خوارج، جنگجویان كوردل یا برابری‌خواه

نگاهی به بخش‌هایی از کتاب الاسلام الخارجی، نوشته ناجیه الوریمی بوعجیله
ترجمه ای از این کتاب با ترجمه سمیه سادات طباطبایی و عبدالله ناصری در این مجموعه چاپ شده است: اسلام،‌ وحدت مبانی، کثرت ظهور. نگاه معاصر. ۱۳۹۶. من این ترجمه را مطالعه کردم. همین ترجمه به شکل کتابی مستقل نیز منتشر شده است

این کتاب با خوارج همدلی دارد. اما این همدلی نه از طریق جدل‌های کلامی در دفاع از آموزه‌های فکری خوارج بلکه با بازخوانی تاریخ با هدف شکستن گفتمان رایج و مسلط (اهل سنت) علیه خوارج صورت می‌گیرد. گفتمانی که از منظر نویسنده گزارش‌های تاریخی را شکل داده و به جهتی خاص هدایت کرده است.

همچون بیشتر رویدادهای تاریخی، درباره پیدایی خوارج نیز ساده‌ترین داستان ممکن به گستردگی پذیرفته شده است؛ داستانی که، چنانچه نویسنده این کتاب استدلال می‌کند، به عمد ساده شده است. می‌گویند در ماجرای صفین خوارج حکمیت را بر امام علی تحمیل کردند و سپس خود بر آن شوریدند و بعدا در برابر امام قرار گرفتند. همین. اگر بپرسی چرا چنین کردند پاسخ می‌شنوی که آنان مردمانی بی‌تدبیر، کم‌خِرد، ولایت‌ناپذیر و تندخو و دمدمی‌مزاج و ظاهرگرا بودند و با دیدن قرآن‌هایی که سپاه معاویه بر نیزه‌ها کرده بودند فریب خوردند و بعدا به سرعت پشیمان شدند. جالب اینکه در چنین تفسیری از خوارج متون سنی و شیعی هم‌سخن‌اند. هنوز هم کم نیستند نویسندگانی که ریشه بسیاری از گروه‌های تندرو اسلامی (مثلا گروه‌های تکفیری امروزی) را به خوارج باز می‌گردانند یا به شکل کلیشه‌ای از شباهت این گروه‌ها به خوارج می‌نویسند. در چنین تفسیری از تاریخ، بیش از هر چیز بر ویژگی‌های شخصیتی و فکری افراد و گروه‌ها تاکید می‌شود. ویژگی‌هایی که به شکلی ذات‌گرایانه از آغازی نامعلوم با این گروه‌ها است و از آنها جدا نخواهد شد. آنچه به عمد یا به غفلت نادیده گرفته می‌شود زمینه‌های اجتماعی است که یک شخصیت، یک تفکر یا یک کنش را می‌سازد.

ناجیه الوریمی عجیله جور دیگری به ماجرا نگاه می‌کند. نمی‌دانم نگاه او چقدر درست یا دقیق و مطابق با داده‌های تاریخی است. اما دست کم مانند روایت رایجِ بالا «غیر‌تاریخی» نیست. در این کتاب، خوارج پیش از آنکه به صفات مذهبی یا اخلاقی‌ خود شناخته شوند، همچون گروهی اجتماعی و طبقاتی در بستر تاریخیِ جامعه اسلامیِ سده‌های نخستین مطالعه می‌شوند. اختلافات هر چند بعدا نمودهای فکری و فرهنگی پیدا می‌کنند اما در اصل ریشه در تضادهای طبقاتی (طبقه هم به معنای اقتصادی و هم به معنای منزلتی) دارد.

شورش بر برتری قریش

تاریخ اسلام به روایت نویسنده چنین است: به رغم همه تغییراتی که اسلام در بافت اجتماعی جامعه عرب حجاز ایجاد کرد، بخشی از طبقه‌بندی‌های نابرابرانه این جامعه به جامعه اسلامی منتقل شد. قریش حتی بعد از اسلام خود را دارای حقوقی برتر از دیگر گروه‌های اجتماعی و قبیله‌ای می‌دیدند. وقتی پیامبر اسلام پس از جنگ حنین در تقسیم غنائم این جنگ سهمی بیشتر از سایر جنگجویان به برخی بزرگان قریش اختصاص داد (مولفة قلوبهم)، دست به یک تاکتیک سیاسی زد تا اسلام را از خطر دشمنان بالقوه‌اش (که به تازگی به مسلمانان پیوسته بودند و مورد اطمینان نبودند) دور کند. اما گروهی از مسلمانان این عمل را نوعی بی‌عدالتی و با هدف تقویت بیشتر قدرت قریش تفسیر می‌کردند. یکی از آنان حرقوص بن زهیر تمیمی بود که به پیامبر اعتراض کرد و در تاریخ اسلام به عنوان نخستین خارجی شناخته شد.

