داستاننویس تماموقت، تجربهنویس (UX writer)، تبلیغنویس (کپیرایتر) پارهوقت | نوشتههای دیگرم در: Https://hmotahari.com
سفر به یونان با هنری میلر و تندیس ماروسی | مروری بر کتاب تندیس ماروسی
تصویری که از یک نویسنده دارید چطور تصویریست؟
چند روز پیش موقع برگشتن به خانه، توی حیاط همسایهمان را دیدم. همسایهمان مردِ جوان خوشمشربیست. صحبتمان از گل و گلدان و باغچۀ حیاط شروع شد. بعد دربارۀ زندگی حرف زدیم. از کارش گفت. قصد مهاجرت داشت. میخواست برود کیش. کارش حسابرسی مالی بود. از بانک استعفا کرده بود تا برود برای خودش کار کند. بعد نوبت به من رسید. پرسید: شما چه کارهای؟
داستاننویس؟ یعنی چی؟
همین که گفتم «داستاننویس» اجزای صورتش سراسر تعجب و استفهام شد. نه اینکه خیال کنید شوخی میکرد یا خودش را به نادانی میزد، نه، ابداً. خیلی خیلی خیلی جدی پرسید: «یعنی چه کار میکنی؟» از اینجا به بعدِ ماجرا کمی سخت شد چون باید چیزی را توضیح میدادم که بهقولِ سعدی «سهل و ممتنع» بود.
اگر میخواستم بگویم «داستان مینویسم» خیلی سطحی جواب داده بودم. اگر هم میگفتم: «در هستی کاوش میکنم، تفکر میکنم و درکم از هستی و معنای زندگی را روایت میکنم» بیشتر گیج میشد.
فکرش را بکنید! عنوانِ شغلی و حرفۀ «داستاننویسی» بهاندازۀ عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات دور از ذهن و بهتآور است. دلیلش هم روشن است. کفّاش یا پزشک برای ما موجوداتی عجیب نیستند، چون کموبیش میدانیم چه کار میکنند. اما در جامعهای که کسی کتاب نمیخواند، طبیعیست «نویسنده» چیزی عجیب و نامفهوم باشد.
برویم سروقت هنری میلر
حالا هنری میلر را تصور کنید: مردی که تا سالها آثارش مجوز انتشار در زادگاهش را نگرفت. امریکایی بود. میگفتند «زیادی در مسائل جنسی جزئی میشوی». من قضاوتی ندارم. بهنظرم جنسیت و مسائل جنسی هم بخشی انکارنشدنی و مهم در حیات بشریاند. آدمیم دیگر، غریزه داریم. ولی خب قضاوتی دربارۀ شیوه و نگرش میلر ندارم.
به هر حال جناب میلر تا سالها هی سفر کرد. بیشتر به پاریس سفر میکرد. وضع و اوضاع مالی خوبی نداشت. بعضی از رفقایش صورتحساب رستوران و اجارۀ محل زندگیاش را میپرداختند. یکجا بند نمیشد. زود زود زن عوض میکرد. در این احوال چندتا داستان نوشت.
هنری میلر و ماجرای تندیس ماروسی
هنری میلر ساده و روان و صریح مینوشت. جملاتش بیپیرایهاند و اثرگذاری معناییشان هم تر و تمیز است. میلر این مهارت را در کتاب تندیس ماروسی نشانمان داده.
ماجرای کتات تندیس ماروسی از این قرار است که راوی در فصلی گرم، راهی یونان میشود. برخی این کتاب را رمان میدانند و منابع هم از تندیس ماروسی بهعنوان سفرنامه یاد کردهاند.
میلر در سال ۱۹۳۹ به دعوت لارنس دارِل به یونان سفر کرد و حدود یک سال را در آنجا گذراند. این موضوع را در تندیس ماروسی یادآور شده است. حدود ده سال پس از سفرش به یونان، کتاب تندیس ماروسی را منتشر کرد.
اگر اهل نوشتن باشید میدانید که ده سال زمان خوبی برای فراموش کردن جزئیات است. بنابراین هیچ بعید نیست که نویسندۀ بیقرارِ ما، تحلیلهای جامعهشناختی و فلسفی دربارۀ انسان، جنگ جهانی دوم و تعامل انسانی را که در تندیس ماروسی آمده، بعد از سفر نوشته باشد.
چرا باید تندیس ماروسی را بخوانیم؟
اگر سر جای خود بنشینیم و انتظار داشته باشیم درکی کامل از جهان پیدا کنیم، هرگز به چیزی نمیرسیم. اگر از جایمان بلند شویم و برای درک جهان و مفاهیمش بدویم، توان و زمان محدودی داریم. درست در همین نقطه است که روایتِ دیگران از زندگی، عرض زندگیمان را بیشتر میکند. ما با خواندنِ سفرنامهها، بدون پرداخت هزینههای مالی و جانی به جاهایی سفر میکنیم تا با نوع دیگری از زندگی انسانی و جریان فکری روبهرو شویم. این همان موهبتیست که کتاب به ما میبخشد.
تندیس ماروسی یک سفرِ همزمان به مکانی دیگر و زمانی دیگر است: به یونان در زمان بلواهای جنگیِ جهان سفر میکنید و آدمهایی جدید میبینید. این همان چیزیست که برای بهدست آوردنِ درکِ تازهای از جهان به آن نیاز داریم.
بخشی از متن کتاب
میلر میگوید: هیچ صلحی نخواهد بود، مگر اینکه آدمکشی از دل و ذهن آدمی محو شود. آدمکشی نقطۀ اوج هرمیست پهناور که قاعدۀ آن «خود» است. آنچه که میایستد، سرانجام باید سقوط کند. آدمی باید از همۀ آن چیزهایی که بر سرشان جنگیده است صرفنظر کند تا پس از آن بتواند مثل آدم زندگی کند.
برای سفر به تجربۀ هنری میلر در بازدید از یونان و تندیس ماروسی آمادهاید؟
خرید آنلاین کتاب تندیس ماروسی
تندیس ماروسی را مهبد ایرانیطلب ترجمه کرده است. برای خرید کتاب تندیس ماروسی نوشته هنری میلر میتوانید به وبسایت نشر قطره مراجعه کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
هیجانِ آمیخته با ریاضیات: راز جنایت در آخرین معادله اسحاق سوری است
مطلبی دیگر از این انتشارات
تو کدام بار را به دوش میکشی؟ | مروری بر رمان بار هستی نوشته میلان کوندرا
مطلبی دیگر از این انتشارات
روایتی از مسخ شدن ما | چرا باید کرگدن اوژن یونسکو را بخوانیم؟