سفر شمال

« بسم الله الرحمن الرحیم »

سلام. چند سال پیش به سفر رفتم، به شمال.

در جنگل بودیم که پدرم گفت:« بچه ها نگاه کنید. یک دره، در پایین دره آب بود. بعد گرسنه شدم پفک را از کیفم در آوردم خوردم. پوستش انداختم پدر پوست را برداشت و گفت:« دخترم اگر می خواهی جنگل همین تور بماند نباید آشغال بریزیم.»

تازه باید آشغال ها را جمع کنیم.

نام: نرگس

نام خانوادگی: سجادی

مدرسه: زینبیه

شهر: خورموج