در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
چطور با ۲ تا چیزِ رایگان، انگلیسی یاد بگیریم؟
به نام خدا.
سلام.
دنیا یه جوری شده که همه سعی میکنن از هر طریقی که شده پول دربیارن. این وسط هم هرکدام از ما یه نیازها و یه اهدافی داریم و بخوایم و نخوایم با یه سری از همین افراد و موسسه ها و شرکت ها و غیره در ارتباطیم.
مثلاً:
- اگه هدفت اینه کنکور قبول بشی، یک میلیون موسسه و گروه در حال تبلیغ هستن که هرطور که شده، محصولاتشان رو بخری.
- اگه هدفت اینه که برنامه نویس خوبی بشی، هزار جور دوره آموزشی و یک میلیارد نفر در حال تبلیغاتن که تو رو جذب خودشان بکنن. (جدا از اینکه ما ایرانی ها همه رو غیرقانونی دانلود میکنیم!)
- حتی اگه هدفت اینه لوبیا بخری، صد جور شرکت دارن تبلیغ میکنن.
زبان انگلیسی
یادگیری زبان انگلیسی هم یکی از این اهدافه که هرکسی یه دکترا گرفته، یه پکیج درست میکنه و اسمش هم میزاره «جدیدترین متد آموزش زبان انگلیسی» و شروع میکنه به تبلیغ کردن (و گول زدن).
من نه رشتم زبان انگلیسیه و نه تو هیچ کلاسی شرکت کردم. البته، ۱۲ سال پیش فقط یه ترم رفتم کانون زبان و انقدر برام مسخره بود که ولش کردم. (تبلیغ منفی نشه برای کانون زبان البته، کارشان خوبه).
ولی با این وجود، سالی که میخواستم برای تحصیل برم خارج از ایران (اوایل ۲۰۱۷)، مجبور بودم IELTS داشته باشم. منم گفتم دفعه اول رو همینجور الکی برم ببینم اوضام چطوره. بدون هیچ آمادگی رفتم سر جلسه و بعد از چند روز هم نتیجه آمد و دیدم ۷ شدم.
اینم تصویری از مدرک IELTS من:
البته زیادم خوشحال نشدم، چون واقعاً تجربه اینجور آزمون ها رو نداشتم و قِلِقِ آزمونش دستم نبود و یکم هم استرس گرفتم، وگرنه خیلی راحت میتانستم بالای ۸ هم بگیرم.
به هر حال، همون ۷ هم برای من کافی بود و کارم رو راه مینداخت.
شروع این داستان
داستانِ سر و کله زدنِ من با انگلیسی برمیگرده به وقتی که شاید ۱۰ سالم بود و والدینِ عزیز تر از جان برام یه Play Station 1 خریدن و یه بازی فوتبال. (بازیش هم فوتبال ۹۸ بود که خیلی باحال بود!).
خلاصه اینکه با خریدنِ بازی های مختلف، خیلی برام سخت بود که معنی مِنوی بازی ها رو نمیفهمیدم و مجبور بودم هر دفعه از بقیه بپرسم. برای همین یه دیکشنری Oxford خریدم و گذاشتم دم دستم و معنی ها رو از تو اون درمیاوردم.
راست میگن که «Necessity is the mother of innovation» ! حالا ما هیچ innovation هم نداشتیم، ولی خب وقتی یه نیازی داری، میری که برطرفش کنی دیگه.
خب این شروع قضیه بود.
یه معلم مهربان، مسیر زندگی رو عوض میکنه.
به دورانِ راهنمایی که رسیدم، یه معلم انگلیسی داشتم به اسم آقای رضایی (خیلی ساله ندیدمش، هرجا هست، این رو بدانه که خیلی دوسش دارم و دمش گرمه و همیشه هم به یادش هستم).
این آقای رضایی انقدر که مهربان بود و البته باسواد، که باعث شد من عاشق یادگیری زبان بشم، طوری که هروقت میرفتم خانه، شروع میکردم به انگلیسی کار کردن.
خلاصه اینجور بود که علاقه مند شدم و بعد از شاید ۱۵ سال سر و کله زدن بود که بدون آمادگی تانستم نمره ۷ تو IELTS بگیرم.
ولی . . . زود قضاوت نکن.
ولی اینجا من نمیخوام به شما بگم که برو و ۱۵ سال وقت بزار تا یادبگیری!
اینجا من میخوام ۲ تا چیز به شما یاد بدم که هم کاملاً رایگان هستن و هم اینکه تاثیر فوق العاده ای دارن.
اون ۲ تا «چیز» چه هستن حالا؟
اون ۲ تا چیزی که میخوام بگم اینان:
- جنابِ Google Translate
- و خانومِ Wikipedia
عجیب بود؟
آره میفهمم، به هرکی گفتم خیلی تعجب کرده.
مگه میشه اصلاً؟ چطور امکان داره یه چیزی کاملاً رایگان باشه و جواب هم بده؟
ما تو این روزگار، انگار باور کردیم که هرچیزی که پولش بیشتره، حتماً بهتر هم هست. شاید تو خیلی از موارد اینجور باشه، ولی تو خیلی از موارد هم اینجور نیست.
حالا با این ۲ تا چکار کنیم؟
بیخودی نمیخوام برات سختش کنم، چون خیلی راحته. تنها کاری که باید بکنی اینه:
- زحمت میکشی ۲ تا Tab تو مرورگرت باز میکنی، یکی برای آقا و یکی هم برای خانوم. (اگر هم خواستی «خانوم ها مقدم تر هستن» رو رعایت کنی، Tab اول رو بزار برای خانومِ ًWikipedia).
