آب حیات زندگی مدرن؛ کوکاکولا اینجوی...

اول صبحی رفتم بیرون یک املت با پیاز فراوان خوردم. با نان تازه. خیلی چسبید. خیلی. صاحب کافه گفت چایی می‌خوری؟ گفتم نه. میلی ندارم. ولی میلم به یک‌چیز شیرین بود. قند فراوان برای اول صبح که مغزم روشن شود و بتوانم زندگی را شروع کنم. بهترین انتخاب کوکاکولا بود. بااینکه در یخچال مغازه بغلی ده‌ها مدل دیگر از نوشیدن‌های شیرین و پر قند بود ولی ناخودآگاه و بی تعلل انتخاب من کوکاکولا بود. این کوکاکولای لامصب هم که همه‌جا هست. مثل آب حیات در زندگی ما رسوخ کرده است. خنک و شیرین.

دیروز فراغتی دست داد و داشتم در چهارباغ عباسی قدمی می‌زدم. بعد از مدت‌ها دیدم شهرداری مکانی را برای نشستن، غذا خوردن و نوشیدن و احتمالاً گپ زدن درست کرده است. سرتاسر چهارباغ. روبروی اغذیه‌فروشی‌ها. خوشم آمد. هم برای مردم خوب بود و هم برای مغازه‌ها. ایده‌اش را خود مغازه‌های چهارباغ دادند. اول هرکسی برای خودش میز و صندلی چید که مشتری‌ها بنشیند. خوب بود. باصفا بود. ولی صندلی‌های ارزان و بی‌ریخت و قیافه‌ای بودند. شهرداری اصفهان هم که روی زیبایی شهری غیرتی است، دست‌به‌کار شد. از آن‌طرف هم دید که اگر صندلی نگذارد فرداست که مردم زنبیل و زیلوها را پهن کنند وسط چهارباغ. انهم چه چهارباغی!‌ بازسازی‌شده. عبور و مرور ماشین منع شده و زیبا و دل‌انگیز. برای همین سریع دست‌به‌کار شد و خودش گل‌کاری و چوب و صندلی و ... را علم کرد؛ اما کجای ماجرا جالب بود؟ سایبان‌ها. سایبان‌های پارچه‌ای که بالای صندلی‌ها بود. از آن‌هایی که مثل چتر باز و بسته می‌شود. تصور کن. سرتاسر چهارباغ. بالای همه صندلی‌ها یکسری چتر یک‌شکل بود. با چه آرمی؟ کوکاکولا. خیلی جالب بود. شهرداری اصفهان که همه‌جا هنرهای سنتی شهر را به رخ اصفهانی و غیر اصفهانی می‌کشد و حتی از زیرگذر اتوبان‌ها هم نمی‌گذرد چطور توانسته بود کوکاکولا را این‌چنین فراگیر در سرتاسر چهارباغ پخش کند؟


برای همین است که میگویم کوکاکولا مایع حیات‌بخش زندگی ماست. چه صبح زود با نوشابه چه ظهر گرم در بالای سر. همیشه هوای ما را دارد. به همه شکل ممکن؛ و جالب اینکه همیشه و همه‌جا هم این را به ما یادآوری می‌کند. مسابقه فوتبال که نگاه می‌کنیم. در هر سطحی که باشد کوکاکولا آن وسط‌ها دارد ما را خطاب قرار می‌دهد؛ و هرجایی که فکرش را بکنید کوکاکولا هست. تازه ما در ایران کمی از این یا داوری‌های همیشگی در امانیم. در غرب که با کوکاکولا می‌خوابند و با آن بیدار می‌شوند. همیشه و همه‌جا. چیزی حد قدیسان.

عکسی از لی‌فرید لندر عکاسی آمریکایی خیلی سال پیش نشان داد که جایگاه کوکاکولا به‌عنوان نمادی از زندگی سرمایه‌داری خیلی بالاتر از همه‌چیز است. بالاتر از همه اعتقادات. همه تلاش‌های انسانی و همه نمادهای زندگی مدرن. کمی بالاتر از عنوان کوکاکولا کلمه لذت یا enjoy نوشته‌شده که نهایت و غایت زندگی مدرن است؛ و قرار است با کوکاکولا به آن غایت برسیم. انسان مدرن از صبح تا شب فقط باید لذت ببرد و گویی کاری غیرازآن در این جهان ندارد، این نمادهای سرمایه‌داری مثل کوکاکولا، اپل و ... قرار است ما را به سرمنزل مقصود برسانند. ابزاری فراهم کنند که فقط لذت ببریم. چه اول صبح چه ظهر و شب. در چهارباغ یا شانزه‌لیزه هم فرقی برایش ندارد.

کار به جایی رسیده که در جهانی که همه مصرف‌کننده شده‌ایم و داریم زمین را می‌بلعیم که فقط لذت ببریم، کوکاکولا شده است سوخت موتور حرکت ما در جهت نابودی زمین، نابودی عمرمان و نابودی تمام میراث فرهنگی انسانی از گذشته تا حال. کوکاکولا اینجوی