https://golvani.ir
جمشید مشایخی هنرمندی که قامت سلبریتی داشت و سلبریتی نبود
به گزارش گلونی خیلی درگیر گروه و دستهها نبود. وقتی هم انقلابیون پایشان به اداره تئاتر باز شد، با اینکه دوستش داشتند کلید اداره تئاتر را داد و گفت حالا نوبت شماست.
در دوره یارکشیها در تئاتر هم با نصیریان کار میکرد و هم بیضایی و هم ساعدی.
در سینما هم بین کسی فرق نمیگذاشت. میخواست بازیگر باشد. دلش میخواست آنچه روی کاغذ آمده را به نقش بدل کند.
جمشید مشایخی
محصل سابق مدرسه البرز اما در درس خواندن بابت بازیگری قید تحصیل در تئاتر را هم میزند و عجیب آنکه بابت بازی در یک فیلم مجبورش میکنند برای مدتی طولانی قید تئاتر را بزند. اخراجش میکنند و بماند چه اختلافاتی با چه کسانی پیدا میکند.
ستاره اقبالش با شازده احتجاب درخشید. دایی سابق قیصر و مرد همیشه نشسته فیلم گاو، ناگهان بابت بازی نقش آدمهای بیرحم و صورتسنگی مناسب دیده میشود.
چیزی که واقعاً نبود؛ اما به بهترین نحو اجرایش میکرد. با علی حاتمی رفاقتی ناگسستنی پیدا میکند و سر از هزاردستان و سوتهدلان و کمالالملک در میآورد.
در کمالالملک آنقدر دگرگون میکند نقشهای سابق را که جایزه فجر را دو دستی تقدیمش میکنند.
رضا تفنگچی کمیته مجازات در دهه شصت ستاره بیچون و چرای تلویزیون و سینما میشود.
اصلاً تغییر نقشهایش مثل رضا تفنگچی بود. مرد شکارچی که با بیرحمی قربانیانش را میکشت، ناگهان بدل به استاد خطاط مو سپید میشود.
موهایش که سپید شده بود، مهربانتر هم شده بود و حتی رکتر. اعتراض میکرد و در قید و بند تعارفات مرسوم نبود.
جمشید مشایخی بازیگر بود و در مقام بازیگر کنشگر. تا لحظه آخر زندگانیش اندرز میداد، شاید باور داشت که هنرمند معلم است.
اعتراض میکرد چون شاید حس میکرد بازیگر چیزی فراتر از صحنه اجرا، وظیفه دارد. در اجتماع بود؛ چون تبختری نداشت.
روزی که سفر کرد حجم زیادی از عکسهایش با آدمهای مختلف منتشر شد؛ چون فاصلهای میان خودش و دیگران نمیدید.
استادی بود در کار کمحاشیه و در بیرون از قاب تصویر پر عمل. شاید یکی از آخرینهایی بود که قامت سلبریتی داشت و سلبریتی نبود. بازیگر مردمی بود.
پایان پیام
نویسنده: غزل نهانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب پل سن لوئیس ری داستانی بسیار شایان توجه
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمایشنامه کاسپار یک شکنجه گفتاری
مطلبی دیگر از این انتشارات
الکساندر دوما یکی از پر کارترین نویسندگان فرانسوی