نشریه فرهنگی، هنری و ادبی ایماژ
بازگشت
{ شب نشینی خرچنگ های مردابی }
{صحنه، خانه امیررضا احمدی،مریم دهقان نژاد،سروین کیانی،سارا یزدانی،مهیار ورزگان،علی حدادی، ایلیا صوفی و حضور آنلاین دلاران موسوی از استانبول، کچ-آپ که همچنان کلاغی هفت چشم است بر روی یکی از گلدان های پشت پنچره نشسته و برج میلاد را تماشا می کند، دیگران سر میز شام نشسته اند و مشغول خوردن شام اند، یک ماکارونی که مهیار و امیررضا برای آن سه ساعت وقت صرف کرده اند، ما در جریان آغاز بحث نیستیم فقط میدانیم امیررضا چیزی از فرآیند گفت و گو ها مطرح میکند و همه را بهم میریزد.زمان این گفت و گو دوران میانی گردآوری مطالب این بخش است و گردآورندگان هنوز مطالب را گرد هم نیاورده اند }
مریم: اونا انقدر دغدغه مند نبودن که وقتی ایده های بچه های تجربه رو میشنیدن تعجب میکردن،من فکر میکنم تنها چیزی که ما الان داریم یا اگه قراره چیزی از این مملکت در بیار،همین تئاتر تجربه اس
دلارام: ببین ولی من خیلی با این موافقم که آقای صادقی گفته اگه مردی تجربه از الان به بعد غرب رو ادامه بده
سارا: مهیار بپذیر که داره درست میگه
مهیار: آره موافقم مسئله من کج فهمی از رقص معاصره، چه قدر تو میبینی؟ مزخرفه، ولی باشه، من دارم راجع به تجربه زیسته خودم حرف میزنم و کاری به غرب هم ندارم اونقدر غرب رو هم ندیدم که ببینم چیکار میکنند، من همین الان با یه چیزایی درگیر هستم که تبدیلشون میکنم به اجرا و اتفاقا میبینم کار هم میکنه
سروین: من میگم همونم اگر همچین چیزی رو ببینه شاید نظرش برگرده، شاید کار خوبی ندیده
سارا: یعنی اجراهای یوتیوب هم ندیده؟
امیررضا:ایشون هرچی از دانشگاه اونطرف یاد گرفته رو با خودش آورده و هنوهم به همونا باور داره
مریم: خب این خودش رو نقض میکنه
امیررضا: آره و خب یکی دیگه از چیزایی که نقضش میکنه اینه که میگه حق نداریم بیاموزیم و اسمش رو بذاریم تجربه ولی بعد میگه موقعی ما میتونیم بگیم تجربه که پارو فراتر از آنچه در غرب شکل گرفته بذاریم
مریم: به نظر من ما همین الانشم این کارو کردیم فقط صدامون به جایی نرسیده
امیررضا: خب همین، اگه تو کارهایی رو که گروتفسکی کرده تا به اون تجربه رسیده رو نفهمیم، ردک نکنی،آزمایش مجدد نکنی، نمیتونی بری به مرحله دوم آزمایش من از کجا بدونم مرحله بعدی گزوتفسکی چیه تا موقعی که تجربه شخصیش رو درک نکنم
مهیار: عزیزم من یه چیزی بگم؟ ما یه اجرای غیر رسمی دیدیم در یک مدرسه متروکه با تعداد محدود اجراگر در اون سرما و اون خفقان، حضور اون آدم ها و اون تلاش مضاعف برای اجرا داشت کارمیکرد و کمتر جایی در دنیا چنین چیزی به خودش دیده شاید در جنگ جهانی دوم و تئاتر زیر زمینی در آلمان .
