ژن چهارم | خشونت

عزیزان شنونده، سلام؛ به چهارمین اپیزود ژن‌کست خوش‌ اومدید.

همونطور که می‌دونید تو ژن‌کست هر دو هفته یک بار غالبا روزهای چهارشنبه، در مورد پدیده‌ها و مسائل روزمره، رفتارها و بیماری‌های انسانی از دریچه‌ی علم شیرین ژنتیک حرف می‌زنیم.

موضوع این هفته یکم خشنه؛ و کمی چاشنی خشونت داخل صحبت‌هام احساس میشه. پس اگه کنار یه فرد کم سن و سال دارین به ژن‌کست گوش میدین، حتما از هدفون استفاده کنین. خشونت، پرخاش، عصبانیت و ریشه‌ی ژنتیکی این رفتارها موضوع این هفته‌ی ژن‌کسته و اسامی تمام ژن‌ها ساختگیه؛ برای اینکه بهتر یادتون بمونه.




شهر متز؛ شهری تو شمال فرانسه. زادگاه دانشمندا و شاعرای بزرگی مثل ژان ویکتور پونسله، پل ورلن و زادگاه قاتل سریالی، فرانسیس هولن. هولن بیست و پنج فوریه 1959 میلادی تو این شهر به دنیا اومد و اون موقع حتی تصورش هم دور از ذهن بود که این کودک مهربون و آروم، روزی بتونه یکی از قاتلای مشهور کشورش بشه. قد نسبتا بلند و قامتی کمی خمیده داشت؛ منزوی و حواس پرت بود. به همین خاطر نمرات خوبی هم تو مدرسه نصیبش نشد. پدرش خیلی خشن و عصبی تشریف داشت و بخاطر هضم رفتارهای پدر تو سن کم به مصرف الکل اعتیاد پیدا کرده بود.

با وجود همه‌ی این‌ها رابطه‌ی خیلی خوبی با مادر و خواهرش داشت. از بیست سالگی به طور افراطی به دوچرخه سواری علاقه پیدا کرد. با دوچرخه‌اش از جاهای بکر و بعضا خطرناک سر در می‌آورد. جاهای عجیب غریبی هم کارمی‌کرد و همه‌ی درآمد ناچیزش صرف الکل و نوشیدنی می‌شد. بعضی وقتا اوج خلاقیتش این بود که داروهای آرام‌بخش و الکل رو با هم قاطی کنه و از نوشیدن اون‌ها لذت ببره. مادرش زیر بار کتک‌های پدر ضعیف و ضعیف‌تر شد و پس از ماه‌ها جنگ با سرطان سینه از دنیا رفت و فرانسیس تنها و تنهاتر شد.

بیست و شش ساله بود که به طور رسمی خونه‌رو ترک کرد و به چهار گوشه‌ی فرانسه سفر کرد. تو همین سفرها بود که نه به یک توریست، که به یک قاتل تبدیل شد. اولین بار مزه‌ی قتل رو در جنوب فرانسه چشید؛ با خفه کردن یک نوجوان هفده ساله. به فاصله‌ی دو سال بعد از اولین قتلش یه هم‌دست پیدا کرد که دو تایی با هم جون یک جوون بیست و شش ساله رو گرفتن. دو سال بعد، گزارش قتل دو زن شصت و یک و هشتاد و شیش ساله در نزدیکی مرز بلژیک، منتشر شد. از شیوه‌ی قتل می‌شد به فرانسیس هولن شک کرد.

تو این مدت هی محکوم می‌شد و هی تبرئه؛ محکومیت تبرئه. چون تو دادگاه یک کلمه هم حرف نمی‌زد. برای هولن فرق نداشت پیر، جوون، بچه، مرد، زن بعضی‌وقتا خلاقیت‌های خاصی تو قتل از خودش به خرج می‌داد. چاقو رو دوست داشت؛ البته انواع سلاح سرد رو هم امتحان می‌کرد. رفته رفته دوزاش آدم‌کشی خونش بالا رفت به‌طوری که در سال 1989 فقط طی چهار ماه سه قتل را به نامش ثبت کردن.

