شما هم از این رفقا دارید؟

رفیقی می‌گفت:

اینقدر بدم می‌آید از این آدم‌هایی که در مورد هر موضوعی اظهار نظر تخصصی می‌کنند. آخر مگر می‌شود یک نفر در تمام حوزه‌ها صاحب نظر باشد؟ مرتیکه بی‌سواد آمده می‌گوید: نیروهای طالبان تروریست هستند و نمی‌توانند در یک کشور حکومت را به دست بگیرند و اخباری که این روزها از آنها می‌شنویم همگی نمایشی هستند. یکی نیست بگوید وقتی سواد نداری مجبوری اظهارنظر کنی؟ طالبان دیگر تغییر کرده و الان یکی از جنبش‎‌های اصیل منطقه است و ما باید با آنها رابطه برادری برقرار کنیم. فهمیدی؟

مرتیکه یک بار دیگر آمد گفت: تیم فوتبال مونشن گلادباخ از وقتی مارکو رز را به عنوان سرمربی در اختیار گرفت میانگین پاس‌های سالمش در هر بازی افت فاحشی کرد و همین امر منجر به عدم امتیازگیری این تیم شد. یکی نیست بگوید آخر گلابی، تو را چه به اطلاعات ورزشی؟ چرا در همه موارد اظهار نظر می‌کنی؟ مونشن گلادباخ به این خاطر ضعیف شده که جان کلود ون داک مربی بدنسازی این تیم اشتباه تمرین می‌دهد. فهمیدی؟

مرتیکه باز آمد گفت: شاه طهماسب صفوی به خاطر در امان ماندن از قشون عثمانی، پایتخت ایران را از قزوین به اصفهان منتقل کرد. یکی نیست بگوید آخر سیرابی، تو را چه به اطلاعات تاریخی؟ چرا در همه موارد اظهار نظر می‌کنی؟ شاه طهماسب رفت اصفهان چون همسرش ریحان بانو بچه‌ی اصفهان بود. فهمیدی؟

مرتیکه این‌بار گفت: اشعار شاهنامه فردوسی بر وزن فعولن فعولن فعولن فَعَل است. برای همین تم حماسی آن پررنگ‌تر حس می‌شود. یکی نیست بگوید آخر بزغاله، تو را چه به اطلاعات ادبی؟ چرا در همه موارد اظهار نظر می‌کنی؟ شاهنامه حماسی است چون پر از جنگ و جدل است.

مرتیکه دوباره گفت: سازمان بهداشت جهانی برای ویروس کرونا اعلام وضعیت اضطراری کرده است و این یعنی همه جهان باید به فکر این موضوع باشند. یکی نیست بگوید آخر گاگول، تو را چه به اطلاعات علمی؟ چرا در همه موارد اظهار نظر می‌کنی؟ سازمان بهداشت جهانی با کرونا کاری ندارد. این را این‌ها می‌گویند تا حواس ما را پرت کنند. فهمیدی؟

خلاصه رفیق ما این‌ها را گفت و گفت: من نمی‌فهمم چرا ملت ما تو همه چی صاحب نظرن! خودش در همه موضوعات نظر می‌داد آن‌وقت همین را از دیگران قبول نمی‌کرد.

من هم این مطلب را نوشتم تا بگویم: آری. گاهی نقدهایی که به دیگران می‌کنیم ابتدا متوجه خودمان است. گاهی نیاز نیست دیگران را از خواب بیدار کنیم. خودمان بیدار بشویم کافی است.

پایان پیام

نویسنده محسن فراهانی