در « سوگ » شنوایی !


« بهمن » مرتضی فرشباف را اصلا دوست نداشتم، نه جذابیت فرمی خاصی داشت و نه قصه خاصی روایت می کرد. با این پیش زمینه به تماشای « سوگ » نشستم که از لحاظ زمانی قبل از  « بهمن » ساخته شده بود.

نمای درخشانِ افتتاحیه حکایت از این داشت که فیلمی را قرار است ببینیم که با سایر فیلم های حداقل این چند سال متفاوت است. همین هم شد. نوآوری های فرمالِ فرشباف در معرفی زن و مردِ اصلی فیلم به اوج می رسد. پیرمرد راننده یکی از جالب ترین کاراکتر هایی است که در چند سال اخیر در فیلم های اکران شده دیده ام.
عطر کیارستمی به وضوح در سراسر فیلم مشاهده می شود. لانگ شات های فراوان و حرکت کم دوربین هم همین را نشان میدهد.
با وجود این، فیلمنامه سوگ با مشکل مواجه است. از سکانس هایی که نقشی در پیشبرد قصه ندارند – و شاید در فیلمی اینچنینی قابل توجیه باشند – که بگذزیم، قصه ای که شروع شده به نظر پایان نمی گیرد و همین بیننده را در پایان فیلم کمی متعجب می کند.
اما در مجموع، شجاعت فیلمساز در تجربه کردن فضایی به این اندازه بکر، قابل توجه و تجربه ی او هم با موفقیت همراه بوده و باعث می شود که شما بیننده کمی حرفه ای سینما را به تماشای آن دعوت کنیم.