اینا گزارش‌هایی بود که در اداره‌ی پلیس فقط به ثبت رسیده بود؛ خدا می‌دونه چند نفر دیگه قربانی قتل‌های هولن بودن. بعضی وقتا در مورد ریز و درشت و قتل‌هاش در کنار پزشکان و کادر بیمارستان‌ها ساعت‌ها حرف می‌زد و به قاتل بودن خودش اعتراف می‌کرد. فرانسیسی که از توصیف داستان یک فیلم کوتاهی که شب گذشته هم دیده باشه عاجز بود، به جزئیات و صحنه‌های قتل اعتراف می‌کرد و تمام دیتل داستان رو جز به جز برای پزشکا با خنده و لبخند و افتخار تعریف می‌کرد. هیچ وقت جلوی مامورای پلیس یا در دادگاه، حرفی نمی‌زد. اعتقادش این بود پلیس‌ها طوری ذهنش رو شستشو می‌دن که به کارهای نکرده اعتراف کنه؛ پس یه جایی حواسش هم جمع بوده.

آزمایش‌های زیادی روی فرانسیس هولن انجام شد و نتایج این بود: فرانسیس هولن مبتلا به سندرم یا نشانگان کلاین‌فلتر بود. تو این سندروم که مردارو درگیر می‌کنه تعداد کروموزوم‌های جنسی فرد غیر طبیعی و زیاد میشه؛ کروموزوم‌های جنسی یک مرد طبیعی ایکس و وایه و تعداد کل کروموزوم‌ها چهل و شیش تاست. اما شخص مبتلا به کلاین‌فلتر، کرموزوم‌ها ایکس، ایکس و وایه. در واقع یک فرد چهل و هفت کروموزومی میشه. حتی می‌تونه تعداد ایکس‌ها به سه یا چهار تا هم افزایش پیدا کنه و تعداد ایکس‌ها با شدت بیماری، عقب ماندگی ذهنی فرد و بعضا پرخاش اون، رابطه‌ی مستقیم داره.

مبتلایان به کلاین‌فلتر، مشکلات جنسی عدیده‌ای دارن؛ غالبا نابارورن. صفات ثانویه جنسی‌شون بیشتر به صفات زنانه شبیهه، یعنی الگوی زنانه داره. اکثرا کم مو هستن، قدبلند و قامت خمیده‌ای دارن. در واقع این داستان اینو نشون میده فرانسیس هولن، قربانی یک اختلال ژنتیکی شده بود. ولی علی‌رغم مثبت شدن جواب آزمایش‌ها، هولن هیچ وقت به عنوان بیمار شناخته نشد و معتقد بودن خودش مسئول کارهای خودشه؛ در حال حاضر هم در زندان با حکم حبس ابد به سر می‌بره.

دلیل این حکم این بود که ژنتیست‌ها و روانپزشک‌ها، کاملا مطمئن نیستن که کروموزوم ایکس اضافی دلیلی بر پرخاش و خشونت فرد باشه. اما به هر حال غالبا عدم تکامل مهارت‌های اجتماعی، عقب‌ماندگی ذهنی، مشکلات یادگیری تو رفتار فرد مبتلا دیده میشه.

مفهوم خشونت مثل یه توپ فوتبال تو زمین بازیه؛ بین دو تا تیم ژنتیک و محیط، در حال رد و بدل شدنه. کودکی که متولد میشه هیچ شناخت و پیش‌زمینه‌ای از هیجان خشم نداره. البته یه سری ژن‌ها در بدنش وجود داره که بسته به محرک‌های محیطی، می‌تونن به پرخاشگریش دامن بزنن یا برعکس. این جمله تقریبا تئوری جی بلکسی رو بیان می‌کنه؛ پرخاشگری بین بچه‌های کم سن و سال رایجه و رفتار پرخاشگرانه تا سن چهار سالگی با سرعت عجیبی افزایش و بعد از اون سن به تدریج کاهش پیدا می‌کنه و ژن‌کست این هفته منظورش بچه‌هاییه که با بزرگ شدنشونم خبری از قدرت منطق در اون‌ها نیست و خشن باقی می‌مونن. پرخاشگری کودکان گفتیم که لزوما بد نیست و ممکنه واکنش منطقی به عوامل خارجی مثل خشونت یا آزار جنسی باشه؛ پس میشه گفت بعضی وقتا پرخاشگری اصلا لازمه.

