گرتا تونبرگ، یک نوجوان بسیار حساس

نویسنده: سهیلا یعقوبی

گرتا تونبرگ یک فعال محیط زیست سوئدی است که از سال 2018 فعالیت های خود را برای اطلاع رسانی دربارۀ بحران آب و هوایی و زیست محیطی آغاز کرده است. گرتا تونبرگ اولین بار در سال ۲۰۱۱، هنگامی که ۸ سال داشت، از تغییرات جوی و گرم شدن زمین با خبر شد. این اطلاعات به شدت او را تحت تأثیر قرار داد، برایش سؤال بود که وقتی شرایط زیست محیطی زمین این قدر بد است، چرا کار و کوششی برای بهبود شرایط صورت نمی گیرد. چرا هیچ محدودیتی اعمال نمی شود؟ سرانجام وقتی 11 ساله بود دچار افسردگی شد، دست از حرف زدن و غذا خوردن برداشت. بعدها او تشخیص سندروم آسپرگر (که هم اکنون اختلال طیف اوتیسم، بدون نقایص زبانی و شناختی، نام گذاری می شود) را دریافت کرد.

به تدریج گرتا تصمیم گرفت به جای افسوس خوردن کاری انجام دهد. او از خود و خانواده اش شروع کرد، گیاهخوار شد و پدر و مادر اش را متقاعد کرد تا شیوه زندگی خود را تغییر دهند، مثلاً از مصرف گرایی، مسافرت‌های هوایی یا خوردن گوشت پرهیز کنند. اما او می دانست که تا وقتی که سیاست مداران مشکل گرمایش زمین را نادیده می گیرند تغییر چشمگیری در سطح کلان اتفاق نخواهد افتاد. بنابراین هنگامی که 15 سال داشت با در دست داشتن تکه مقوایی که روی آن نوشته بود «اعتصاب مدرسه ای برای شرایط اقلیمی» روبروی پارلمان سوئد اعتراضش را نشان داد. حرکت کوچکی که به زودی به سایر نوجوانان نیز سرایت کرد و جنبش «جمعه ها برای آینده» را به راه انداخت.

کودک افسردۀ دیروز هم اکنون، در سن 18 سالگی، جوان پرشور و مصممی است که به غم و خشمِ کاملاً موجهِ خود جهت داده است. حرکت کوچکی که در سکوت و تنهایی، و با در دست داشتن یک مقوا در روبروی پارلمان سوئد شروع شد، به سخنرانی هایش در همایش جهانی تد، پارلمان اروپا و سازمان ملل کشیده شد. او از تریبون های مختلف برای رساندن پیامش استفاده می کند، او در سخنرانی هایش شواهد پژوهشی دربارۀ گرمایش زمین را بیان می کند و از رهبران دنیا می خواهد به واقعیت های علمی گوش دهند. او به صراحت حرفش را می زند و برای خوشحال کردنِ دیگران خودش را سانسور نمی کند. گرتا تونبرگ به خاطر تلاش های بی وقفه اش برای آگاه کردن سیاست مداران از تغییرات اقلیمی تا کنون دو بار نامزد جایزۀ صلح نوبل شده است. هم چنین او شخصیت سال «مجله تایم» (2019) و برندۀ «جایزه زیست صحیح» است.

من فکر می کنم که گرتا تونبرگ، یک آدم بسیار حساس (HSP) نیز هست. آدم های بسیار حساس وجدان اجتماعی و زیست محیطی بسیار قوی ای دارند، آن ها به ظرایف و خطراتی توجه می کنند که اغلب اوقات از چشم اکثریت پنهان می ماند و از این طریق می توانند تصویر کلی و آیندۀ بشریت را متصور شوند، هم چنین آن ها به شدت تحت تأثیر وقایع و خطرات ناگوار قرار می گیرند و هیجانات شدیدی را تجربه می کنند، چیزی که به وضوح در گرتا تونبرگ دیده می شود. تجربۀ هیجانات شدید باعث شده است گرتا نتواند بی تفاوت باشد.

او می گوید:

«باید کاری کنید. باید کارهای غیرممکن را انجام دهید. چون تسلیم شدن اصلاً یک گزینه نیست. من رویایی دارم که صاحبان قدرت و رسانه ها با این بحران به عنوان یک موضوع اضطراری رفتار کنند، چون واقعاً همین است.» رؤیایی که به اعتقاد خودش هنوز موفقیتی در آن کسب نکرده است.

هم چنین، گرتا مثل اکثر آدم های بسیار حساس از مرکز توجه بودن خوشش نمی آید:

«من دوست ندارم مرکز توجه باشم من به این شرایط عادت ندارم. تمام زندگی ام من آن دختر نامرئی ای بوده ام که هیچ کس نمی دیده یا نمی شنیده»

فقط والدینی که کودک بسیار حساس دارند می توانند بفهمند که افرادی همچون گرتا تونبرگ چه کار دشواری را انجام می دهند.

