تنظیم هیجان و خویشتن‌داری، دکتر آذرخش مکری

90 درصد مطالب این پست از سایت ریکامندو وروانشناسی نگرش هستش.

من هم یک سری نکته وبرداشت های خودم رو به متن اضافه کردم

https://recomendo.ir/4932/


https://www.aparat.com/v/gMiFJ/%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%D9%87_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87_%D8%AA%D9%86%D8%B8%DB%8C%D9%85_%D9%87%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86





رفتار و هیجان روی هم اثر دارند؛ پس وقتی از تنظیم هیجان صحبت می‌کنیم، به نوعی صحبت از همون خویشتن داری هم هست و تنظیم رفتار هم تو دلش داره.


تنظیم هیجان با خودش مفاهیمی مثل تسلط بر خورد، کنترل خود (Self-Control)، خویشتن داری و تنظیم خود را می آورد و به این مفاهیم در حالت سنتی خودش اراده volition میگفتند.

در ابتدای قرن بیستم بسیاری از مشکلات روانی را ناشی از نداشتن اراده می دانستند. ولی در سایکوپاتولوژی جدید این مفهوم وجود ندارد و به کار بردن این مفهوم اراده برای روانپزشکی تابو شده و قدرت اراده در روانپزشکی پاک شد.
تنظیم هیجان به نوعی همون اراده هست. حال صحبت از این خواهد شد چرا کنترل خود در بیماریهای روانی از دست فرد خارج میشود.

مطابق نظریه مدل فرآیندی یا Modal Model، هیجان چهار جزء و سه ویژگی دارد، که در ادامه به آن می‌پردازیم.

چهار جزء هیجان

هیجان (Emotion) از چهار جزء تشکیل شده است :

1.عامل یا موقعیت (Trigger / Situation):

هیجاناتTriggerداره.یکی عامل درونی ودیگری عامل بیرونی.

عامل بیرونی(خبر بد،اتفاق بد برای شما)

عامل درونی(به یک خاطره بد یا یک مورد بد فکر میکنی )

2.توجه (Attention): مسئله توجه در اون وجود دارد و باید روان بر اون توجه کنه.

برای این که احساس خشم ناراحتی و... در ما شکل بگیره ما باید به یکی از این عوامل بیرونی یا درونی توجه کنیم.

3.تعبیر و تفسیر (َAppraisal): تعبیری که روی اون توجه شکل میگیره. مثلا همینکه فرد رفتار غلط دیگران مثل عصبانیتشونو  به بیماریشون ربط میده نه به بد بودن نیتشون، رفتارشون آروم تر میشه و بهتر هیجان خشمشونو مدیریت میکنند.

4.پاسخ (Response): به اون تعبیر و تفسیر پاسخ روانی مثل اضطراب و یا پاسخ فیزیولوژیک مثل افزایش ضربان قلب و یا پاسخ رفتاری داده میشه.

مثال از این 4 مرحله :

یک نفر موقع رانندگی یکی مثل گاو از کنارتون رد میشه.

1.عامل شروع کننده:مثل گاو رانندگی کردن طرف

2.توجه:توجه شما به گاو رانندگی کردن طرف

3.تفسیر واقعه:عجب بی شعوریه!

4.پاسخ:از پنجره ماشین خود کله را بیرون کردن وچند تا فحش بار آن راننده گاو کردن


اگه شما در مرحله 3 تفسیر متفاوتی از واقعه داشته باشین واکنش وپاسخ شما هم متفاوت خواهد بود

اگه تفسیرتون از این واقعه این باشه که شاید طرف اون روز با همسرش یا بچه اش دعواش شده دست خودش نیست،شاید درگیر وام وبدهکاریه یا شاید اختلال روانی داره و از یک بیماری روانی رنج میبره یا هر چیزی مثل این در این حالت معمولا خشم شما راحت تر کنترل میشه. به این کار شما میگن rephrasalکردن.