به همین خاطره که دو نوع پرخاشگری وجود داره: پرخاشگری سازنده و پرخاشگری مخرب. رفته رفته که شخص بزرگ و بزرگتر میشه، نرمش اینه که دیگه یه ثبات خاصی تو شخصیتش ببینیم؛ یعنی برای هر چیزی دیگه ری‌اکشن نشون نده، زود از کوره در نره، با سکوتش، بتونه فضای ملتهب رو آروم‌تر کنه، اما یا تربیت خانوادگی یا اثر قوی بعضی بعضی ژن‌ها نمی‌ذارن فرد بتونه با آرامش در مقابل تنش‌ها ظاهر بشه.

به‌طور کلی هم این طبیعیه که میزان پرخاشگری یه کودک نسبت به بقیه اعضای خانوادگی بزرگتر هستن، بیشتر باشه. وقتی بچه‌ها در مقابل اتفاقات جدی زندگی قرار می‌گیرن و حوادث تلخ رو تجربه می‌کنن ممکنه که پرخاشگر بشن و این واکنش، برمی‌گرده به رابطه‌ی بین پرخاشگری و انواع ژن‌های خاصی که در کودک وجود داره. این ژن‌ها تو فرایند شکست دوپامین در مغز دخیل هستن. یادتون باشه در مورد دوپامین تو اپیزود دوم صحبت کردیم. دوپامین هورمونیه که با ترشحش باعث احساس لذت و سرخوشی ما انسان‌ها میشه. مسئول ترشح دوپامین، ژن دیه. یعنی اگه ترشح این ژن دچار اختلال بشه و باعث بشه که دوپامین کمتر ترشح بشه احتمال داره که یه کودک پرخاشگر رو تحویل خانواده بده.

زیگموند فروید عصب‌شناس اتریشی که به پدر علم روانکاوی مشهوره؛ تو بحث خشونت و پرخاش به دوتا غریزه اشاره کرده: یکی غریزه مرگ و دیگری غریزه‌ی زندگی. به عقیده‌ی فروید پرخاشگری و تهاجم، نماینده‌ی غریزه‌ی مرگه. انسان با این غریزه درصدد تهاجم و ویرانگریه و با پرخاشگری و تجاوز تلاش می‌کنه که غریزه‌ی مرگ رو ارضا کنه. این غریزه می‌تونه انقدر نیرومند باشه که نتونه به ویرانگری و نابود کردن دیگری منجر بشه؛ ممکنه که دیگه باعث خودآزاری و خودکشی فرد بشه. کنرالد لورنز، رفتارشناس مشهور هم در این مورد با فروید هم عقیده بود. اون اعتقاد داشت خشونت و تهاجم، نیروی غریزی و ذاتی در بشره.

لورنز می‌گفت فرض کنیم پرخاشگری یه نیروی قوی مثل نیروی آب پشت سده. نیروی تهاجم می‌تونه متراکم و متراکم‌تر بشه؛ البته امکانش هست که درست و غیر مخرب آزاد بشه. که در این صورت سازنده و مثبته. مثل رقابت‌ها و مسابقات ورزشی و مثال‌هایی از این طیف. ولی اگه این نیرو هدایت نشده و انفجاری تخلیه بشه، ویرانگره و حتی میتونه باعث جرح و قتل بشه. یه نکته‌ی مهم در مورد تهاجم اینه که خشم و پرخاشگری تو جانوران غریزی و ذاتیه، تو همه‌ی جانوران؛ و برای ادامه‌ی حیات نیازه. اما یه نکته: جانورا به ندرت به هم‌نوع کشی می‌پردازن و پرخاشگری رو به عنوان تهدید یا اخطار در مورد هم‌نوعان خودشون بکار می‌برن. حتی اگه یه درگیری رخ بده و جانداری مطمئن بشه که پیروزه، اتوماتیک‌وار خشمش رو کنترل می‌کنه؛ چون میدونه اگر ادامه بده مقابل کشته میشه.

