اگر آدم ها درست شوند زمین هم درست میشود

به نام خدا

موضوع: نجات زمین

در یکی از روزهای بهاری پدر و پسری برای گردش به جنگل رفته بودند.

پسر کنجکاوانه مشغول گشت و گذار شد، بعد از مدت کوتاهی که جز زباله و آسیب هایش به زمین چیزی نظرش را جلب نکرد خسته به سوی پدر بازگشت، و پدر را در حین خواندن روزنامه هایی که صبح از شهر خریده بود، دید.

اندکی این پا و آن پا کرد اما حوصله اش سر رفته بود پس پدرش را صدا زد:

بابا، بابا جان بیا با من بازی کن.

پدر که دوست داشت خبرها را بخواند از روزنامه عکس زمین پر از زباله را که یکی از عکاس ها گرفته بود جدا کرد و به قطعات تقریبا یک اندازه تکه کرد، بعد به سوی پسرک اش گرفت و گفت برو و این پازل را درست کن.

پسر هم رفت و بعد از مدتی برگشت و پازل را به سوی پدرش گرفت و گفت: اینم ازپازل.

پدر با تعجب به پازل نگاهی انداخت و دید کاملا درست جمع کرده است، بعد کتفکرانه نگاهی به پسرک اش انداخت و گفت: آفرین پسر جان، ولی من پازل را جوری تکیه کرده بودم که زمان بیشتری برای ساختنش می برد، چگونه در این زمان اندک آن را ساختی؟!

پسرک که دلش حسابی خوش شده بود، لبخند پهنی زد و گفت:

من تصویر آدم پشت روزنامه را ساختم.

(( اگر آدم ها درست شوند زمین هم درست میشود.))

پدر که از جواب زیرکانه پسرش حسابی کیف کرده بود با لبخند گفت پسرم حال می خواهی از خودمان برای نجات زمین شروع کنیم؟

پسرک نگاهی متفکران انداخت و گفت چگونه؟!

پدر گفت: آن کیسه های زباله را بردار و با من بیا برویم برایی نجات زمین...


طیبه بنیادی

کلاس دهم ریاضی

دبیرستان بشارت