برخی هم در قسمت تفسیر یک رویکرد منفعلانه تری دارند وهی باخودشون میگن:

عصبانی نشو عصبانی نشو عصبانی نشو(در واقع فقط خود کنترلی صرف داشته باشین که عمدتا کارساز نیست.)

(دقیقا همون رویکرد نوید محمد زاده در فیلم عصبانی نیستم که نوید در فیلم جلوی خودش رو میگرفت میگرفت ولی بعد مثل یک فنر خشمش رو بروز میداد)

این کار معمولا منجر به افزایش خلق منفی میشه

https://www.aparat.com/v/JlE4M/%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%B3_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D8%B1_-_%D8%B9%D8%B5%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85

پس به جای اینکه وسوسه هات رو محکوم وسرکوب کنی مفهوم جدید به اون وسوسه وهیجانت بده(REPHARASAL کردن)

مثال دوم

برای نخوردن یک نوشابه خوشمزه

نمیگه من نباید این رو بخورم و تو ترک ورژیمم.

میگه نگاه کن چقدره کربوهیدرات،نگاه کن چقدر فنا دهنده سلول های عصبی مغز،نگاه چقدر دوپامین مضرر،.نگاه چقدر اعتیاد مضرر.

سه ویژگی هیجان

از یک بعد دیگه میگن هیجان سه ویژگی داره :

  1. با مسئله اهداف ارتباط داره. مثلا من سعی دارم خوب درس بخوانم یکی میاد مزاحمم میشه.
  2. هیجان ها چند بعدی هستند که میتونه: احساس درونی مثل غم
    یا رفتار مثل داد زدن
    یا فیزیولوژیکی محیطی مثل لرزش دست
    و یا فیزیولوژیکی مرکزی باشه  مثلا خون رسانی به قسمتهایی از مغز زیاد شده و هورمان های خاصی ترشح میشوند
  3. تغییرات هیجانی کاملا غیر ارادی نیستند و شما میتونید کم و زیادش کنید. یعنی سیستمی در مغز هست که میتونه اونو تنظیمش کنه که به آن تنظیم هیجان میگوییم.

تعریف تنظیم هیجان

تنظیم هیجان عبارتست از  تعدیل یا حفظ یک هیجان در راستای اهداف فرد. یعنی من بتونم هیجانمو در مواقعی که لازمه کم یا زیاد یا حفظش کنم. پس تنظیم هیجان، حذف هیجان نیست. اگر شما تنظیم هیجان نداشته باشید در واقع بدتنظیمی هیجانی دارید. مثل اختلال دو قطبی یا شخصیت ناپایدار که بصورت شدیدی با این مشکل در ارتباطند.

در ژورنال ساینس که یکی از معتبرترین ژورنالهای علمی جهان هست، در سال ۲۰۱۰ مقاله‌ای چاپ شده تحت عنوان A wandering mind is an unhappy mind. در این مقاله آزمایشی را که روی ۵۰ هزار نفر انجام شده بود توضیح داده. این آزمایش به روش نمونه‌گیری از هیجانات (Experience Sampling Method) و از طریق اپلیکیشن Track Your Happiness انجام شده، یعنی در زمانهای تصادفی از روز به موبایل کاربران نوتیفیکیشن میفرستاده و می‌پرسید: چه احساسی دارید؟ به چی فکر میکنید؟ دارید چیکار میکنید؟ در چه وضعیتی هستید؟

پاسخ به این سئوال که دارید چیکار میکنید و رابطه‌اش با رضایت هیجانی را در این نمودار میبینید.