در حالی که تو انسان یکم موضوع فرق داره. ممکنه که بعد از به اتمام رسیدن درگیری با کینه‌توزی یا نیت قبلی و آماده‌کردن خودش برای تهاجم دوباره یا حتی کشتن طرف مقابل اقدام کنه. در مورد اینکه چرا فردی به سادگی خشمگین میشه و به خشونت و پرخاشگری می‌پردازه تا دلتون بخواد فرضیه وجود داره. بعضیا نظرشون اینه که نوع تربیت و الگوی تربیتی و بستر خانواده خیلی مهمه؛ درسته. بعضیا علاوه‌براین شریط اقتصادی و فقر حاکم بر خانواده‌رو در مورد خشونت تایید می‌کنن؛ این هم درسته. تراکم جمعیت در یک شهر، غذا، مسکن و محرومیت از زندگی مرفه نسبی هم مقصرهای ایجاد خشونت حساب میشن. همه‌ی اینا درسته، اما آموزش میتونه تا حدودی اثر این عوامل رو پوشش بده. که اگه آموزش یا والدین آرومی در کار نباشه احتمالا افرادی مثل فرانسیس هولن تو جامعه زیاد میشن؛ که یه بی‌اعتمادی و پرخاش خاصی رو همیشه با خودشون همراه دارن.

سال‌ها پیش موسسات امنیتی و جرم‌شناسی به ژنتیک افراد خشن و پرخاشگر توجه کردن، که علاوه بر انجام کلاین‌فلتر، یه سری ژنوتایپ یا همون آرایش ژنی مثل ایکس وای وای وجود داره که با صفت پرخاشگری فرد در ارتباطه. اولش فرضیه‌ی ارتباط پرخاشگری با ژنوتایپ ایکس وای وای یا ایکس ایکس وای طرفدارای زیادی پیدا کرد. اما تحقیقات بعدی نشان داد که این فرضیه باید رد بشه؛ یعنی وجود یک کروموزوم اضافی چه ایکس چه وای مخصوصا در مردا، دلیلی بر ذاتی بودن پرخاشگری و تهاجم نیست.

اما ژنتیستا دست از تلاش برنداشتن؛ موضوع نقش ژن یا جهش ژنی در بروز خشونت و پرخاشگری دوباره مطرح شد. بررسی‌های ژنتیکی نشان می‌داد که جهش دوتا ژن با خشونت ارتباط داره؛ یکی ژن میو و اون یکی کیو. میو و کیو خیلی تحریک‌پذیرن، با هر عامل بیرونی عملکردشون عوض میشه. اضطراب، تنش، سیگار، الکل و و و که باعث میشن اعصاب فرد به یک تار مو بند بشه.

اما سروتونین؛ سروتونینی که تو نود درصد رفتارهای ما ردپایی از این ماده دیده میشه. سروتونین توسط نورون‌ها و سیستم عصبی بدنمون ترشح میشه. تنظیمش هم دست یک اسید آمینه به اسم تریپتوفان؛ که تو خیلی از خوراکی‌هایی که روزانه می‌خوریم وجود داره. موز، خرما، انواع گوشت، لبنیات، غلات. اما اما اما؛ عملکرد یک ژن به اسم هپی روی میزان ترشح سروتونین در مغز خیلی تاثیر می‌ذاره. هپی ژن دخیل تو اضطراب اجتماعیه؛ جهش در اون باعث اضطراب و منزوی شدن فرد میشه. نیروی خویشتن‌داری رو کاهش میده و بروز پرخاشگری و تهاجم رو آسون میکنه.

پژوهش‌ها نشون میده ژن هپی روی میزان تولید و ترشح سروتونین در مغز، اثر مستقیم داره واسه همینه بهش میگن ژن آرامش و خوش‌اخلاقی.

کسایی که سروتونین کمتری دارن مستعد عصبانیت و خشونت هستن. البته منطقه‌ی جغرافیایی جایی که زندگی می‌کنیم هم روی عملکرد هپی تاثیر میذاره؛ مثلا میگن افرادی که در مناطق گرمسیری و نزدیک به استوا زندگی می‌کنن، خوش‌خلق ترن یا اونایی که در مناطق کوهستانی‌ان به طبع اینکه آب و هوا خشنه یه کوچولو خشونت هم دارن، سرسخت‌ترن. بررسی توالی دی‌ان‌ای افراد پرخاشگر و صدها زندانی که مرتکب قتل یا ضرب و شتم شده بودن و مقایسه‌ی اون با توالی ژنتیکی اشخاص عادی نشون میده، جهش روی ژن‌هایی به اسم هت، میو و کیو باعث افزایش رفتار تهاجمی و کاهش کنترل فرد نسبت به خشونت خودش میشه؛ درسته دوتاش تکراریه.