در عصر اسلامی کشمکشی همیشگی بین دو گروه در جریان بود. گروهی که خود را به داشتن امتیازات بیشتر محق می‌دانستند و گروهی که در جستجوی عدالتی بودند که در متون اسلامی به آنان وعده داده شده بود. در عصر خلافت، با گسترش فتوحات و درآمدها بر آتش این کشمکش دمیده شد. عثمان به امتیازطلبی قریش (بخصوص خاندان خود) رسمیت بخشید. در نتیجه دو دسته ناراضی در جامعه پدید آمد. گروهی از قریش که از تقسیم امتیازات بین امویان عقب مانده بودند و گروه بزرگی از مسلمانان مجاهد غیر قریشی که برای جهاد به خارج از مرزهای حجاز رفته بودند و اکنون در عراق و مصر سکونت داشتند. همین گروه بر عثمان شوریدند و او را کشتند.

در جنگ صفین، بخشی از هر دو گروه در سپاه علی بودند. گروهی که بعدها از خوارج شدند هیچ سازشی با معاویه نداشتند. همچون خود امام علی که هیچ دلیلی برای سازش با معاویه و پذیرش حکمیت نداشت. اما گروهی دیگر از سپاه علی که نماینده آنها اشعث بن قیس بود به دنبال تامین منافع خود و طبقه خود بودند و در برابر پیشنهاد صلح با معاویه سازش کردند. ابوموسی اشعری نیز بر خلاف آنچه در تاریخ‌ها توصیف می‌شود نه مردی احمق و ساده‌دل بلکه نماینده همان گروهی بود که از پیش نیز با علی اختلاف نظر داشتند و برایشان فرقی نمی‌کرد که در جبهه علی باشند یا در جبهه معاویه. ماجرای حکمیت هم نتیجه زیرکی عمروعاص و حماقت ابوموسی نبود بلکه نتیجه سازش و اتحاد آنان بود.

نویسنده تجربه حکومت‌داری خوارج در سده های بعد را نیز تجربه‌ای عادلانه دانسته است. او گزارش‌هایی را در کتابش جمع آوری کرده که حاکمان خارجی را به صفت عدالت ستوده‌اند و از شکوفایی دوران حکومتشان خبر داده‌اند. او حتی بر جایگاه زنان در جامعه خوارج تاکید دارد. جایگاهی که نسبت به جوامع سنی، مترقی‌تر بود. در حالی که در گفتمان سنی، زن در خانه و پشت پرده نگاه داشته می‌شد و از جمله جنگیدن را وظیفه زنان نمی‌دانست گزارش‌های متعدد نشان از حضور زنان در قیام‌ها و نیز در مقام رهبری یا مخالفت سیاسی آشکار با حاکمان است. زنان همچنین در دعوت خارجی حضور داشتند و در عرصه علم نیز جایگاهی مستقل داشتند.

عدالت‌خواهی یا سهم‌خواهی؟

برای اینکه در برابر تعابیر همدلانه نویسنده کتاب الاسلام الخارجی احساساتی نشویم من مایلم این برداشت را به تحلیل قبیله‌ای شکل‌گیری خوارج پیوند دهم. نمونه‌ای از این تحلیل قبیله‌ای را پاکتچی در مقاله‌ای با عنون نظام قبیله‌ای و خاستگاه خوارج نخستین ترسیم کرده است. در این دیدگاه حرکت خوراج به نوعی شورش قبایل حاشیه‌ای در برابر قبایلی با قدرت مرکزی در ساختار قبیله‌ای شهرهای کوفه و بصره بود. از جمله گروهی از خوارج از ربیعه بودند. ربیعه در برابر مضر بود. قریش از مضر بودند و نتیجه حکمیت در نهایت به برتری قریش انجامید و این برای ربیعه قابل قبول نبود. حَکَم‌هایی که امام پیشنهاد می‌داد (مثلا ابن عباس) مضری و قریشی بودند و در برابر آنها قبایل یمنی به رهبری اشعث بن قیس کندی بر حکمیت ابوموسی اشعری تاکید می‌کردند و ربیعه هم با اینکه خود عدنانی بودند با اشعث که رئیس قبایل قحطانی به شمار می‌آمد همساز بودند. از جمله عبدالله بن کواء که از ربیعه بود و از ابو موسی حمایت میکرد. خلاصه حرف آن مقاله این است که جنبش خوارج همچون یک گروه مذهبی و نظامی در حقیقت حاصل تلاش گروهی از قبایل و شاخه های عرب ساکن عراق بود که جایگاه حاشیه ای داشتند و از مناسبات قدرت و طبیعتا مواهب مالی آن جا مانده بودند. بدین ترتیب باید در نظر داشت که آنچه از دیدگاه ناجیه الوریمی با عنوان عدالت اجتماعی از آن یاد شده را می‌توان سهم‌خواهی برابرطلبانه این قبایل دانست. منظورم این است که نباید فکر کنیم خوارج گروهی فکری یا نهضتی برابرخواهانه با هدف تحقق آرمان عدالت اجتماعی برای همگان بودند. آنان نیز در حقیقت به دنبال برابری سهم خود با دیگر قبایل آن روزگار بودند.