چرا می‌نویسم؟

امروز فکر می‌کردم بروم سراغ هارد قدیمی‌ام - از آن هاردهایی است که باید به برق بزنی تا کار کند - و از هر چه اطلاعات در دل و روده‌اش هست، یک‌نسخه، یا به قولی، یک کپی، بردارم و بریزم روی هارد دیگری که دارم - از اینهاست که برای کار کردن، برق نمی‌خواهد! تا اگر روزی آن هارد قدیمی، به هر دلیلی، سوخت و به فنا رفت، اطلاعاتم را هم با خودش به فنا نبرد.

بعد با خودم فکر کردم، اینکه ما، یا حداقل خودم، عطشِ نوشتن داریم، یعنی همین! یعنی اینکه خودآگاه یا ناخودآگاه، می‌خواهیم تکه‌های وجودمان را، خطوط فکر و خیال‌مان را، ذرات ریز احساسات‌مان را، بریزیم روی سفیدی‌های کاغذ؛ که یک نسخه ازشان داشته باشیم. تا اگر روزی، بعد از صدوبیست سال، به هر دلیلی، به آن دنیا پر کشیدیم، همچنان در این دنیا بمانیم؛ همچنان زنده بمانیم؛ لابلای نوشته‌هایی که امید داریم تا چند سال بعد از ما، روی سفیدی‌های کاغذ باقی بمانند!