امیررضا: چیزی که باعث میشه من به این نوع از اجراهم شک کنم اینه که اینجور کارها هستند و خوبه که هستند اما تا کی میتونیم قایم شیم؟
سارا: خب چیکار میشه کرد؟
دلارام: چون مجبوریم قایم شیم نمیتونیم قهر کنیم با همه چیز
امیررضا: این هم نقطه صد در صدی نیست
مهیار: قطعا هیچ چیزی نمیتونه باشه.همه چیز یک روند و گزارشه از اتفاقی که این روزها میفته من دارم جایی زندگی میکنم که یه روز عادی تو میدون انقلاب اتوبوس ها ها پشت سرهم ایستادن و میبینم یه کسی روی یک ماشین ایستاده کلت توی دستشه و میگه خودم رو میکشم و یک دفعه صدای تیر میاد و هیچ خبری ازش بیرون نمیاد و ما شک داریم چه اتفاقی افتاده،خود من هم ندیدم
امیررضا: این عجب ایده ایه
سارا: چرا شرایط الان مارو میگی؟ قبل از اون،ما چه اجراهای وحشتناکی تو بخش های تجربی دانشگاه ها میدیدم؟ یک تعریف اشتباه از پرفورمنس و تئاتر تجربی تو ذهنشون بوده و اصلا هیچ تصوری از اجرا ندارند
مهیار: من موافقم.تعصبی روش وجود نداره که من بگم تئاتر تجربی هرچه هست خوب است.خوانش اشتباه روش وجود
داره همونطور که روی هر شکل دیگری از تئاتر وجود داره
مریم: والا با این چیزهایی که من از دغدغه مندی پرفورمر های خارجی میبینم حالا هرچند محدود ،من فکر میکنم ما پتانسیل این رو داریم
امیررضا:پتانسیل آره
سارا: فرم های اجرایی چیزی نیستند که ما مدعی باشیم که ما براساس این ها خلاقیت هایی داشتیم و اجرایی شکل دادیم.ما امروز یک اجرا دیدیم که هیچ خلاقیتی به اجراگر نسبت داده نمیشد فرم کاملا تکراری بود، فقط داستان زندگی خودش بود
جالب بود اما اجرا فقط کپی بود و کار میکرد
مریم: ته تهش نمیشه فرم ها رو تغییر چندانی داد.به منم میگفتند ری تاچ رو پلی بک کار کن ولی به نظر من مسخره بود و خودم گفتم فرم خاصی اجرا میکنم، فرم رو که بستم دیدم دقیقا با همین فرم اجرایی آبراموویچ یه کاری داشته که استخون ها رو میسابیده
سروین : چونکه پرفورمنس تو رو میرسونه یک جایی به آرکیتایپ ها که همه جای دنیا مشترک هستند حالا با دغدغه خودت همپوشانی پیدا میکنند و این چیزیه که باعث میشه ما بتونیم از اون کپی کاری اجتناب کنیم
امیررضا: من فکر میکنم یک انگیزه ای برای اجرا کردن یا تقلا در ساحت اجرا در ماها مرده.حالا هر چقدر میخوایم از این حرفها بزنیم
سارا: ما میدونیم اجرا در نوع خودش نمیتونه در این شرایط کارکردی داشته باشه اما در بستر خودش شاید بتونه کارکردی داشته باشه
امیررضا: خب ببین علی شمس گفت اصلا میتواندی وجود ندارد چون اجرا الان وجود دارد ما در یک نقطه عطف از تاریخ اجرا و پرفورمنس در ایران قرار داریم که مفهوم اجرا به شکل قبلیش از بین رفته به این معنی که این اولین باره که توی ایران داره این اتفاق میفته که اولین اصلی که برای اجرا وجود داشت یعنی زنده بودن بدن ها در یک مکان و زمان خاص بود، حالا نه بدن هایی وجود دارند، نه مکان مشخصی نه زمان، نه رودررویی، ولی اجراست و دیگه مرز بین اجرا و زندگی روزمره مشخص نیست.اگر کسی خودش رو توی رودخونه غرق میکنه هم وجه فردیت گرایانه داره هم فردیت خودش رو در دل یک خواسته جمعی حل میکنه پس هم اجرای فردیت گراست و هم یک اجرای جامعه شناسانه و هم اجرای کارآمد.طرف میخواسته خودش رو بکشه و یک شهررو به هم ریخته
سارا: حالا فکر کن اینو بخوای بازنمایی کنی اصلا بازنمایی نداره
امیررضا: من الان سوالم اینه که امروز اگر اجرا وارد همچین بافتی شده من و تو چه غلطی میخوایم بکنیم؟ ما اگر کاری نکنیم باختیم
مهیار: میفهمم چی میگی و کاملا موافقم اما جواب تو توی حرف خودته.اینکه زیست ما امروز از هر وقتی جدایی ناپذیرتر از اجراست، زنده بودن ما در شهر اجراست
امیررضا: من فکر میکنم هنرمند تئاتر باید تفاوتی قائل بشه بین خودش و اون چیزی که بهش میگن اجرا
دلارام: اتفاقا من مخالفم.با همین ایده الان ما ماه هاست کار نمیکنیم، آقاجان من شغلم بازیگریه مگه کافه ها بستن که من کار نکنم؟ اگه شما میگین نباید تو این اوضاع کار کرد پس فکر میکنید تئاتر ضرورت نیست دیگه یعنی فقط تو شرایط عالی باید تئاتر کارکنیم؟
امیررضا: الان که توی خیابون پیشرفته ترین نوع اجرا وجود داره ما به اصطلاح آرتیست ها چیکار میخوایم بکنیم ؟ چیکار میخوایم بکنیم؟
مهیار: یادته راجع به بیانیه تفاوت باهات صحبت کردم؟بحث تفاوت ها بود و من گفتم الان اتفاقا بحث تفاوت هاست و من الان چه قدر میتونم از این تفاوت ها مواد اجرایی خارج بکنم به چه فرمولی رسیدم یا قراره برسم و این تفاوت الان جواب میده؟ به نظر من هرآنقدر به تفاوت خودم پی ببرم به شکل اجرایی هم پی بردم
ایلیا: سلام
مهیار: سلام، مرز سختی هست بین اینکه یک چیز شناخته شده و تکراری باشه و یا یک چیز آشنایی زدایانه باشد.اینکه بخوای آشنایی زدایی بکنی برای به دست آوردن تفاوت کار نمیکنه.ما الان با چیزهای حقیقی مواجهیم نه با بازنمایی
امیررضا: من الان به این مفهوم کارکردن هم مشکوکم، قبلا میگفتیم برای کی یا برای چی اما امروز که همه به نوعی اجراگر شدن نمیفهمم وقتی تو میگی این کار میکنه منظورت چیه؟
مهیار: ببین تو یک تجربه زیسته داری که من نداشتم و تو تجربت رو به هر فرمی به من انتقال میدی و این کارآمده چون درسته من نمیتونم بگم هرچیزی کارمیکنه ولی موقعیت هایی که ما امروز باهاش روبرو هستیم خیلی پدیده جدیدیه و ما خودمون هم پدیده جدیدی هستیم و مسئله همینه و خودت با خودت هم برخوردی داری و این داستان رو عجیب تر میکنه و تو اگر حتی این برخورد با خودت رو در یک خط مستقیم قرار بدی چرا کار نکنه؟ .