- اولین کلمه ای به ذهنت آمد رو تو Wikipedia جستجو میکنی. اصلاً نیاز نیست فکر زیادی بکنی. سیب زمینی و کلم بوکلی و فلافل و لامبورگینی و الاغ و هماپیما و آزادی و خنده و آنجلا مرکل و بوقلمون و کنکور و دانشگاه و رنگ زرد و هر کلمه دیگه ای، کاملاً انتخاب های خوبی هستن.
- بعدش که ویکیپدیا خانوم مقاله مورد نظر راجب اون کلمه رو بهت داد، بصورت کاملاً random (یا تصادفی)، فقط یک جمله از داخل اون مقاله انتخاب میکنی (بیشتر از یک خط نشه، بهتره). جوگیر نشو و بیشتر از یک جمله انتخاب نکن، قدم قدم و ریز ریز و با حوصله جلو برو، ولی با ثبات و هر روز.
- بعدش اون یک جمله رو میدی به آقای Google Translate و اونهم در اسرع وقت (زیرِ یک ثانیه) معنی اون جمله رو بهت میده.
- تا اینجا همش بازی بود، از اینجا به بعدش دیگه باید از یاخته های عصبیِ تو مغزت کار بکشی (یاخته همون سلوله که تو کتاب های درسی جدید این اسمِ مسخره رو براش انتخاب کرده آقای حداد عادل). چطوری؟ یعنی باید چکار کنم؟ روش کار به این شکله که باید با همون ترجمه مریض و احتمالاً ناکاملِ Google Translate، سعی کنی معنی اون جمله رو بفهمی.
- بعدش که فهمیدی اون جمله داره چه میگه، دوباره برمیگردی پیش ویکیپدیا خانوم و یه مقاله راجب یه چیز دیگه میاری و دوباره یه جمله ازش انتخاب میکنی و باز دوباره سعی میکنی با کمکِ Google Translate معنیش رو بفهمی و بعدش هم دوباره این سیکل رو تکرار میکنی. (اگر هم دوسداشتی میتانی از یک مقاله چندین جمله دربیاری و بعد بری سراغ یه مقاله دیگه).
همین فقط؟
آره واقعاً همینه فقط. این روش چند تا خوبی داره:
- چرت و پرت های بی نتیجهِ کلاس های زبانِ انگلیسی رو دیگه نداری.
- حس نمیکنی مجبوری یه کاری بزرگی رو انجام بدی.
- معلم و زور بالای سرت نیست و با علاقه راجب موضوعاتی که خودت دوسداری مطالعه میکنی.
- بصورت کاملاً غیر مستقیم، هم گرامر یاد میگیری و حتی مکالمه!
- هر موقع از روز، میتانی حتی شده یک جمله هم یادبگیری. (هر جمله ای فکر نکنم بیشتر از ۱۵ دقیقه طول بکشه).
حرف آخر
حتی اگه روزی ۲ تا جمله هم کار کنی (روزی فقط نیم ساعت)، این میشه روزی نزدیک به ۲ خط. اگه سعی کنی هر دفعه جملاتی رو انتخاب کنی که لغات تکراری توشان کمتر باشه، میتانیم این نتیجه رو بگیریم که:
- هر جمله بطور میانگین اگه فقط ۱۰ تا کلمه داشته باشه، این خودش میشه ۲۰ کلمه در روز (اگه روزی فقط ۲ جمله بخوانی).
- این یعنی ۶۰۰ کلمه در ماه.
- یا ۷۲۰۰ کلمه در فقط یک سال!
حالا ما اگه فرض کنیم از این ۷۲۰۰ تا ۳۲۰۰ تاش هم تکراری باشه (که خیلی دیگه احتمالش کمه)، باز این یعنی که ۴۰۰۰ تا لغت تو یک سال یادگرفتیم!
فکر نمیکنم بد باشه.
البته، تو خیلی از این جمله ها، یه سری کلمات قبلی هم تکرار میشن و این خودش میشه مرور.
حتی اگه نصف اون ۴۰۰۰ تا رو هم تو یکسال یادبگیری، بازم خیلی خوبه و از هیچ بهتره.
راستی، وقتی یه نوزاد بودی، چطوری فارسی یاد گرفتی؟ کدام آموزشگاه زبان فارسی رفتی؟ معلم خصوصی هم گرفتی؟ کی بهت گرامرِ فارسی یاد داد؟! غیر از این بود که فقط با نگاه گردن و گوش کردن و تکرار کردن و البته پشت سر هم اشتباه کردن و تصحیح اشتباه ها، کم کم یادگرفتی فارسی حرف بزنی؟
این روش هم همینجوریه. کاری که خود من هم تو اون ۱۵ سال کردم همین بوده، با این تفاوت که خیلی خیلی کُند تر بوده. با کمک Wikipedia و Google Translate شما میتانید خیلی سریع تر این مسیر رو برید.
پس:
نگاه کن.
گوش بده (تو Google Translate میتانی گوش هم بدی به جمله!)
تکرار کن.
بدونِ ترس و پشتِ سرِ هم، تا اونجا که میتانی اشتباه کن.
هر دفعه که اشتباه میکنی، اشتباهت رو همون لحظه تصحیح کن.
و انگلیسیت رو هم به مرور زمان تقویت کن.
یا علی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آخه کدام آدم عاقلی با زنها و دخترها مشورت میکنه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
حال خوب: «شادی واقعی» از کجا میاد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا باید به هر گدایی کمک کنیم؟