میان سطرها گم میشوم، میان سایهها مینویسم. شاید روزی کلماتم پیدا شوند…
بازگشت به زبان مادری؛ بازگشت به خود.....

گاهی واژهای را بر زبان میرانم و ناگهان در دل جملهای بیروح، صدایی میشنوم که از درونم میپرسد: «این کلمه از کجاست؟» نه آهنگی دارد، نه عطر آشنایی، نه یادآور لحظهای از آن روزهاییست که واژهها در دل آدم ریشه داشتند. امروز اما، واژهها مثل لباسهای آمادهاند؛ تنپوشهایی بیاندازه، بیهویت، بیجان.
چه شد که "درود" برایمان غریب شد و "سلام" را هم با لهجهای وامگرفته ادا کردیم؟ چه شد که "سپاس" برایمان سنگین شد و "مرسی" برایمان راحت؟ آیا سبکتر شدنِ زبان، به معنای سبکسری در اندیشه هم نیست؟ آیا فراموشیِ واژه، فراموشیِ معنا نیست؟ ما از زمانی که دیگر به جای «جانم» گفتیم «چته؟»، از آن لحظهای که به جای «بیگمان» گفتیم «آره خب»، کمکم خودمان را در انبوهی از کلمات بیریشه گم کردیم.
زبان، فقط ابزار سخن نیست، آیینهی فرهنگ است، حافظهی جمعی یک ملت است. هر واژهی فارسی، هر ترکیب، هر تعارف، هر اصطلاح، ریشهایست در خاکِ تمدن، گلیست روییده بر تنهی درختی که هزار سال پیش کسی با عشق کاشته.
اما امروز، این درخت به حال خود رها شده. هرکس شاخهای را شکسته، هرکس میوهای را چیده، و کسی نپرسیده: این ریشهها هنوز زندهاند؟
چه شد آن شعرهایی که کلمه به کلمهشان، رقصی از معنا بود؟ کجا رفتند آن واژههایی که وقتی میگفتیمشان، انگار بوی خانهی مادربزرگ بلند میشد؟ چرا از خودمان گریختیم؟ چرا فکر کردیم هرچه واژه خارجیتر باشد، باکلاستر است؟
اما مگر "با کلاس" بودن یعنی پشت کردن به خانهی خود؟ مگر بیریشه بودن افتخار است؟
بیایید دوباره از نو بسازیم. از همان واژههای ساده. از "جانم"، از "درود"، از "سپاس"، از "مهربان"، از "یادگار"، از "نوشدارو"، از "دلآگاه" و "دلانگیز". بیایید بذر واژههای نیکو را دوباره در خاک ذهنمان بکاریم، آبیاریشان کنیم، و به نسل بعد بگوییم: اینها میراثاند، اینها بخشی از خودِ تو هستند.
اما پیش از آن... باید خودم را خطاب قرار دهم.
من که این واژهها را فراموش کردهام،
من که به جای «خوش دارم» میگویم «حال میکنم»،
من که واژههای اصیل را نشنیدهام یا اگر شنیدهام، نپذیرفتهام،
من باید دوباره به واژهها بازگردم.
به واژههایی که نه فقط زبانم را میسازند، بلکه جانم را.
فرهنگ، با تغییر من آغاز میشود.
با انتخاب هر واژه، با هر سلام، با هر جمله.
من باید دوباره واژهها را زندگی کنم؛
نه از روی اجبار،
بلکه از روی احترام به خودم،
و به آنچه که از آن ریشه گرفتهام.
و آیا توهم به من میپیوندی؟.......

مطلبی دیگر از این انتشارات
طبیعت هنوز هم زنده است.....🌱
مطلبی دیگر از این انتشارات
حالا نوبت ماست.....✨
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگر قرار است جرقهای باشم.......✨