𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐂𝐨𝐩𝐲𝐰𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 | 𝐦𝐚𝐬𝐢𝐡𝐚𝐦𝐨𝐳𝐡𝐝𝐞𝐡.𝐜𝐨𝐦
سیاه پشت سیاه بر تنمان

بزرگی که فرجام او تیرگیست
برآن مهتری بر بباید گریست
سپهر بلند ار کشد زین تو
سرانجام خشتست بالین تو
سیاه پشت سیاه بر تنمان! زمین در زیر پای کارگرانی که برای روزی حلال جان می دادند، به ناگاه فرو ریخت و تونل امیدشان را به گورستانی تاریک و بی صدا بدل کرد. تلاش امدادگران برای یافتن نشانه ای زندگی میان خاک و سنگ، بی ثمر ماند و هر لحظه امیدها به غبار تبدیل شد.
صدای ناله ی سوگواران سیاه پوش در قاب تحمل ناپذیر معدن فروریخته، پژواکی از اندوه عمیقی است که هنوز در دل این سرزمین زخم می زند؛ زخمی که تا سال ها التیام نخواهد داشت.
از جان دادن هم می شود خسته شد، التیام اگر باشد!
احسان مژده | مهر ۱۴۰۳
مطلبی دیگر از این انتشارات
خورشید سرودش را خواند، نوبت سایههاست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
پرواز مستقیم از تهران به نیویورک
مطلبی دیگر از این انتشارات
رفتگران صفحه حوادث