از کم تجربگی من تا کشته شدن مردم در سیل

میخوام فاجعه را با با یک خاطره شروع کنم. همیشه فکر میکردم برنامه‌نویسی یک کار سادست، هر برنامه ای که به ذهن کوچیکم می‌رسید را با چندتا سرچ می‌نوشتم. اون زمان فریلنسر بودم و هر پروژه ای که از غربال من رد میشد را قبول میکردم و متقابلا به اندازه پولی که می‌گرفتم وقت میگذاشتم. تنها سه شرط لازم بود: ۱- در راستا اهدافم باشه، ۲-یادگیری داشته باشه، ۳-از نظر پولی هم مناسب باشه.

یک روزی یه پروژه بهم خورد که اتفاقا فیت غربالم بود. تقریبا ۷ ماهی تمام وقت روش کار می‌کردم تا تموم بشه. دوران سختی بود ولی با موفقیت از پسش بر آمدم. بعد از چند وقت کارفرما زنگ زد که:

+ سلام جناب کاوه. حالتون چطوره؟

به به آقای فلانی. سلام بر شما. عالی ام. شما خوبین؟ خانواده خوبن؟ (مغرور و خوشحال. گویی در عروسی به سر می‌بردم)

+ بد نیستیم. جناب کاوه میخواستم از زحماتتون تشکر کنم. سایت هنوز بالاست.

از سایت که خیالتون راحت باشه. همه چیش اوکیه. مو لا درزش نمی‌ره.

+ آره. ولی…. ولی دیگه هیچ کاری نمیشه کرد باهاش!!! رو هر جاییش کلیک میکنم بعداز ۲۰-۳۰ ثانیه ارور نشونم میده، هیچ چیزیشم کار نمیکنه. سایتتون خرابه آقای کاوه. من همین دیروز کلی پول تبلیغات دادم. آبرو شرکتمون در خطره.

‌شاید دست زدید یجایی خرابش کردید.

+ نه جناب کاوه! نه! من تنها کاری که کردم این بوده که محصولاتمونو توش وارد کردم. همین!

چطوری محصولات را وارد کردید؟

+ با کلی زحمت لیست محصولات جدیدمونو که تعدادش حدود ده هزار تا میشه را توی اکسل وارد کردم و اکسل را اون قسمت که فرموده بودین آپلود کردم.

توضیح بیشتر لازم نبود. دیگه فهمیده بودم مشکل چیه. من سایت را مطابق امکاناتی که میخواستند طراحی کرده بودم. و البته به اندازه پولی که گرفته بودم زحمت کشیده بودم. در این حد هم واقعا کار به ظاهر خوب تحویلشون داده بودم اما به این فکر نکرده بودم که در آینده ممکنه چه مشکلاتی براش پیش بیاد. فکر نکرده بودم قراره کلی محصول به سایت اضافه شه و بازدیدکننده ها بیشتر و بیشتر شوند و به سایت و سرور فشار بیاورند. طراحی نرم افزار یک اصولی دارد که من رعایت نکرده بودم و درواقع یک‌جوری کار را جمع کرده بودم و تحویلشون داده بودم.

همه اینارو گفتم که بگم سیل ها هم داستانشون مشابهه. تغییراتی در سیل‌گیرها می‌دیم که در لحظه بهتر و کاربردی‌ترشون می‌کنه(مثلا جاده میسازیم داخلش)، روی رودخانه پل هایی می‌سازیم که فقط برای شرایط نرمال طراحی شده اند. درحالی که روزی مثل امروز این کوته‌بینی‌ها مشخص میشه…. باید احتمال خیلی چیز هارو می‌دادیم تا خودمونو برای شرایط خاص آماده کنیم. بحران ها قابل پیش‌بینی نیستند. هروقت اونقدری سورپرایز شدیم که شرایط از کنترل خارج شد، با یک بحران مواجه شده ایم. تنها راهی که احتمال بحران هارا کم میکنه اینه که سعی کنیم به بهترین نحو وظیفمونو انجام بدیم،تو هرکاری و هرزمینه ای از اون کار. و البته فراموش نکنیم با ماست‌مالی میشه کار قشنگی از آب درآورد، اما اون کار فقط ظاهرش قشنگه. باطنش زشت، زمخت و خجالت آوره.

ممنونم که وقت گذاشتید و نوشتمو خواندید. اما این نوشته فقط برای این نبود که از دولت گله کنم. برای این نبود که از پیمانکار هایی که کار های عمرانی مارا انجام‌ میدهند گله کنم. این کم کاری ها یا اصطلاحا ماست‌مالی کردن ها تو همه کارهای ما به وضوح دیده میشه. ما درگیر فقر فرهنگی ایم. این همون جمله کلیشه ای ایه که امروزه زیاد می‌شنویم ولی واقعیت اینه‌که هممون کم و بیش درگیرشیم. آیا تابحال فکر کردی خودت چه فرهنگ های اشتباهی داری؟ چقدر برای اصلاحشون تلاش کردی؟ بیاید از خودمون شروع کنیم. یا کاری را بر عهده نگیریم، یا به بهترین نحو و فکرشده انجامش بدیم. خیلی وقت ها مشکل اینه در سخت نگرفتن، سخت میگیریم.