تختی، غمی که هنوز شسته نشده!

قصد دیدن فیلم تختی را نداشتم، نمی دانم چرا در برابرش گارد گرفته بودم، چه در زمان جشنواره و چه بعدش! آدم فیلم بازِ خفنی نیستم، خصوصا فیلم ایرانی زیاد نمی بینم! تقریبا به سینما می روم که در کنار دوستانم باشم و از فضایی که در کنار دوستانم شکل می گیرد لذت ببرم.

تختی - فیلمی از بهرام توکلی
تختی - فیلمی از بهرام توکلی

چند روز پیش، در جمع دوستان بودم که پیشنهاد دیدن فیلم تختی را دادند و روز بعد بدون هیچ واکنش و حرفی همراهشان راهی سینما شدم و به دیدن فیلم نشستم.

فیلمی سیاه و سفید که از ابتدا بارها گلویم را آزار داد! بارها بغض کردم و هر بار در تاریکی سینما بغضم را خوردم مبادا دوستی که کنار دستم نشسته است متوجه شود.

سکانس ابتدایی، و سکانس پایانی عجیب غمناک و بغض آلود بود. سنگینی فضای سکانس های ابتدایی را هنوز حس می کنم و غم و بغض سکانس پایانی (قبل از سکانس پخش موسیقی روی تصاویر فیلم) هنوز گلویم را آزار می دهد.

ماهور الوند - فیلم تختی اثر بهرام توکلی
ماهور الوند - فیلم تختی اثر بهرام توکلی


بعد از روشن شدن چراغ ها، سکوت عجیبی در سالن جاری بود! عده زیادی هنوز حاضر نبودند از روی صندلی بلند شوند، شاید آن ها هم نمی توانستند با خودشان و این پایان و واقعیت کنار بیایند. عده ای با چهره های غمگین در سکوتِ کامل، بلند می شدند و بدون هیچ حرفی از سالن خارج می شدند. عجیب ترین صحنه و واکنش، برای دوستانم بود! دوستانی که بعد از تمام شدن فیلم بلافاصله شروع می کردند به صحبت درباره فیلم و ارایه نظرات، چند تایشان داشتند سعی می کردند که اشکی از چشمشان پایین نریزد، یکی شان ناراحت و بدون هیچ صحبتی با صورتی غمگین و بدون اینکه با من که کنارش بودم، حرفی بزند یا حتی ارتباط چشمی بگیرد، بلافاصله از روی صندلی بلند شد و رفت!

در مورد فیلم و نکات و تصاویر و دیالوگ ها و فیلم نامه و... قصد ندارم حرفی بزنم، تمام حرفم درباره فضاییست که فیلم ایجاد کرد! درباره غمی که می دانستم به این زودی شسته نخواهد شد.

درباره غمی که هنوز شسته نشده است!