حالِ خوبِ درخت سیب

درخت مهربان

یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربان هیچ‌کس نبود.

درخت سیبی بود، که میوه‌های بسیاری داشت و مردم از میوه‌هایش اِستفاده می‌کردند. امّا مشکلی که برای درخت وجود داشت این بود که بچّه‌ها روی درخت نقّاشی می‌کشیدند و بزرگترها شاخه‌های درخت را می‌بریدند و با آن‌ها آتش درست می‌کردند، و درخت را ناراحت می‌کردند.

یک روز درخت تصمیم گرفت که آدم‌ها را متوجه‌ی کار اشتباه‌شان بکند. پس دیگر به آنها سیب نداد. آدم‌ها وقتی دیدند که درخت سیب ندارد گفتند: شایَد درخت بیمار شده‌ است.

پس از درخت مراقبت کردند. به آن آب دادند و حالش را خوب کردند. درخت فهمید که آنها دوستش دارند و دوباره به آنها سیب داد.


زینب حیدری ۷ ساله

از بندر ماهشهر