دوستدار ادبیات، ریاضیات و البته ICT/ اگر وقت کنم، سازنده virgool.io/@radiopolicy
حالی دست داد...
دارم میچرخم؛ دور خودم میچرخم، اما آرام، تا سرم گیج نرود، زمین نخورم. دارم میچرخم، روی پاهای بیقرارم، با دستانی که نه بسته هستند، و نه کاملاً باز. در هر چرخشی، باز و بستهشان میکنم؛ آرام آرام، به آرامی چرخیدنم به روی پاها.
میچرخم و در هر گام، در هر لحظه، صورتم و چشمانم به سویی پرت میشود؛ در جستجوی چیزی یا کسی. در پی خودم، گذشتهام، و اگر دستام برسد، آیندهام.
در هر گام از این چرخش مدام، چشم و دلام به جایی بند میشود، به هوای یافتن خودم، به سودای آرامش درونام؛ اما این بند زود میگسلد؛ چرخش ناگزیر پاها، مجال بند شدن به چشم و دل نمیدهد.
دارم میچرخم، و در هر گام از این چرخش، در لحظهای کوتاه که مجال چشم دوختن به کسی یا چیزی دست میدهد، به قدر ذرهای، آرام میگیرم؛ تصویری بر میدارم و در دل حک میکنم؛ و باز، میچرخم، به ناگزیر میچرخم، و در لحظه کوتاه بعدی، در پی تصویری دیگر، توشهای بر میچینم.
دارم میچرخم، کولهام پر از توشههایی، تکههایی از خودم است؛ از گذشته خودم، از حال بیقرارم، و از آرزوهای آیندهام. کولهام سنگینی میکند؛ سرم گیج میرود؛ دارم میچرخم...
باید بنشینم، به قدر لحظهای باید بنشینم....
مطلبی دیگر از این انتشارات
جنگ وارونه
مطلبی دیگر از این انتشارات
عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولی...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقطهای بر خطی