امیررضا: پس بریم تو خیابون اجرا کنیم؟ من تحت هیچ شرایطی به تئاتر زیرزمینی نمیپیوندم.
مهیار: چرا؟
امیررضا: چون به نظر من سانسور کردن کارمه
سارا: پس برو تو خیابون دوغتو بنوش
مهیار: انجامش میدی؟
امیررضا: نه و چون میگم نه میخوام بدونم چیکار کنم
مهیار: پس انجام نمیدی چون خطرناکه چون فکرت ادامه دار نمیشه، پس بگو من خفقان نمیپذیرم و از عدم پذیرش خفقان میرم زیرزمین
امیررضا: در عین حال مفهوم اجرا توی خیابونه
دلارام: ولی ما اگر صحنه رو خالی کنیم که اتفاق وحشتناک تری میفته
مهیار: تو هم قراره از آنچه در خیابان هست استفاده کنی
امیررضا:اونها عناصری هستند برای فهم موقعیت،فهم اینکه جامعه امروز به چی فکر میکنه؟
مهیار: تو داری به چی فکر میکنی؟ چرا خودت رو جدا از جامعه میدونی؟
سروین: اتفاقا چون خودش رو در جامعه تنیده میدونه اینو میگه
امیررضا: ولی پنهان بودن از بافت شهری خیلی خیانته به کار خودت
سارا: خب چیکار کنیم؟
امیررضا: اگه میدونستم که انقدر بحث نمیکردم
سارا: چرا خیانت؟ به نظر من تئاتر انقدر همیشه منعطف بوده که تونسته تو زمان های مختلف با فزم های مختلف دوام بیاره.
امیررضا: نمیگم اشتباهه
مریم: پس خیانت چیه؟
سارا: این در درست ترین وضعیتشه
امیررضا: اینم داره میشه جریان اصلی همه دارن همین کارو میکنن
سارا: حالا دو نفر
امیررضا: نه نه معروفاشونو تو میشناسی.و چیزی که تبدیل به جریان غالب میشه راه به جایی نمیبره
سارا: دقیقا نقطه عطف تئاتر این دوره میتونه همین شکل باشه.اجراهای زیرزمینی
امیررضا: اینو خود مهندس پور هم گفت که تا یه چیزی تبدیل به جریان اکثریت میشه کارش تمومه
سارا: پس تئاتر تو سالن هم تمومه
امیررضا: میگفت چون راه فکر کردن رو از آدم میگیره
سارا: فکر کردن به چی؟
امیررضا: فکر کردن به خود اون امر
سارا: همه میدونن اون مسیر اصلی نیست
امیررضا: مشکل مهندس پور هم همینه که همه فکر میکنن همه چیزو میدونن
سارا: خب جریان اصلی بشه اشکالش چیه؟
مهیار: همین که داری راجع به اکثریت حرف میزنی، واقعا آمارت درسته؟ حتی اگر همه دانشجوها این کاررو بکنند خودشون اکثریت نیستن.الان اکثریت تئاتر فجره
امیررضا: اصلا اینطور نیست تمام اجراها خالی رفت
مهیار: تئاتری هارو میگم بحث من مخاطب نیست.....
{ ما دیگر صداها را نمشنویم،کچ-آپ از روی گلدان پرواز می کند بالای سر میز شام چرخی میزند، دقایقی روی شانه امیررضا مینشیند و به همه نگاه می کند، سپس باز بلند می شود، بالای صحنه می رود و نخی که پرده صحنه را نگه داشته را با منقار پاره می کند، پرده می افتد }
و تمام
بهمن یک هزار و چهارصد و یک خورشیدی- تهران
دانـــــــلود رایــــــگان شــــــماره اول ایــــــــماژ
دانــــــلود رایـــــگان شــــــماره دوم ایــــــــماژ
مطلبی دیگر از این انتشارات
تابلو اول
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاثیر رنج بر روابط اجتماعی، با نگاهی بر یک داستان از چخوف
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم سینمایی پرتقال خونی + خلاصه!