" نگینِ نقره‌ای شب "

ماه را در آسمان می‌بینم که همچون نگینی نقره‌ای در شب می‌درخشد که گاهی ابرهای تیره، قرص ماهم را یک‌باره می‌بلعند و گاهی آرام و بی‌صدا، گویی به‌سوی رازهای نهان آسمان می‌نگرد و با نوری لطیف، دل تاریکی را روشن می‌کند. هر شب، با حضورش قصه‌های کهن را به یاد می‌آورد و نغمه‌های ناشنیده را در دل شب زمزمه می‌کند.

ماه، همراه همیشگی عشاق و الهام‌بخش شاعران، در سکوت شبانه با نگاهی مهربان به زمین می‌نگرد.
درخشش نرمش، همچون دستان نوازشگری است که بر چهره‌ی طبیعت می‌لغزد و آرامشی ژرف را به ارمغان می‌آورد.

چهره‌ی ماه، با خطوطی نازک و مه‌آلود، حکایت‌های بی‌پایان از زمان‌های دور را بازگو می‌کند؛ هر تکه‌اش، نشانه‌ای از سفری بی‌پایان در کهکشان‌هاست؛ سفری که روح را به سوی بی‌نهایت می‌برد و خیال را در پهنه‌ی آسمان رها می‌سازد.

در سکوت شب، وقتی که همه چیز در خواب عمیقی فرو رفته است، ماه همچنان بیدار است، همچون نگهبانی وفادار که بیداری‌اش را وقف زیبایی و آرامش جهان کرده است. ماه را در آسمان می‌بینم و در دل آرزو می‌کنم که نورش هرگز کم نشود، که همیشه راهنمایی باشد برای دل‌های گمشده و رویاهای نیمه‌تمام.

نویسنده: مصطفی ارشد