  • دایره‌های قسمت بالای نمودار: دارید چیکار میکنید.
  • ۴ دایره‌ قسمت پایین نمودار: دارید به چه چیزی فکر میکنید (سرگردانی ذهنی)
  • در هر دو قسمت، اندازه دایره = تعداد پاسخها
  • خط افقی: رضایت هیجانی
  • خط عمودی: میانگین رضایت هیجانی. سمت راست: هیجان مثبت، سمت چپ: هیجان منفی.
  1. تنظیم هیجانی ارتباط عمیقی با احساس خوشبختی داره. اونی که حواس پرتی نداره و داره به کارش در لحظه فکر میکنه،  بهترین خلق و تنظیم هیجان و احساس رضایت از زندگی داره. آدمهایی که میتونن در لحظه باشن و حتی به اتفاقات خوبی که براشون اتفاق افتاده فکر نکنند، خوشبخت ترین آدمها بوده و تنظیم هیجانی دارند.
  2. خواب شب با تنظیمات هیجانی ما ارتباط داره وخواب خوب میتونه در خلق وخوی شما موثر باشه

بسیاری از تنظیمهای ما با خواب شبانه reboot میشه. خواب هیجان ما رو تنظیم میکنه و شما دیدید که وقتی حال و هیجان خیلی بدی دارین،چیزی ذهنتون رو خیلی درگیر کرده اگر بخوابید و صبح پاشید میبینید که بسیاری از اون حال و هیجان بد ناپدید شده است. (overnight therapy) یا اثرش کمتر شده.


آدمهایی که تنظیم هیجانی دارند موفقتر هستند و انطباق بهتری دارند و با محیط راحتتر کنار می آیند و خویشتن داری بیشتری دارند.

اونهایی که خلقشون خیلی تنظیمه، چگونه این کارو میکنند؟

تنظیم هیجانی دارای ابعاد و لایه های زیادی است. خیلی ها تصور میکنند تنظیم هیجانی فقط این است که سعی میکنم عصبانی نشم، سعی میکنم غمگین نباشم. که این موضوع در واقع حذف جزء آخر هیجان است (جلوگیری از پاسخ) در حالیکه بیشتر عوامل هیجانی مثل کوه یخ در این زیر نهفته است که در سه جزِٔ قبلش گفته شد. البته ۴ جز گفته شده در هیجان به ترتیب نیست بلکه همه با هم در ذهن می آیند.

استراتژیهای چهارگانه تنظیم هیجان

با توجه به نمودار ۱ (چهار جزء هیجان)، برای تنظیم هیجان، میتوان از استراتژیهای متنوعی در هر یک از چهار مرحله هیجان استفاده کرد، که در مثال بهد به آن میپردازیم:

مثال: می‌خواهید کودک خردسالتان را به دندانپزشکی ببرید …

و دوست ندارید از اول تا آخرش گریه کند و جیغ و داد راه نیندازد. چه می‌کنید؟

  1. استراتژیهای وضعیت:انتخاب مطب دندانپزشکی اطفال (و نه دندانپزشک بزرگسالان) = انتخاب وضعیت (Situation Selection)
    جوری بایستید که کودک ابزار دندانپزشکی را نبیند = تغییر وضعیت (Situation Modification)
  2. استراتژیهای توجه:اون تابلو رو ببین، اون کارتون رو ببین = توجه و حواسش را منحرف کنید (Distraction)
    خوب فکر بعد از اینکه از اینجا رفتیم، برات چی بخرم؟ از کدوم نوعش؟ = کاری کنیم فکرش روی چیز دیگری متمرکز شود (Concentration)
  3. استراتژیهای تفسیراین مته دنندونپزشکی نیست، یه سفینه فضاییه، این هم صدای موتورشه که میخواد پرواز کنه = تفسیر به چیز دیگر، بازتفسیر (Reappraisal)
  4. استراتژیهای پاسخگریه نکن، خودت رو کنترل کن، بزرگ شدی، اینکه گریه نداره، سرت رو خوب بگیر = سرکوب پاسخ (Response suppression)
    محکم رو صندلی نگهش دارید = سرکوب پاسخ بیرونی

پس خوب دقت کنید، که تنظیم هیجانی کلیه این فعالیتهاست، و این خطای بزرگی است که فقط روی استراتژیهای نوع ۴ متمرکز شویم. هیجانات یک کوه یخ هستند، که مرحله آخر هیجان فقط نوک کوه یخ است.

