نه به خشونت علیه چپ دست‌ها

نه به خشونت علیه چپ دست‌ها
نه به خشونت علیه چپ دست‌ها

نه به خشونت علیه چپ دست‌ها

امروز روز جهانی چپ دست‌ها است. چپ دست‌هایی که در این دنیای راست دستی مظلوم واقع شده‌اند.

نمی‌دانم این راست دست‌ها چرا این قدر با ما چپ دست‌ها بد هستند. خب به ما چه که شما جزئه این ده درصد افراد خاص و ویژه نشده‌اید.

اینکه چپ دست‌ها باهوش‌تر و خلاق‌تر و جذاب‌تر و خاص‌تر و کلا ماشالله ماشالله خدا حفظشان کند، هستند که تقصیر ما نیست.

یادم می‌آید وقتی کم سن و سال بودم همیشه با این دست چپ به مشکل می‌خوردم.

در مدرسه هم‌کلاسی‌هایم با من دعوا می‌کردند، چون وقتی کنارم می‌نشستند دست من به دست آنها می‌خورد.

چون من تنها چپ دست کلاس بودم پس این مشکل من بود نه آنها. گاهی هم من را می‌فرستادند کنار دیوار بنشینم که در آن صورت موقع نوشتن نمی‌توانستم دستم را حرکت بدهم چون دیوار مزاحم بود.

اگر هم سر نیمکت می‌نشستم معلم وقتی دیکته می‌گفت و از کنار نیمکت‌ها رد می‌شد مدام به دست من می‌زد و باعث خط خوردگی دیکته‌ام می‌شد. خلاصه داستانی داشتم با این دست چپ.

مشکلات نیمکت یک طرف، مشکلات صندلی هم یک طرف.

تا مدت‌ها که اصلا نمی‌دانستم صندلی برای چپ دست‌ها وجود دارد. همیشه فکر می‌کردم خب این مشکل من است و من باید با این صندلی‌های کجکی کنار بیاید.

یک روز موقع امتحان یکی از معلم‌ها که مراقب امتحان بود آمد بالای سرم و از من خواست جایم را عوض کنم. گشت و یک صندلی پیدا کرد که برای چپ دست‌ها بود. گفت تو اینجا بنشین.

شاید باورتان نشود اما اولین بار بود که روی یک صندلی چپ دستی می‌نشستم. این قدر برایم عجیب و غریب بود که بلند شدم و برگشتم روی همان صندلی خودم.

وقتی دبیرستان بودم یک بار دیگر مجبور شدم روی صندلی چپ دست‌ها بنشینم. چند دقیقه‌ای که گذشت متوجه شدم چقدر راحت است. مجبور نیستم گردن و کمرم را به صورت مارپیچ دربیاورم و همه چیز تحت کنترلم است.

دلم برای خودم سوخت، این همه سال خودم را عادت داده بودم به یک صندلی که برای من نبود. گاهی وقت‌ها بچه‌های راست دستی که اتفاقی روی یک صندلی چپ دست می‌نشستند، چنان غر می‌زدند و سروصدا می‌کردند که انگار چه خبر است.

پیش خودم می‌گفتم این راست دست‌ها هم لوس بار آمده‌اند، این همه سال روی صندلی‌شان نشستیم و هیچی‌مان هم نشد. حالا این‌ها پنج دقیقه هم نمی‌توانند تحمل کنند.

در خانه هم مشکلات همیشه وجود داشت.

یادم می‌آید وقتی اولین لپ‌تاپ خانه را خریده بودیم. من و خواهرم از آن استفاده می‌کردیم. اوایل من موس را می‌بردم سمت چپ، بعد خواهرم می‌آمد با من دعوا می‌کرد که باز به این دست زدی؟

این قدر این را جابه‌جا نکن. من هم که تنها چپ دست خانه بودم، پذیرفته بودم که این مشکل من است و من باید با وسایل راست دستی این خانه کنار بیایم. پس عادت کردم به کار کردن با موس با دست راست، طوری که الان گرفتن موس با دست چپ برایم عجیب شده است.

در دوره‌ای هم به کلاس موسیقی می‌رفتم و باید تلاش می‌کردم سازم را با دست راستم بگیرم و با دست چپ آن را بنوازم. اوایل کلی غر زدم که سخت است و نمی‌تواند و چرا ساز برای چپ دست‌ها نمی‌سازند، استادم با من دعوا کرد و گفت مگر تو تنها چپ دست در این دنیا هستی؟ برو تمرین کن حرف هم نباشد.

با این فکر که خب مشکل من است و همین است که هست، بالاخره توانستم با تسلط سازم را با دست راستم نگه دارم. بعدها خوشحال بودن چون باعث شده بود به خاطر تسلطی که بر دست چپم داشتم خیلی بهتر سازم را بنوازم. کاری که احتمالا برای یک راست دست سخت‌تر بود.

