پادکست ژنتیکی که هر دو هفته یکبار منتشر میشه.
ژن نهم | نبوغ
به نظر شما باهوش به کی میگن؟ هوش ما به شغلی که انتخاب میکنیم چقدر ربط داره؟ آیا با اطمینان میشه گفت کسی که اختراع میکنه حتما یه نابغه است و یا نه کسی که تو ریاضیات نمیتونه نمرهای کسب کنه، هوش کمی داره. هوش مالی، هوش اجتماعی، هوش هیجانی و عاطفی، تستهای آی کیو و هر چیزی که راجب هوشه برای ما انسانها همیشه جذاب بوده چرا؟ خب سادس، باهوشها جذابترن یا خوب میتونن حرف بزنن یا تو ناخودآگاهمون این ذهنیت است که موفقیتهای مالی و تحصیلی نتیجهی نبوغ افراده. هوش یه پدیدهی رفتاری خیلی پیچیدهاست که ارثی بودن یا تربیتی بودنش همیشه سوال بشریت بوده و هست. اما ما تو ژنکست به هر پدیدهای با عینک ژنتیک نگاه میکنیم.
حالا شاید فکر کنید مثل بررسی بعضی رفتارهای شخصیتی در مورد هوش میخوام اسم چندتا ژن رو بگم و پرونده موضوع هوش رو ببندم، ولی نه، با این موضوع اینجوری برخورد نخواهیم کرد. چون اصلا قراره ژنتیکی بودن این موضوع رو به چالش بکشیم.
عزیزان شنونده سلام، به ژنکست نهم خوش اومدین.
من سودا بصیری هستم و اینجا ژنکسته. پادکستی که به پدیدهها، رفتارها و بیماریهای انسانی از دریچهی علم ژنتیک نگاه میکنه. که قراره تو این قسمت در مورد ژنتیکی بودن یا نبودن نبوغ در افراد کلی حرف بزنیم.
شانزدهم فوریه 1822 بود که یک عضو جدید به خانوادهای پرجمعیت بیرمنگامی و ثروتمند گالتون اضافه شد. یه پسر بچهای با بینی باریک و چشمهای روشن و چهرهای کاملا انگلیسی؛ با همون رفتارهای خاص اشرافزادهای که گویا این طرز برخورد بین تمام اعضا موروثیه. دارم در مورد سر فرانسیس گالتون عمهزاده چارلز داروین معروف صحبت میکنم. فرانسیس شخصی نبود که ساده از کنار مسائل رد بشه و بنا به خصلت کنجکاوی که این ویژگی کمی تا قسمتی تو این خانواده موروثی بود تا از موضوعی به طور کامل سر در نمیآورد ولکنش نبود.
این موضوعات هم محدودیت نداشت؛ آمار، هواشناسی، ریاضیات، جغرافیا، جامعهشناسی، پزشکی و ژنتیک. به موضوع اصلاح نژادی در مورد گیاهان هم خیلی علاقه داشت. از بزرگترین علامت سوالها هم مغز بود. پیچیدگی کارکرد مغز و مسائل ژنتیکی مربوط به اون بود که اونو بیشتر مشتاق پزشکی میکرد. خلاصه یه گریز خوبی به این علوم و فنونی که تو تمام ادوار زندگیش یاد گرفته بود زد. یعنی از آمار، جامعهشناسی، پزشکی و ژنتیک تو قالب یه ایده به اسم اینکه هوش و نبوغ میتونن موروثی باشن استفاده کرد و در موردش کلی تحقیق کرد و کتاب نوشت و میشه گفت گالتون نه اولین نفر که از شجاعترین ها بود که حس کرده بود یه ارتباط خاصی بین ژنتیک و نبوغ افراد تو جوامع مختلف میتونه وجود داشته باشه.
تا جایی پیش رفت که با پارامترهای مختلفی، تستهای دقیقی برای هوش تنظیم کرد که اگه شما زندگینامهی گالتون رو بخونین حتما لقب پدر آزمون هوش به چشمتون میخوره. اولین کتابی که تو حوزهی روانشناسی طبقهبندی میشه کتاب نبوغ ارثی بود. تو زمان گالتون دیانای، آرانای و ژنومی کشف نشده بود. اما گالتون و جامعهی اون زمان با توجه به اینکه دلیل ثروت و موفقیت و دستاوردهای بزرگ رو به نبوغ خاص افراد و هوش و ذکاوت رو یه عنصری میدونستن که به طور متوازن بین خانوادهها پخش نشده و به بعضیا بیشتر رسیده ربط میدادن، گالتون هم به این ایدهاش خیلی ایمان داشت.