با این حال، گرتا تونبرگ نمونه بارز این واقعیت است که بسیاری از رفتارها و فعالیت های ما بیش از آن که از ویژگی های ما نشأت بگیرد، از ارزشهایمان نشأت می‌گیرد. ما می توانیم حساس، درونگرا یا حتی تا حدودی اوتیستیک باشیم اما ارزشهایمان ما را از این طرف دنیا به آن طرف دنیا می کشاند، ما را وسط جمعیت می برد، بلندگو دستمان می دهد و مجبورمان می کند که حرف بزنیم. ارزش هایمان تعیین می کند که ما برای چه چیزی بجنگیم.

حالا بیایید ببینیم که ما از زندگی گرتا، به عنوان یک نوجوان بسیار حساس، چه درس هایی می توانیم یاد بگیریم؟

اول از همه زندگی گرتا یاد آور این نکته است که کودکان و نوجوانان بسیار حساس به سرعت از مرحله ی نوجوانی می گذرند و مایلند خیلی زود بزرگ شوند. آن ها کودکان بالغِ اطراف ما هستند. همان طور که الین ارون در کتاب کودک بسیار حساس می گوید:

«خبر خوبی که دربارۀ نوجوانان حساس دارم برای والدین و جامعۀ­شان بسیار مسرت­ بخش است. نوجوانان حساس بسیاری از مشکلاتِ نوجوانان دیگر را ندارند. آن­ها به محض این­ که می­ فهمند چه چیزی را در پیش دارند، معمولاً هر چه زودتر نقش بزرگسال را بر عهده می­ گیرند و تقریباً انگار از روی مرحلۀ نوجوانی می­ پَرند. آن­ها سعی می­ کنند در خانه و با آدم های دیگر با­ملاحظه و مهربان رفتار کنند. این امر ممکن است آن­ ها را در مدرسه به سوی جبهه گرفتن در مقابل قلدری یا هرگونه بی عدالتیِ دیگر سوق دهد.»

نکته مهم دیگر، پشتکار، تعهد و روحیۀ جنگندۀ گرتا تونبرگ در راه اطلاع رسانی درباره ی وضعیت زیست محیطی دنیا است. من فکر می کنم هیچ کس مصمم تر و پرشورتر از جوان بسیار حساسی نیست که در زندگی اش معنا و صدایی دارد. وقتی از احساسات شدید نوجوان بسیار حساستان شکایت می کنید، این نکته را به یاد داشته باشید که بدون این احساسات شدید شوقی نبود، تلاش و پشتکاری نبود. ما افراد بسیار حساس شاید فرسوده شویم ولی تسلیم نمی شویم. گریه هایمان را می کنیم، فریادهایمان را می زنیم و دوباره بلند می شویم. مسلماً هیچ چیز به اندازه ی درد به ما انگیزه نمی دهد، دردِ همراه با احساسات شدید باعث می شود ما آدم های بسیار حساس از آنچه همه می گذرند، نگذریم و کاری را که همه دیر یا زود رها می کنند، ما ادامه دهیم. بدون احساسات شدید هیچ قله ای فتح نمی شد، هیچ شعری سروده نمی شد، هیچ اعتراضی به بی عدالتی صورت نمی گرفت. بدون احساسات شدید هیچ گرتایی نبود.

گرتا تونبرگ، سازمان ملل متحد، 2019
گرتا تونبرگ، سازمان ملل متحد، 2019

علاوه بر آن، نوجوانان بسیار حساس شدیداً به معنی و هدف نیاز دارند. بی معنی و بی هدف بودنی که برای خیلی از نوجوانان و حتی بزرگسالان عادت شده است، نوجوانان بسیار حساس را خیلی آزار می دهد. به همین دلیل باید کمکشان کنیم تا ببینند چه چیزی برایشان مهم است. بدون شناسایی معنی و هدف، گذراندن زندگی برای یک آدم بسیار حساس خیلی سخت می شود. ما بدون داشتن معنی و هدف زیر بار سیاهی و بی رحمیِ این دنیا له می شویم. آخر چطور بدون هیچ دلیلی این حجم از احساسات شدید را تحمل کنیم؟ نوجوان بسیار حساس شما به گوشی هوشمندِ آخرین مدل و لباس مارک نیاز ندارد؛ او به معنی و هدف نیاز دارد. هرچند این معنا ممکن است در دوره های مختلف تغییر کند و یا به یک فرآیند طولانی تبدیل شود، اما همین که نوجوان شما برای بهبود خودش و محیط اطرافش تلاش می کند یعنی شما کارتان را انجام داده اید.

