دوستدار ادبیات، ریاضیات و البته ICT/ اگر وقت کنم، سازنده virgool.io/@radiopolicy
ساندویچ
[به تاریخ ۲۹ دی ۱۳۹۹]
یک ساندویچ را در نظر بگیر؛ ملات اصلیاش گوشت چرخکرده، به مقدار زیاد. گوشتی که با پیاز و روغن زیاد، سرخ شده؛ چیزی فراتر از سرخ شدن، سوختن و جلز-و-ولز کردن، تا جایی که دود از ماهیتابه و از گوشت برآید.
ملات را چپاندهاند لای یک نان کلفت و سفت و کمی بیات؛ از آن نانهای باگت که داخلش پر از خمیر است. ملات همه سوراخها و منافذ خمیر را پر کرده، از بس که ملات را با فشار داخل نان کردهاند و نان را از دو طرف، محکم فشار دادهاند رویش.
چند ورق گوجه و کمی هم خیارشور فرو کردهاند لای نان و وسط گوشتهای نیمهسوخته؛ چند نوع سس هم ریختهاند هر جا که توانستهاند؛ یعنی هر جا که سس میتوانسته بچسبد، ریختهاند.
حالا، این را که تصور کردی، همان چیز است، همان.... نه، صبر کن، آشپزی هنوز تمام نشده؛ همه این ساندویچ پرملات و رنگبهرنگ را بگذار لای یک دستکاه پِرس؛ فشار بده تا خوب خوب، له شود؛ ریقاش در آید، روغنش چکهچکه بچکد...
حالا، این همان «ذهن» من است که روزگار اینگونه پختوپزش میکند؛ هر روز، از نو. بعد مینشیند لب خیابان، با نوشابهای از خون من، که قلپقلپ سر میکشد، ساندویچ را به آرامی و با طمأنینه گاز میزند؛ گاهی هم به سمت من میگیرد تا من هم گاز بزنم؛ خودم را، مغزم را، فکرم را، ذهنم را....
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاپخته
مطلبی دیگر از این انتشارات
خوابها به کجا میروند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
از دفترچه یادداشت خصوصیام-تولد دوباره