ادامه توضیحات:

  1. تاثیر محیط: مکانیسم‌های تنظیم هیجان هم توسط خود و هم دیگران بوجود می آیند. خیلی ها عصبانی نمیشوند چون در محیط مناسبی هستند.
  2. بعضی مکانیسم‌ها برای جلوگیری از وقوع هیجان هستند antecedent-focused و برخی برای این هستند که وقتی هیجان اومد تنظیمش کنند response-focused.
  3. تنظیم هیجان فقط درونی نیست، بلکه بیرونی هم هست.

نباید فکر کرد که در تنظیم هیجانی همه چیز از درون می آید ، بلکه تنظیم هیجانی یک ارتباط متقابل من با محیط قبل و بعد از شکل گیری هیجان است. مثل داستان ادیسه و سیرنها که خودش را بست تا بتونه از اغوای پری‌ها فرار کنه. تنظیم هیجان فقط پاسخ دادن به یک هیجان شکل گرفته نیست و برخی اوقات قبل از بروز هیجان اتفاق می افتد. بیشتر تنظیم هیجان ما قبل از وقوع هیجان و بصورت بیرونی است یعنی باید محیط بیرون را تغییر داد.


تفاوت هیجان، مود، نگرش و سرشت

تنظیم هیجان با حوزه هایی مثل تنظیم خود مثل تنظیم هوس و  تنظیم تکانه یا حوزه مکانیسم دفاعی یا تنظیم خلق و خو یا تنظیم نگرش، همپوشانی (overlap) داره.

اگر انسانها را در مقابل پاسخهایی که میدهند، دسته بندی کنیم یا موقت هستند و یا مزمن.

  • Emotion
  • هیجان: حالتی موقتی و عامل بیرونی برجسته است
  • Mood:
  • حالتی موقتی است که عامل بیرونی خیلی برجسته نیست یعنی اتفاقی هم نیفتاده و فعل و انفعالات درونی موجب آن میشوند
  • Attitude
  • نگرش: وقتی است که یک حالت تکرار میشه و مزمن است و بیرونی برجسته است
  • سرشت یا خلق و خو Temperament: زمانی است که اون حالت مزمن است و خیلی هم عامل بیرونی برجسته ندارد

آزمایش مارشمالو

آزمایش والتر میشل در ۱۹۷۲، چند تا مارشمالو جلوی بچه میگذارند و میگویند اگر بتونی اینو نخوری بهت جایزه می دهیم. والتر میشل متوجه شد کودکان تفاوت دارند. چند تا نکته متوجه شدند

اونایی که مارشمالو رو نمیخورند و بهش نگاه میکردند، دو تا کار میکردند که بقیه نمی کردند

  1. حواس خودشونو به چیز دیگه پرت می کردند مثلا تو دلشان شعر میخوندند، نقاشیهایشان رو نگاه میکردند. توانایی distraction حواس پرتی دارند.
  2. دومی که قویتره: موضوع رو باز تعبیر و یا باز تفسیر میکردند (Reappraisal)، مثلا میگفتند که داشتیم فکر میکردیم اینها چقدر شبیه فلان اسباب بازی یا فلان آدمک یا قلعه هستند و به عبارتی این را خوراکی نمی دیدند یعنی با خودشون تصور میکردند این خوراکی نیست، بلکه یک چیز دیگر است.

کودکانی که قدرت باز تفسیر و یا بازتعبیر و همچنین توانایی حواس پرتی دارند بهتر میتونستند هیجانشونو تنظیم کنند. اونچه که آدمها رو در تنظیم هیجان متفاوت میکنه تلاششون نیست، بلکه قدرت حواس پرتی و یا تعبیر و تفسیری است که روی وقایع میگذارند.

سی سال بعد والتر میشل نمونه‌ها رو دوباره ارزیابی کرد و متوجه شد: کودکانی که مارش ملو رو نخورده بودند نسبت به مابقی کودکان موفق تر بودند. لذا همبستگی موفقیت اجتماعی رو با تنظیم هیجانی و خویشتن داری دیدند.

