از نگین بود به دوشش انداخت . یک تیشرت صورتی هم پوشید با یک شلوار قرمز .
کارگاه با دیدن ظاهر اسی گفت : " جون بابا ..."
و اسی هم با لحنی حالت دار گفت : " کثافت . چشات پر از خاک شه ..".
بعد کلی خندیدن و اسی هم کمی حرف زد و راه رفت تا حسابی تو نقشش فرو بره .
اسی آدرس رو از کارگاه کرفت و به سمت خونه ابی اکولایزر حرکت کرد. تو راه راننده تاکسی همش تو نخ این بود که به اسی شمارش رو بده اما اسی قبول نکرد .
راننده به اسی گفت " لا اقل اسمت رو بهم بگو "
اسی هم گفت : " بفشه " و آروم خندید.
ده دقیقه بعد به مقصد رسیدن . اتفاقا همون لحظه ای رسیدن که ابی داشت از خونشون می اومد بیرون . اسی از ماشین پیاده شد . اومد پول ماشین رو حساب کنه . راننده شمارش رو نوش و به اسی گفت : یکم بیا نزدیک تر . اسی صورتش رو برد نزدیک تر . و راننده صورتش رو بوسید . اسی هم شروع کرد به فحش دادن و دادو بیداد کردن .
می گفت : " آهای کمک . این مرتیکه کثافت مزاحم من شده ..... " " به من شماره می دی ...."
ابی اکولایزر که این صحنه رو دید . رفت جلو .
پایان قسمت دوم .
مطلبی دیگر از این انتشارات
من کجا و زن کجا ؟ - قسمت دوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرد هزار چهره - چهره دوم تکدی گری
مطلبی دیگر از این انتشارات
برخورد شهاب طلا به زمین - قسمت دوم