استرس مزمن، دلایل و نحوه جلوگیری از آن

این متن بازنشری است از متن وبلاگ آقای ایمان امینی است. توصیه اکید میکنم که نوشته های ایشون رو ازدست ندید.
https://www.ilola.ir/4208/%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3-%d9%85%d8%b2%d9%85%d9%86%d8%8c-%d8%af%d9%84%d8%a7%db%8c%d9%84-%d9%88-%d9%86%d8%ad%d9%88%d9%87-%d8%ac%d9%84%d9%88%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a2%d9%86/


بسیاری از واکنش‌های بدن ما تابع شرایط خاصی است و نمی‌توانیم چشمانمان را ببندیم و فرض کنیم که شرایط مهیا شده و پاسخ بدن را مشاهده کنیم. آن را سیستم اگر (این اتفاق افتاد) سپس (این اتفاق بیفتد) می‌نامیم.

مثلا نمی‌توانیم به مردمک چشممان بگوییم «فرض کن نور زیاد است و تنگ شو.» باید نور زیاد باشد تا به صورت خودکار تنگ شود. نمی‌توانیم به بدنمان بگوییم «گرم است پس عرق کن.» باید گرممان شود تا عرق کنیم. دامنه‌ی این موارد فقط به چیزهایی که می‌بینیم خلاصه نمی‌شود و به موارد زیرپوستی‌تر هم کشیده می‌شود. یک مثال واضح استرس است.

به چند هزار سال پیش باز گردیم. خودتان را وسط جنگل در نظر بگیرید. حس می‌کنیم که ببری در کمین است. هورمون مرتبط با استرس (آدرنالین و کورتیزول) آزاد و سیستم جنگ یا گریز فعال می‌شود. خون از قسمت‌هایی که اهمیت کمتری دارند کشیده می‌شود و به سمت قسمت‌های حیاتی‌تر برای جنگ یا گریز فرستاده می‌شود. تا جایی که دستگاه گوارش تقریبا در حالت استندبای قرار می‌گیرد، و حتی کار به جایی می‌رسد که ممکن است حس کنیم اسهال گرفته‌ایم و بخواهیم به دستشویی برویم. چرا؟ تمام این‌ها برای اطمینان از توانایی جنگ یا گریز ماست. حتی جایی خواندم که آن حالت اسهال برای خالی کردن محتویات روده و سبک‌تر شدن بدنمان و توانایی بهتر برای فرار کردن است. تا این حد تمام بدن بسیج می‌شود که ما را زنده نگه دارد و از بقا ما مطمئن شود.

چه اتفاقی می‌افتد؟ یا درگیر یک جنگ می‌شویم یا پا به فرار می‌گذاریم. به این صورت تلاش زیادی می‌کنیم و ضربان قلب‌مان تا حالت بیشنیه بالا می‌رود و بدن‌مان به شدت درگیر می‌شود. بعد از اینکه شرایط به حالت عادی برگشت، سطح هورمون‌های مرتبط با جنگ یا گریز پایین می‌آید و به زندگی عادی برمی‌گردیم.

اینجا با دو اگر … سپس …. طرف هستیم. اگر خطر در کمین بود سپس سیستم جنگ یا گریز را فعال کن. بعد از آن اگر تلاش کافی کردی (ضربان قلب به بیشینه رسید و زور کافی زدی و زنده ماندی) بعد که وارد مرحله استراحت شدی، سپس سطح هورمون‌های استرس را کم کن و به حالت عادی برگرد.

به سراغ صحبت‌های مارک شون و کتاب «غریزه‌ی بقای شما در حال کشتن‌تان است» برویم. در دنیای امروز ما، دایره‌ی آسایش ما به شدت کوچک شده است و چیزهای خیلی ساده، حتی گیر افتادن در ترافیک، کم شدن سرعت اینترنت، نرسیدن بسته پستی، یک بحث کوچک با یک نفر در دنیای مجازی و این قبیل چیزها باعث فعال شدن سیستم جنگ یا گریز می‌شود.

این موارد هیچکدام مثل ببر کُشنده نیستند، ولی پایین آمدن آستانه‌ی دل‌آشفتگی ما، باعث شده که همین موارد سطحی هم سیستم را فعال کند.

بعد از فعال شدن این سیستم ما چه می‌کنیم؟ آیا وقتی در ترافیک گیر افتاده‌ایم و سیستم جنگ یا گریز فعال می‌شود از ماشین پیاده می‌شویم و با نهایت سرعت به سمت چراغ راهنما می‌دویم و به آن مشت می‌زنیم یا از ترافیک فرار می‌کنیم؟ هیچکدام. پشت ماشین نهایتا چهارتا فحش نثار شانس‌مان می‌کنیم. غیر از این است؟

اینجا ما یک حلقه‌ی گم شده داریم: جنگیدن یا فرار کردن و به عبارتی تلاش کردنی که ضربان قلب را به حداکثر برساند.
وقتی که تلاشی در کار نباشد، سیستم فعال می‌ماند و هورمون‌های استرس سر جایشان باقی خواهند ماند. یعنی پایین آمدن سطح هورمون‌های استرس‌زا در کار نیست.

خب خیلی عجیب نیست اگر پس از مدتی این دل‌آشفتگی‌ها ما را به استرس مزمن مبتلا کند و شاهد بیماری‌های مرتبط با آن‌ها باشیم.

ولی آیا راه چاره‌ای هم وجود دارد؟ ورزش! به همین سادگی. می‌توانید قبل از شروع روز کاری کمی بدوید، یا داخل منزل ورزش کنید. اگر هیچ ایده‌ای برای نوع ورزشی که بتواند شرایط را شبیه‌سازی کند ندارید، برنامه‌ی ورزشی سبک (بیست دقیقه – تقریبا چهار روز در هفته) در کتاب یادگیری هوشمندانه آورده‌ام (برای دریافت کتاب الکترونیک اینجا کلیک کنید یا ضربه بزنید). می‌توانید از آن برنامه استفاده کنید. این برنامه حتی در یک اتاق سه چهار متری هم قابل اجراست.

اطلاعات بیشتر در کتاب Spark اثر جان ریت