کسایی که توانایی فریب دادن و دروغ گفتن دارند، توانایی تنظیم هیجانی بیشتری دارند.

رشد و تکامل تنظیم هیجانی

وقتی تکامل تنظیم هیجانی رو در انسان دیدند متوجه شدند:

  1. تنظیم هیجانی در جریان رشد، ابتدا توسط دیگران است و بعد درونی میشود. مثلا بچه ها رو مادر ساکت میکند.
  2. کودکان در ابتدای رشد برای تنظیم هیجان محیط رو تغییر می دهند، مثلا اگر میترسند اتاق رو عوض میکنند، اما در مراحل بعدی تعبیر و توجهشون رو تغییر میدهند.
  3. با افزایش سن، مکانیسمهاشون تنوع پیدا میکنند، مثلا هم محیط رو عوض میکنند هم تعبیر و تفسیرشونو عوض میکنند هم بیرونی عمل میکنند و هم درونی و هم توجهشونو تغییر بدهند. برای هر هیجانی مکانیسم خاص خودشونو بکار میبرند که با فرهنگشون هم سازگار است.

در سنین ۲۰ سالگی میزانی که افراد هم suppress یعنی مهار و هم بازتعبیر Reappraisal میکنند، یک اندازه است. ولی در شصت سالگی، منع پاسخ کمتر و باز تعبیر بیشتر میشه. تنظیم هیجانی در طول رشد شکل میگیره و تا هفتاد و هشتاد سالگی ادامه پیدا میکنه. در نتیجه این بازتفسیر، به صفاتی میرسند که به آن خرد میگوییم.

اختلال تنظیم هیجانی در هفتاد و پنج درصد بیماران وجود داره:

  • بیماریهای خلقی
  • اختلالات شخصیتی بخصوص کلاستر B
  • معتادان
  • افراد خودکشی کننده
  • پرخاشگری
  • افراد با اختلالات خوردن
  • اختلال کنترل تکانه و غیره

مقایسه مکانیسم مهار با مکانیسم باز تعبیر

کنترل هیجان به دو بخش شکل گرفته: یکی قبل از اینکه بوجود بیاد و یکی بعد از بوجود آمدن و برای اینکه از بوجود آمدنش جلوگیری کنیم باید به مقدار زیادی از بازتعبیر استفاده کنیم. بهتر است از قبل از بوجود آمدن هیجان از روشهای پیشگیری استفاده کنیم و همچنین از بازتعبیر استفاده کنیم تا منع یا مهار suppress.
به همین دلیل پیرمردها خردشون بیشتر است چون از مکانیسم باز تفسیر بیشتر استفاده میکنند.

وقتی شما یک هیجان رو suppress میکنید، فشار به سیستمهای مغزی می اید و آزاد نیست تا کارهای دیگه ای انجام بده و در نتیجه قدرت حافظه ات کم میشود.
وقتی شما از مکانیسم باز تعبیر استفاده میکنید، نسبت به حالت مهار تغییرات فیزیولوژیک کمتری مثل ضربان قلب پیدا میکنید.
کودکانی که میتونن فیلم ترسناک ببینند، باز تعبیر بهتری از فیلم دارند.
لذا مکانیسم بازتعبیر نسبت به مهار برتری دارد.
هرقدر شما هیجانتونو بیشتر مهار کنید خلق منفی افزایش و خلق مثبت کاهش پیدا میکنه.
مکانیسم مهار رابطه منفی با نزدیکی اجتماعی و رضایت از زندگی و قدرت حافظه دارد.

با مختل شدن مکانیسم مهار، هیجان با شدت مضاعف برمیگردد. rebound
آنهایی که خلقشونو با مکانیسم مهار تنظیم میکنند ، تا مدت کمی این کار ادامه یافته ولی در نهایت این مکانیسم مختل شده و هیجان با شدت بیشتری بر می گردد.