سال 1875 هم خبری از ژنتیک مولکولی نبود اما مطالعه روی دوقلوها کلید خورد؛ تا ثابت بشه که اگه هوش ژنتیکیه پس باید دوقلوها از نظر این موضوع دیگه تفاوتی با هم نداشته باشن. هرچند دقت این آزمایشها خیلی پایین بود چون الگوهای سنجش کامل نبودن و این دغدغه توی جامعهی بشری از چالشهایی بود که هیچ وقت به جواب قاطعی نرسید.
میرسیم به سال 1900 و دهههای بعدش که زیاد تو نگرش انسانها در مورد ادراک و هوش تغییری ایجاد نشده بود و هر کسی یه چیزی رو به هوش بالا نسبت میداد و اینکه هوش ژنتیکی هست یا نه مثل اینکه فرهنگ جاافتادهای باشه پذیرفته شده بود. که مثلا اگه کسی هوشش کمه خب دست خودش نیست مساله خونوادگیه.
کم کم علم ژنتیک پیشرفت کرد؛ سال 1999، سالی به یاد موندنی برای حوزهی ژنتیک رفتاری که چالشها و سخنرانیهایی روانشناس آمریکایی جنجالی تو ژنتیک رفتاری به پا کرد و اون کسی نبود جز آرتور جنسن. اینکه آرتور تو بیانیههاش گفته بود هوش قابل به ارث رسیدنه اصلا عجیب و غریب نیست اما اینکه با اطمینان خیلی بالایی به نژادی بودن این مسئله اشاره کرده بود باعث شد جامعهی آمریکا و کلا جامعهی جهانی انگشت به دهن بمونن. راستی بیاین به اینکه آرتور کی بود زیاد فکر نکنیم، اما به اینکه چیا در مورد هوش و آیکیو گفت و طرفداران خاص خودش رو هم پیدا کرد، چرا.
بیانیهی بلند بالایی که بیست و پنج بند داشت از جنسن منتشرشد که خیلی از دانشمندا، ژنتیسینها و روانشناسها حتی تاییدش کردن. خیلیاشونم خب نه اما متن این بیانیه چی بود که خیلی جنجال به پا کرد. اینکه هوش حدود چهل تا هشتاد درصد ارثیه و بیست تا سی درصد مابقی هم اثبات نمیشه که با آموزش و یا تغییر محیط جبران بشه.
هوش قابل اندازهگیریه و آزمونهای تست هوشی که مدون شدن و روان سنجیهای هوش کاملا قابل اطمینان هستند و ایرادی بهشون وارد نیست. تستهای هوش مختص یه فرهنگ خاص نیستن و بمب ساعتی این بیانیه این بنده؛ اینکه در آزمونهای تست هوش نژادهای آسیای شرقی بالاترین نمره و سفیدپوستها نمرهی متوسط میگیرن.
اما اما مردم خاورمیانه، آمریکای لاتین و سیاهپوستها در پایینترین رده هوشی قرار دارند و این رو آمار مستند نشون میده. متاسفانه برتری طلبی جنسن به سمت و سوی مشاغل هم رفته بود و اذعان میکرد مثلا سیاه پوستا نمیتونن تو مشاغل پر درآمد و تاپ و یا تو مشاغل مدیریتی دووم بیارن که من نمیخوام در مورد دستهبندی مشاغل تو این اپیزود حرفی بزنم. یه بندی هم وجود داشت که میگه طبق آمار و بررسیهای تعداد افراد ورودی و پی اچ دی های هر رشته استعداد هوش ریاضی و منطق تو آقایون بیشتر از خانوماست.
چرا که تو رشتههای مهندسی، ریاضیات و فیزیک فارغالتحصیل خانم کمه ولی تو بقیهی رشتهها مثل هنر، علوم انسانی، علوم پایه و پزشکی تقریبا برابری تعدادی بین دو جنسیت دیده میشه. همین بند زندگی لری سامرز استاد اقتصاد و رییس دانشگاه هاروارد رو بهم ریخت، چرا که تو جمع آوری اطلاعات این بند و تاییدش به جنسن کمک کرده بود. جنسن بندهای دیگهای رو هم به بیانیهاش اضافه کرده بود که به همشون ایمان کامل داشت.
اینکه هوش ارزش خیلی مهمی توی زندگی داره. افراد باهوش کنترل جنسی بالایی دارن و کمتر زاد و ولد میکنن یا هوش تنها عامل موفقیت تحصیلی و شغلی نیست اما یکی از مهمترین عوامله و اینکه طی نسلها آیکیو گروههای مختلف هوشی به هم نزدیک نمیشن.
