معلولیت داشتن یا معلول داشتن؟

سخت است. درد دارد. رنج می‌کشد. آری. معلول بودن غم‌انگیز است. اینکه بخواهی پابه‌پای هم‌سن و سال‌هایت به دنبال یک گربه بدوی و پا نداشته باشی. اینکه ببینی همه با هم حرف می‌زنند و می‌خندند اما تو ناشنوایی. اینکه بخواهی به فرزندت بگویی دوستت دارم اما او با صدای سگ همسایه بیشتر ارتباط برقرار می‌کند چون که صدایش را می‌شنود و تو لال مانده‌ای و میلیون‌ها حرف دلی که نمی‌توانی بگویی. معلول بودن سخت است اما شاید باور نکنید، سخت‌تر از معلول بودن هم وجود دارد. معلول داشتن. بله. معلول داشتن از معلول بودن هم سخت‌تر است.
_
پسرعمو و دخترعموی من به دلیل ازدواج فامیلی والدین‌شان عقب‌افتاده هستند و با وجود ۴۰ سال سن در حد کودک ۳ ساله می‌فهمند. من در تمام این سال‌ها از نزدیک شاهد زن‌عمو و عمویم بودم. شاهد اشک‌هایشان، غصه‌هایشان. خجالت‌شان از نگاه‌های مردم کوچه و خیابان. حسرت‌ها و آرزوهای هرگز جامه علم نپوشیده. آن‌ها چهل سال به عروسی بچه‌های مردم رفتند، کادو دادند، پول دادند اما می‌دانستند که هیچ‌گاه این پول‌ها و کادوها قرار نیست برگردد. اطرافیان هم به خیال خود ادب به خرج می‌دادند و جمله‌ی «ان‌شالله عروسی بچه‌های خودتون» را نمی‌گفتند تا مبادا ناراحت‌شان کنند و این باعث می‌شد آن‌ها حتا رویای دیدن فرزندان‌شان در لباس عروس و داماد را هم نتوانند در سر بپرورانند. با آنکه این بچه‌ها از بهترین آفریده‌های خداوند هستند. نه دروغ می‌گویند، نه پرخاش می‌کنند، نه مال مردم می‌خورند و...
علت برخی معلولیت‌ها سانحه است اما خیلی‌ها مادرزاد معلول هستند و با دیدن آن‌ها جمله‌ی کلیشه‌ای و مزخرف «به کدامین گناه؟» در ذهن ثبت می‌شود. اما واقعاً چرا؟ آیا اگر به دنیا نمی‌آمدند بهتر نبود؟ حداقل مادر غم‌زده‌شان در دل شب، زیر پتو برای هزاران شب متوالی هق‌هق گریه نمی‌کرد. اما این بخشی از ماجرا است. بخشی دیگر از دید ما پنهان است. این بچه‌ها نعمت هستند. عجیب الهی و خدایی هستند. من با ایمان و اعتقاد کامل می‌گویم. این بچه‌ها بلیت ورود پدر و مادرشان به بهشت هستند. این‌ها از بهشت آمدند تا ما را به بهشت ببرند. فقط و فقط کافی است جلوی یک معلول ذهنی زانو بزنید و بند کفش‌هایش را ببندید. از فردا بنشینید و گشایش کارها و مشکلات‌تان را تماشا کنید. حضور این افراد در زندگی ما، آخرین تلاش خداوند برای بهشتی کردن ما است. شک نکنید یک روز ما به شرایط آن‌ها غبطه خواهیم خورد. روزی که آن‌ها در بهترین جای بهشت زیر زیباترین درخت‌ها می‌دوند. با پاهای واقعی خودشان.
پایان پیام
نویسنده: محسن فراهانی