مثلا مرتب به خودت میگی غمگین نباش ولی در نهایت بعد از مدتی فنر در میره و خلق بد با شدت بیشتری برمیگردد.
آدمهایی که میخوان خودکشی کنند ، چند روزی با خودشون حرف می زنند که نباید این کارو بکنند ولی یکدفعه این کارو میکنند.
در مداخلات درمانی توصیه میشه بجای مهار هیجان آن  را باز تعبیر کنند.

تخلیه خود (ego depletion)

فعالیتهایی که برای مغز ما بسیار ارزشمندند و در مغز آدمهای موفق زیاد دیده میشود:

  • استمرار در کار و تلاش
  • کنترل هوس و خویشتن داری
  • انجام امور ناخوشایند ولی مفید (تقابل لذت آنی با عقل)
  • دوری از قضاوتهای شتابزده
  • انتخاب فعال در مقابل انتخاب منفعل

چرا این فعالیتها در افراد و زمانهای مختلف متفاوت است؟

آزمایش هایی است که این فاکتورها را می سنجند.

مهار هوس انرژی بر هست و لذا قدرت لوب فرونتال افت میکنه. منابعی در مغز که این کارهای جذاب رو انجام میده محدود است و اگر یک جا خرابش کنی در بقیه حوزه ها افت میبینی و اسم این افت را تخلیه خود گذاشتند. ازمایش تربچه و شکلات و پشتکار در حل مسئله

عنصری که مغز رو خسته میکنه، اجازه انتخاب کردن است و بسیار برای لوب فرونتال انرژی بر است. (آزمایش سخنرانی برخلاف میل و استقامت در حل معما)

کار ناخوشایند اما مفید برای مغز انرژی بر هست.
اراده آزاد برای مغز انرژی بر هست زیرا باید انتخاب کنی.
هرچه انتخابها بالاتر میره رضایت از زندگی پایین میاد.

وقتی منابع روانیت محدود است میتونه کلی از خویشتنداری و قدرت لوب فرونتال شما رو پایین بیاره
تظاهر به خلق دیگر کردن انرژی بر هست مثلا وانمود کنی خوشحالی در حالیکه غمگینی

وقتی شما یک عمل تکانه ای رو انجام میدین آیا در اون لحظه خودتون نخواستین خودتونو کنترل کنید یا میخواستین ولی نمیتونستین.

مجوز گناه: حالا که من سختی کشیدم حقمه که حالا اشتباه کنم license to sin

اثر کلمات وباوری که تو درباره خودت داری میتونه در میزان توانایی واراده شما اثر گذار باشه

اگر باور داری ارادت قویه تخلیه روانی نمیشی … اونایی که باور دارن منابع مغزشون محدود است نسبت به کسایی که تصور میکنند منابع مغزیشون نامحدود است زودتر تخلیه میشوند.

تلقین محیط:( تصوری که دیگران درباره شما دارن) مسئله خویشتن داری و اراده به شدت وابسته به انگیزه دادن بیرونی است یعنی اگر دیگران تشویق کنند در افزایش کمیت آن بسیار موثر خواهد بود.

اگه شما در چشم دیگران یک آدم خر اراده وپرتلاش هستین وبه شما میگن علی خرکار این طرز نگاه میتونه در کیفیت کار شما ومیزان اراده شما موثر باشه واراده شما رو افزایش بده


لذا مقدار زیادی از قدرت خویشتن داری ما وابسته به بازخورد محیط است.انگ زدن به آدمها و گذاشتن تشخیص روانشناسی روی آدمها به شدت روی ارادشون تاثیر میزاره.

پیش بینی هیجانی affecting forecasting

دنیل گیلبرت در این زمینه بسیار کار کرده است.
تنظیم هیجان، شناخت هیجان و پیش بینی هیجان سه چیز متفاوت است.