این فقط تعدادی از بندهای این بیانیه بود که همه رو هاج و واج کرده بود؛ شما فکر کنید سیاهپوستهای اون زمان آمریکا با شنیدن این بیانیه چه حالی پیدا کردن. بیانات جنسن مقاله شد و تو یکی از نسخههای مجلهی والاستریت ژورنال به چاپ رسید و معتقدا به حرفهای جنسن بیشتر روی این موضوع کار کردن، چون حرکت جنسن جرات خاصی به دانشمندا داده بود که بدون مرز و محدوده تحقیقاتشونو انجام بدن و به زبون بیارن که این که دانشگاهها رو بیشتر سفیدپوستها اشغال کردن تبعیض نژادی نیست.
حتی ظرفیت خالی برای سیاهپوستا وجود داره و با توجه به نسبت سطح به حجم این نژاد بیشتر از این تعداد باید در دانشگاهها، در مشاغل موفقتر، و در سمتهای مدیریتی میبودن اما این هوش ناکافی سیاهپوستاست که مانع این موضوع شده.
کمی گذشت، با وجود جنجالها و اعتراضهای زیادی سیاستمدارا و مردم عادی و حتی دانشمندا آتیش این موضوع کمی فروکش کرد و دو روانشناس اروپایی تبار به نامهای روزنتال و جیکوبسون حتی قبل از بیانیهی صریح جنسن روی این موضوع کار کرده بودن. اما انگار همه یه جورایی یادشون رفته بود خب حرفهای جدید هرچند غیر مستند و جنجالی بودنش جذاب به نظر میرسه. جیکوبسون و روزنتال در مورد اثری به نام اثر پیگمالیون صحبت کردن و حتی کمی اعتبار روانسنجی هوش رو به چالش کشیدن. حالا اثر پیگمالیون چی میگه؟
فرض کنید یه تست هوش نه چندان استاندارد و حتی خیالی رو یه کلاس سی نفره میتونیم اجرا کنیم و بعد به صورت رندوم پنج نفر رو از این کلاس انتخاب میکنیم و میگیم نمرات تست شما خیلی بالا بوده و این به همه هم اعلام میکنیم و تا آخر سال تحصیلی این پنج نفر رو زیر نظر میگیریم.
نتیجه رو چطور حدس میزنید؟ هر پنج نفر با وجود تفاوت نژادی و تربیتی نتیجهی خوبی رو در امتحانات کسب کردن. حرفای این پنج نفر بیشتر شنیده میشد و میشه گفت با وجود حضور تو جامعهی کوچیکی به اسم مدرسه، مقبولیت بالایی داشتن و این یعنی اینکه شاید بحث نژاد میتونه توهمی بیش نباشه.
اینجوری که پیش رفت بازار ژنتیک از رونق افتاد اما رابرت لومین فقید که اسمشو چند بار تو ژنکست به عنوان متخصص ژنتیک رفتاری شنیدین در مورد رابطهی هوش و ژنتیک خیلی خیلی تلاش و مطالعه کرد و مقالههای معتبری به چاپ رسوند. اولین مقالهای که از لومین می میشه مثال زد که خیلی به هوش ربط داره مقالهی مربوط به سال دو 2013 بود که اومد با توضیح اسنیپا ارتباط بین مفهوم نژاد و هوش رو به چالش بکشه.
درمورد اسنیپها توی اپیزودهای قبلی خیلی توضیح دادم ولی دوست دارم الان هم در موردش یکم صحبت کنم. اسنیپا یا اسانپیها یا سینگل نوکلئوتید پلیمورفینز سرنخ های خاص یا مارکر روی هر کدوم از ژنهای ما هستن و بین سه میلیارد جفت باز یا شش میلیون نوکلوتیدی که در کل ژنوم ما هست این سرنخها پراکنده شده.
پراکندگیشم بین افراد مختلف متفاوته؛ به جز دوقلوهای همسان تکزیکوتی که از یک سلول تخم به وجود اومدن. یعنی حتی این اسنیپا تو افراد یک گروه نژادی خاص هم میتونن خیلی متفاوت باشن. میدونم چی تو ذهنتون میگذره، درسته، مقالهی پلومین تقریبا این مفهوم رو میرسونه دو نفر از یک نژاد هم میتونن کلی تفاوت از لحاظ هوشی داشته باشن یا برعکس و تو این مقاله فقط ده اسنیپ توی ژنهای مختلف برای هوش کاندید شد. پلومین دست از مطالعه نمیکشید خیلی از صفات رفتاری دیگه هم میپرداخت اما همیشه گوشهی چشمی به موضوع نبوغ داشت.
ژنهای زیادی برای یک صفت رفتاری میتونن کاندید بشن چون رفتاری مثل هوش که خیلی خیلی پیچیدهس نمیتونه در اثر همکاری دو سه تا ژن توجیه بشه. که اگه به این آسونیا بود خب این همه دانشمند رو درگیر خودش نمیکرد. در مورد هوش تحقیقات روانشناختی حدودا سه برابر بیشتر از تحقیقات ژنتیک و ژنتیک رفتاریه اما افرادی مثل پلومین هستن که دوس دارن همیشه از دنیای ژنها به هر پدیدهای نگاه کنن.