نکته مهم دیگر دربارۀ گرتا تونبرگ، نگرش سازندۀ او نسبت به تفاوت هایش است. گرتا که در کودکی مورد قلدری قرار گرفته بود، همچنان مورد تمسخرها و آزارهای زیادی از سوی سیاست مدارانِ کودک مآب قرار می گیرد، سیاست مدارانی که قلدری را تا حدی پیش می برند که حتی توئیتر هم دیگر آن ها را تحمل نمی کند.

با این حال، او  نگرش سازنده ای را در مقابل این قلدری ها اتخاذ کرده است:

«وقتی آدمهای متنفر و قلدر به ظاهر و تفاوت هایتان ایراد می گیرند، معنایش این است که آن ها چیز دیگری پیدا نکرده اند. و آن وقت است که شما می دانید دارید برنده می شوید.»

هرچند برخی تلاش می کنند با اشاره به اختلال روانشناختی او حرف هایش را از اعتبار بیندازند، اما او نگرش متفاوتی نسبت به خودش دارد:

«من سندروم آسپرگر دارم و این یعنی من از افراد عادی جامعه کمی متفاوتم. در شرایط مناسب، متفاوت بودن یک قدرت فوق العاده است»

البته تاثیر فرهنگ و محیطی که گرتا در آن متولد شده است را نیز نباید در موفقیت او دست کم گرفت. خانواده و همین طور کشور و فرهنگی که به تفاوت ها احترام می گذارد نه تنها راه جوانان بسیار حساس را هموار می کند بلکه در نهایت سرنوشت بهتری را برای خودش رقم می زند. برای مثال، در ژوئن سال ۲۰۱۹، راه‌آهن سوئد گزارش داد که تعداد سوئدی‌هایی که از قطار برای سفرهای محلی استفاده می‌کنند نسبت به سال گذشته ۸ درصد بیشتر شده‌ است که نشان دهندۀ نگرانی روزافزون مردم در مورد تأثیر سفرهای هوایی بر انتشار گازهای گلخانه ای است. به نظر می رسد بخشی از این حرکت مثبت، به خاطر خودداریِ گرتا از پرواز با هواپیما و در عوض، استفاده ی او از کشتی برای سفر به کنفرانس‌های بین‌المللی باشد. در اوت سال ۲۰۱۹، تعداد کتاب های کودکان حول موضوع بحران شرایط اقلیمی و فروش چنین کتاب‌هایی که همه با هدف توانمندسازی نوجوانان برای نجات سیاره زمین انجام شده‌است، دو برابر گزارش شده‌ است. ناشران این موضوع را به «اثر گرتا تونبرگ» نسبت می‌دهند. گرتا هم اکنون به عنوان یکی از تاثیرگذارترین سخنرانان دهه اخیر شناخته می شود. این موضوع نشان می دهد که از یک طرف، اندکی حمایت می تواند تأثیر خیلی زیادی روی نوجوانان بسیار حساس بگذارد و از طرف دیگر، نوجوانان بسیار حساس نیز می توانند به شدت تحول آفرین باشند.

و حرف آخر،

صرف نظر از این که اعتقادات گرتا تونبرگ چقدر افراطی هست یا نیست، چیزی که مسلّم است این است که والدینش به او در خانه صدا داده اند، صدایی که انعکاسش در چند قاره آن طرف تر هم شنیده می شود. پس اگر می خواهید دنیا صدای فرزندتان را بشنود، ابتدا در خانه صدای او را بشنوید.

همان طور که الین ارون در کتاب کودک بسیار حساس می گوید، ما بیش از هر زمان دیگری به صدای آدم های بسیار حساس نیاز داریم:

«دنیا به HSPهایی که با مهارت­ های کافی بزرگ شده­ اند، نیاز دارد. دنیا تشنه­ ی چنین افرادی است. هم اکنون ما به چه چیزی بیشتر از آدم­ هایی که با دقت فکر می­ کنند، عمیقاً احساس می­ کنند، جزئیات ظریف را درک می­ کنند و در نهایت به یک تصویر بزرگتر در ذهن خود می­ رسند، نیاز داریم؟ البته ما به یک چیز، بیشتر نیاز داریم—و آن این است که چنین آدم­هایی شجاعت آن را داشته باشند که وقتی آدم­های غیرحساس به اندازه­ ی کافی نمی­ بینند، نمی­ اندیشند، و عمیقاً احساس نمی­ کنند، از محدودیت­ های خود فراتر روند و طوری حرف بزنند که این مردمان صدای آن­ها را بشنوند.»


نویسنده: سهیلا یعقوبی



برای اطلاعات بیشتر در مورد کودکان بسیار حساس، مطالب گل ارکیده را دنبال کنید یا به صفحه اینستاگرام گل ارکیده (goleorkidecom@) سر بزنید.