مطالعات نشون داده: اکثر پیش بینی های عاطفی یا هیجانی ما بسیار به خطا می روند. مثلا تصور میکنید اگر با فلان فرد ازدواج کنید خوشبخت خواهید بود ولی بعد از ازدواج میبینید که اینطور نشد.

۱-انسانها بصورت بنیادین دارای این خطا هستند که تصور میکنند، هیجان فعلیشون پایدار و ابدی خواهد بود، چه هیجان منفی چه هیجان مثبت و همچنین دوامشو خیلی بیشتر از اونی که در واقع هست میبینند. مثلا اگر الان غمگین هستند تصور میکنند این حالت برای همیشه در آنها خواهد بود. durabilty bias. بیشترین خطای انسانها در برآورد طول عمر یک هیجان است.

۲-هرچقدر شما قدرت بازتعبیر بیشتری داشته باشید، هیجانات منفیتون کمتر دووم میاره.

۳- مشاهده دیگران که اون هیجان و دوره رو پشت سر گذاشته اند به سرعت به تنظیم هیجان در فرد کمک میکند.به همین دلیل گروه های خودیاری بسیار مفید خواهد بود.

مثلا اینکه در گروهی قرار بگیرید که

معتاد بودن ولی الان در حال ترک اند، یا افرادی که مثل شما عزیزی رو از دست دادن به شما به مدیریت هیجانات شما کمک کنه.

نه تنها ما در پیش بینی عاطفی آینده دچار مشکل هستیم بلکه در برآورد عاطفی گذشته هم دچار اشتباه میشویم مثلا فکر میکنی اگه فلان چیز رو داشته باشی (مثلا یک لامبورگینی )خوش بخت ترین ادم دنیا میشی ولی بعد ۶ماه اون قدر که فکر میکردی مزه نداشت وبرات عادی میشه.

یا اگه فلان جا سخنرانی خودت رو خراب کنی و خیط بشی و خراب کاری بکنی فکر میکنی بدبخت ترین ادم دنیا میشی در حالی که میبینی اون حس بد کلا۱ماه بیشتر نبود واونقدراهم بد انجام دادنش بد نبود.


خلق به عنوان اطلاعات Affect as information

تا چندی پیش نظریه پردازان تنظیم هیجان به اشتباه میگفتند هرچقدر شما هیجان کمتری رو تجربه کنید و هیجان کمتری وارد شناختت بشه شما انسان سالمتری هستین، یعنی انسان سالم انسانی است که هیجانات خودشو کنترل میکنه. اما امروزه میگویند هیجان همیشه بد نیست و برخی اوقات بسیار در تصمیم گیری  اهمیت داره. اگر انسانها در هنگام تصمیم گیری هیجانات بیشتری رو تجربه میکنند لزوما انسانهای معیوب تری نیستند به شرط اینکه هیجانات خودشونو خوب بشناسند و تحت تاثیر هیجانات قرار نگیرند.

لذا آدم هیجانی الزاما ادم مشکل داری نیست مشکل اونیه که هیجان داره ولی نمیدونه چه هیجانیه.(ریشه هیجان رو رو نمیدونن. نمیدونن الان شاد ان یا غمگینان یا خشمگین اند)

آدم سالم، آدم بی هیجان نیست؛ادمی نیست که هیجاناتش رو کنترل کنه. بلکه آدمی است که هیجانات خودشو بشناسه و بتونه تخمین درستی از طول عمر هیجانش داشته باشه.

بدونی که الان هیجانی شدی بدونی تا چقدر این هیجان ادامه داره.