در همان زمان خواهرم هم مشغول یادگیری ساز بود. مدام غر می‌زد که چقدر سخت است و باید با دست چپش ساز را بزند و جوری تعریف می‌کرد انگار مشغول غنی سازی اورانیوم بود، و من فقط نگاهش می‌کردم و می‌خندیدم به این راست دست‌های لوس.

بزرگتر که شدم این چپ دست بودن باعث افتخار شده بود. می‌دانم افتخار کردن به چیزی که خودمان نقشی در به‌وجود آمدنش نداریم احمقانه است، اما به کسی ربطی ندارد. من دلم می‌خواهد افتخار کنم. من به شدت از این ویژگی که داشتم خوشحال بودم و احساس خاص بودن داشتم.

دیگر کمتر اجازه می‌دادم مظلوم واقع بشوم یا حداقل منت فداکاری خودم و خودخواهی راست دست‌ها را می‌گذاشتم. مثلا وقتی کلاس می‌رفتم و می‌دیدم هیچ صندلی برای چپ دست‌ها در کلاس نیست، می‌رفتم و از مدیریت می‌پرسیدم صندلی برای چپ دست‌ها ندارید؟ آنها هم می‌گفتند نه، تمام صندلی‌ها برای راست دست‌ها است. من هم با خباثت تمام آنها را شرمنده می‌کردم که کارشان خیلی زشت است.

واقعا دلیل این حجم از خشونت علیه چپ دست‌ها را نمی‌فهمم. چرا این راست‌ دست‌ها این قدر عقده‌ای بازی درمی‌آورند؟ تازه زبان‌شان هم دراز است.

می‌خواهم بدانم تا به حال چاقو را با دست چپ گرفته‌اید؟ می‌دانید که تیغه‌های چاقو به پشت میفتد و چقدر سخت‌تر می‌شود از آن استفاده کرد؟

تا حالا وسط امتحان رانندگی، با یک ماشین قدیمی، وقتی افسر خیره شده تا کار شما را ببیند، دو دستی روی دنده افتاده‌اید که بتوانید آن را عوض کنید؟ بعد با شرمندگی بگویید: زور دست چپم بیشتر است.

نشده. می‌دانید چرا؟ چون تمام وسایل را برای خودتان ساخته‌اید.

روزانه صدها وسیله را استفاده می‌کنیم که برای راست دست‌ها ساخته شده است، صدایمان هم در نمی‌آید.

این قدر خودخواه هستند که همه را هم راست دست می‌بینند. مثلا می‌خواهی یک کار پزشکی انجام بدهی بدون اینکه از تو بپرسند دست چپت را ناقص می‌کنند با تصور بر اینکه تو راست دست هستی و آنها ملاحظه به خرج داده‌اند و دست راستت را سالم نگه داشتند.

می‌روی کافه یک چای بخوری، دسته فنجان و قاشق را راست قرار می‌دهند و خلاصه تا دلتان بخواهد این کارهای زشت‌شان تمامی ندارد.

اما من به شدت خوشحالم از چپ دست بودنم. خوشحالی من به خاطر خلاق‌تر و یا اقلیت بودن نیست، به این دلیل است که این محدودیت‌ها باعث شده من عادت کنم از هر دو دستم استفاده کنم.

می‌گویند طی تحقیقاتی که شده ثابت شده است که چپ دست‌ها در استفاده از هر دوست تواناتر هستند از راست دست‌ها.

من نمی‌دانم این توانایی به خاطر چپ دست بودن‌مان است یا به خاطر اجباری که از کودکی به ما تحمیل شده است.

من قیچی، موس، سازم را و خیلی از وسیله‌های دیگر را با دست راست می‌گیرم بدون مشکل، چون یاد گرفته‌ام از هر دو دستم استفاده کنم.

کاری که خیلی از راست دست‌ها نمی‌توانند، شاید چون هیچ وقت مجبور نبودند.

‌اصلا روایت داریم خدا همه را راست دست آفریده است، فقط یک با استعداد می‌تواند بر آن غلبه کند. خب حالا شما انتظار دارید با این وسایل مسخره که خودخواهانه آن را ساخته‌اید، کم بیاوریم؟هرگز.

ای اکثریت، بروید به اتاق‌تان و به کارهای زشت و زننده خود فکر کنید. خودخواه‌های حسود.

یادداشتی از طرف یک چپ دست زخم خورده، اما قوی، باهوش، جذاب، خاص، شگفت‌انگیز، خلاق، دست نیافتنی و کلا یک پکیج استثنایی.

پایان پیام

نویسنده: بیتا اشکانیان