بعد اینکه مقالهی پلومی منتشر شد دانشمندا به یک جنگ خیلی اوقات که میخواستن در مورد شیزوفرنی یا بیماریهای مربوط به تحقیقاتی انجام بدن مشکوک شدن. این ژن از سال 2003 کشف شده بود. گاها میگفتن تو آسیبهای روانشناختی دخیله و گاهی هم با چند تا آزمایش این فرضیه رو رد میکردن. در مورد هوش و حافظه بی هیچ سرنخی نرسیده بودن.
که سال 2016 رابرت لومین همکاری چند نفر از همکارانش برای تکمیل تحقیقات دوباره یک مقاله نوشت. تو این مقاله اشاره میشد که ما هرچی ژن و اسنیپ بود گشتیم و بر اساس یه سری مطالعات دقیق به یه سری نتایج رسیدیم که اون مطالعات مطالعات شیرینی بودن.
یه دسته از مطالعات در ژنتیک هست به نام مطالعات جیدبلیوایاس، جینوم واید اسوسیشن استادی؛ که خیلیها از جمله اونایی که عاشق تفکرات جنسن بودن به دقیق بودن این مطالعه شک داشتن. این مطالعه تقریبا باورها رو بهم ریخت که ما فکر میکنیم هشتاد درصد هوش ژنتیکیه. پرسشنامهها و آزمایشات غیرژنتیکی فقط این رو اثبات کرده اما از لحاظ ژنتیکی که بررسی میکنیم به کمتر از نیم یا پنجاه درصد میرسه.
در مورد رفتارهای دیگه مثل افسردگی و اضطراب هم که غالبا حتی به درصد بالای پنجاه درصد قائل بودیم جیدبلیوایاس بیشتر همه رو شگفت زده کرده و نشون داده ژنها کمتر از یک درصد فقط میتونن به این مسئله کمک کنند و با این تفاسیر پلومین جمعبندی کلی کرد و تو نتیجهی مقالهاش قید کرد که دیگه چی بشه که اسنیپها بتونن تاثیر بیست و پنج درصدی رو رو قضیهی نبوغ داشتهباشن.
همهی این اتفاقها افتاد تا باعث بشه جامعهی جهانی کم کم از ژنها دلسرد بشن. کلاسهای تقویت هوش با این مسئله رونق گرفت. کتابهای انگیزشی برای پولدار شدن، داشتن موفقیت تحصیلی و کلا هر موفقیتی که کمی نیاز به ذکاوت و نبوغ داشت تو تیراژهای بالایی به چاپ رسید.
اما ژنتیک ول نکنتر از این حرفاست. کره آ و هفت نفر دیگه روی پلیمورفیسم چند شکلیهای چندتا ژن روی تومور مغزی کار میکردند که یکی از این ژنها دیانتی بی پی وان بود؛ میتونیم اسمشو صدا کنیم دیان و دقیقا با آزمایشهای مولکولی به این نتیجه رسیدن توی ادراک و بخشهای مختلف حافظه بیان این ژن بالاست.
بالاخره یه ژن برای هوش پیدا شد که بین تمام کارهای مهمی که انجام میده میتونه با بیان بالاش حافظهی بلند مدتو قوی و با بیان ناکافیش از کم حافظه بودنمون خبر بده. در مورد نقطهی مقابل هوش هم تو ژنتیک خیلی بحث شده. کروموزوم ایکس؛ که کروموزوم جنسی مونه و تو هر دو تا جنسیت انسان این کروموزوم مشترکه. که تو عقب ماندگی ذهنی از بقیه کروموزومها سبقت گرفته که به نظر من توی یه اپیزود جداگانه درموردش صحبت کنیم بهتره.
این که سایتهای مختلف پزشک و روانشناس با تستهای هوش بخشی از هوش ما رو محک میزنن و مغز رو به چالش میکشن هیچ ایرادی نداره اما هوش جنبههای گسترده و مختلفی داره و به قول انیشتین هر کسی یه نابغهست ولی اگه یه ماهی رو از روی تواناییش تو بالا رفتن از یک درخت قضاوت کنیم اون ماهی تمام عمرش رو با این باور زندگی میکنه که یک کودنه.
بقیه قسمتهای پادکست ژنکست را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ژن هفتم | فقط یک کروموزوم اضافی
مطلبی دیگر از این انتشارات
ژن دهم | قیچی های ژنتیکی
مطلبی دیگر از این انتشارات
ژن هشتم | تولدی امن