هیجان را از سه نظر میتوان اندازه گرفت:

  1. شدت : برخی هیجان زیادی رو تجربه میکنند برخی کمتر  intensity
  2. توجه : برخی به هیجانهاشون توجه میکنند برخی توجهی ندارند
  3. شناخت و وضوح: برخی هیجانشونو خوب میشناسند و برخی شناختی درباره هیجانشون ندارند

ما ۴ دسته آدم داریم:

Hot

داغ و گرم: هیجانات  رو با شدت بالا تجربه میکنه و خوب میشناسه و بهش توجه میکنه


Cool

سرد و منجمد: هیجان رو کم تجربه میکنه و براش اهمیتی نداره و شناختی هم دربارشون ندارند


Withdrawn

گوشه گیر: هیجان رو خیلی تجربه نمیکنند ولی هیجاناتشونو میشناسند و وضوح خوبی دارند


Over welt

تسلیم هیجان: ادمهایی که هیجان رو نسبتا زیاد تجربه میکنند، ولی شناختی درباره هیجاناتشون ندارند

اجزا هوش هیجانی

عناصری که در هوش هیجانی دیده میشود:

ادراک هیجان (نه تجربه هیجان ) یعنی من بتونم هیجانمو حس کنم
بتونم هیجان خودمو با فکر و ذهنم تلفیق کنم
بتونم هیجانمو بفهمم و بدونم هیجانم برای چی هست و از کجا آمده است
بتونم هیجانمو مدیریتش کنم
هیجان خودمو بشناسم و برایم وضوح داشته باشه

نظریه تنظیم هیجانی ارتباط نزدیکی با هوش هیجانی دارد.

ما یک کانونهایی در مغز داریم که هیجانات( مثل ترس خشم نفرت عشق محبت هوس )در اونها شکل میگیرد : در مناطقی از سیستم لیمبیک مثل  هیپوتالاموس ، آمیگدال، اینسولا، ونترال استریاتوم

پس هیجانات در سیستم لیمبیک شکل میگیرد و  لوب فرونتال آن را میشناسه و مدیریت و کنترل میکنه.در لوب فرونتال هیجانات پردازش مقایسه و تنظیم و مهار میشوند.سیستم لیمبیک مراکز پاداش و هیجان هستند.


سوال:آیا در خویشتن داری ما اراده ما اونقدر قوی وخرکیه که ما با وسوسه خودمون مبارزه میکنیم یا اینکه ربطی به اراده ما چندان نداره واون وسوسه مورد نظر ضعیفه؟

بین علما در این باره اختلافه هر چه که هست این رو ما حداقل میدونیم که انتخاب های مکرر باعث کاهش اراده میشه.

سیستم لوب فرونتال با سیستم لیمبیک در یک تعادل نسبی با هم هستند و یک حالت الاکلنگی دارند و نتیجه این تعادل تنظیم صحیح هیجانی است.

اگر ما به هوسها و هیجانات خود مسلطیم ، لزوما ارادمون قوی نیست، بلکه ممکن است هیجانمون ضعیف باشه.

چه چیزایی باعث میشه لوب پیشانی(قسمت منطقی مغز ما) ضعیف میشه و این تعادل به نفع سیستم لیمبیک(قسمت ابله مغزما) تموم بشه :

-تخلیه روانی


-باور به محدود بودن قدرت اراده


-تلقین محیط


-انتخابهای مکرر


-البته برخی اوقات هیجانات بیش از حد زیادند


-وجود انتخاب های مختلف

(اونایی که چندین انتخاب جلوشون هست ومختار در انتخاب هستند بیشتر درگیر وفکر انرژی میشن وقدرت ارادشون افت میکنه)

-وقتی قند خون افت میکنه لوب پیشانی ضعیف میشه و میل و هوس و تکانه بالا میره و ما رفتارهای تکانه ای impulsive از خودمون نشون می دهیم و هیجانمون عنان گسیخته میشه.

سایر نکات:

آدمای موفق اونایی که خودشون رو در معرض وسوسه ها قرار نمیدن تا مجبور نشن خواسته شون رو سرکوب کنن.به عبارت بهتر به جای اینکه در معرض وسوسه شکلات باشی بهتره اصلا شکلات نخری.

اونایی وسوسه شون سرکوب کردن خود کنترلیشون کمتره.

نوشتن ومکتوب کردن تجربیات بد زندگیتون ونکته ای که از اون تجربه یادگرفتین به شما برای پخته تر شدن شما کمک میکنه.