تو این آزمایش دوباره میو و کیو ژن‌های کاندید برای خشونت شناخته شدن. بازم یه عالمه ژن و نقش پررنگ ژنتیک. اگه هت کلا خاموش بشه یعنی از کار بیوفته، می‌تونه شخص رو به خشمگین‌ترین موجود روی زمین تبدیل کنه. نحوه‌ی کار این ژن‌ها اینجوریه که اگه سروتونین به تبع هپی اوکی باشه و هت هم سالم باقی بمونه وضعیت سفیده؛ آرامش وجود داره و دیگه هیچ خبری از عصبانیت نیست. اگه یادتون باشه اوایل این قسمت و تو اپیزود دوم در مورد دوپامین گفتم که میزان متوسطی از دوپامین حس خوبی به فرد میده؛ بالا پایینش هیچکدومش برای شخص خوب نیست.

حالا در مورد دو تا ژن دیگه؛ میو و کیو. اگه این دوتا دچار اختلال بشن سطح دوپامین جوری بالا میره که دیگه هیچ لذتی برای فرد نداره. یجورایی مثل حالت اوردوز کردنه و باعث میشه شخص مضطرب، مشکوک و خشن بشه.

خب کشف این ژن‌ها اینجوریه که می‌تونن با در نظر گرفتن اینکه کدوم ژن مشکل داره یا مثلا هورمون دوپامین مشکل داره یا سروتونین مشکل داره، با تجویز چنتا دارو یا عوض کردن سبک و محیط زندگی، باعث بشن که فرد به آرامش برسه. ولی همه‌ی افراد عصبی و پرخاشگر مشکل ژنتیکی که ندارن؛ الگوی رفتاری هم مهمه. اگه تو یه خونه از صبح تا شب فیلم جنگی و بزن بزن پخش بشه، یا والدین با هم رفتار خوبی نداشته باشن، امکانش هست بچه‌ که تو اون خونه زندگی می‌کنه خشن بشه و خب دست گل آب بده.


من یه چنتا راهکار از زبون روانپزشکا و رفتارشناسا برای کاهش خشونت و پرخاش جمع‌کردم:

  • یک، توی خونه باید به کودک از زمان کودکی، حس ارزشمندی منتقل بشه. یعنی کودک مطمئن بشه اعضای خانواده دوسش دارن.
  • دو، یاد گرفتن مسئولیت پذیری و نظم باعث میشه رسیدن به هدف راحت‌تر بشه و خب فرد احساس رضایت بیشتری داشته باشه؛ کلافه نشه.
  • سه، هر دوره‌ای از زندگی حالا چه کودکی چه نوجوانی یه رفتارهای شاخصی داره که ممکنه فرد از خودش بروز بده. اگه درست با اون‌ها برخورد نکنیم حالا هر چقدر هم که ژن‌ها کارشونو درست انجام بدن، یک فرد هیجانی و مضطرب و عصبی تحویل جامعه داده می‌شه؛ نحوه‌ی برخورد ما مهمه.
  • چهار، تنبیه بدنی ممنوع.
  • پنج، همدیگرو دوست داشته باشیم، رازدار خوبی بخصوص برای رازهای فرزند باشیم؛ همدیگه‌رو خوب بفهمیم و آخری، جهش ژن‌ها مثل انبار باروته.

یعنی اگه آتیشی مثل مواردی که گفته شد یا محرک‌های غذایی یا الگوی خواب یا کمبود رفاه نسبی به این انبار برخورد نکنه، میشه گفت عملا این جهش‌ها خنثی میشن. خشونت همه جورش بده؛ سعی کنیم اگه احساس می‌کنیم یه همچین ضعفی تو ما وجود داره برای کم کردنش از کارهای کوچیک شروع کنیم. مثلا صبحا تو آینه به خودمون لبخند بزنیم، تو صف‌های نونوایی یا تو ترافیک صبر داشته باشیم، منظم باشیم، به خودمون هم یادآوری کنیم که چقدر ارزشمندیم. خیلی بحثو پزشکی نمی‌کنم ولی متخصصا میگن این رفتارها باعث میشه که روی عملکرد ژن‌ها هم تاثیر گذاشته بشه و ژن‌ها هم خوب به وظایفشون عمل کنن.


بقیه قسمت‌های پادکست ژن‌کست را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/%DA%98%D9%86-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85-%7C-%D8%AE%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AA-id3528635-id342637465?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%DA%98%D9%86%20%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85%20%7C%20%D8%AE%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AA-CastBox_FM