تابلو اول



کبک به دنبال شکافی در برف تا انقلاب کند

{ گفت و گو با مهام میقانی }

{ صحنه یک آشپزخانه قرون وسطایی است،با ادوات و سلاح هایی سرد،کچ-آپ و مهام در حال طبخ گراتن بادمجان و سیب زمینی به همراه سوپ خامه و قارچ هستند.بیرون برف شدید است و صدای قطعه ای از

arcitic monkeys

به گوش میرسد }

کچ-آپ :

اقای میقانی، مسئله اکنون ما بعد از صحبت با اساتیدی چون اقای مهندس پور و اقای صادقی در حال حاضر این است که آیاچیزی به نام جریان در تئاتر ما اصلا وجود داشته است ؟

مهام : حتما. در هر هنری در ایران این مفهوم وجود داشته. حتی در هنر های کم جمعیت. در تئاتر ما به عنوان مثال از سال ۱۳۱۲ تا امروز دست کم ۷ یا ۸ جریان وجود داشته است.

کچ-آپ:

آیا جریان تئاتر ملی در این دسته بندی شما جای میگیرد ؟

مهام : به زعم من از آن زمان تا کنون یکی، اولین جریانات تئاتر معاصر ما، در دوره دوم حاکمیت رضا شاه به وقوع پیوست.در سال های ابتدایی حکومت او فضای دموکراتیکی در جو فرهنگی ایران حاکم بود اما به واسطه اعتماد بیش از حد او به آلمان و پس زدن انگلیس و روسیه، در سال های پایانی حکومتش متوهم تر شد. او باعث خودکشی علی اکبر داور و حتی اعدام تیمور تاش شد. در سال های بین ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۱ میر سیف الدین کرمانشاهی( اولین مدرس تئاتر در ایران با تاسیس استدیو کرمانشاهی ) وارد تبریز شد و تا پیش از ان شاگرد استانیسلاوسکی در شورووی بود.سرنوشت او هم در نهایت به خودکشی کشید و همچنان یکی از دلایل این اقدام او را سرپاس مختاری- که یکی از اقسران پلیس امنیت در دوره پهلوی و به زعم صبا یکی از بهترین سلیست های دوره خودش بود-می دانند.من یکی از مدرن ترین فیگور های تئاتری ایران را نگاه و مواجهه کرمانشاهی به تئاتر میدانم که همواره ژیمناستیک و ورزش را به تئاتر مرتبط میدانست اما متاسفانه او به علت بازگشت از غرب و اتهام به کمونیسم، سرزنش شد و در شبی که تنها سه نفر به تماشای آخرین اجرایش آمده بودند با تریاک خودکشی کرد.

رضا کمال شهرزاد هم تا حدودی تحت تاثیر ازار و اذیت های آقای مختاری قرار گرفت،شهرزاد از طبقه متمدن تر و شناخته شده تری بود و به طرز عجیبی اولین نمایشنامه نویس مرد ایرانی بود که در انجمن نسوان وطن خواه آثارش را می نوشت و با زنان همکاری میکرد. هر دو آنها علاوه بر گریگور یقیکیان نمایشنامه های ملی گرا می نوشتند، انها تحت تاثیر انجمن پرورش افکار تلاش کردند نوعی هویت ایرانی غیر اسلامی مرتبط با هویت دوره ساسانی بسازند.نتیجتاًً ما در دوره رضا شاه یک گرایش به غایت ملی گرا داشتیم و این هم تحت تاثیر روحیه ملی گرایی خود رضاشاه بود که به راهنمایی مشاورینش تصمیم بر اضافه کردن لحنی جدید به فرهنگ ایرانی گرفت، البته این ملی گرایی تنها در ایران که نه بلکه در اروپا هم جریان یافته بود که نتیجه آن هم جنگ جهانی اول و دوم بود. این روحیه ملی گرایی در ایران آن دوره هم مارا رجعت میداد به حکومت داریوش و کوروش که گمان میکردیم اوج و خروش ملت ایران تنها در آ زمان اتفاق افتاده و از همین جا تئاتر ملی رضاشاهی با یک فقدان مواجه شد. یک نگاه مرسومی به تاریخ وجود دارد به نام نگاه ( جذب و طرد ) یعنی ما هرآنچه را از تاریخ دوست میداریم جذب و هرآنچه را دوست نداریم طرد می کنیم. این نگاه امروزه در خبرگزاری های غربی مثل من و تو و اینترنشنال هم وجود دارد که ملاقات و گشت و گذار شیخ امارات به همراه شاه را با شکوه و زیبایی میدان آزادی نشان میدهد در حالی که ۲۵۰ متر به سمت آریا شهر حلبی آباد که یک منطقه زاغه نشین بوده وجود داشته و کمی حدود یک کلیمومتر انطرف تر جگر غاز فروخته میشد که در همان زمان قیمتش، بشقابی ۱۵۰ دلار بوده. همیشه چون هر ملتی نیاز به تکیه گاه دارد به گذشته نگاه می کند و چنان شکوهی را میبیند که شاید هیچ وقت واقعیت نداشته اما به آن تکیه میکند و فکر میکند راه چاره و پیشرفت ما بازگشت دوباره به تمدن بزرگ گذشته است یعنی همان چیزی که در پهلوی دوم بازگشت به سوی تمدن بزرگ نام میگیرد.

کچ-آپ :

این جریان تا کجا ادامه پیدا کرد ؟

مهام : خب. دومین جریان را عبدالحیسن نوشین آغاز کرد. او اندیشه های سوسیالیستی داشت در عین حال به اشعار کلاسیک ایرانی علاقه داشت و برای تمرین های بازیگری حفظ و خوانش آن اشعار را به بازیگرانش پیشنهاد می داد.سنت تئاتری او یک اندیشه به شدت سوسیالیستی است اما رئالیسم سوسیالیستی شوروی به هیچ عنوان نیست،او توده ای بود ولی سرسپرده شوروی نبود. با فرار دراماتیک نوشین از زندان در سال ۲۹ از زندان قصر به شوروی که در یک نیمه شب با لباس نظامی و با حمل اسلحه چوبی اتفاق افتاد که به نظر من خودش یک عمل تئاتری بسیار زیبا بود،دومین جریان تئاتری ایران به پایان می رسد. بعد از آن رفته جنبش نصر در ایران شکل میگیرد، نصر نمایشنامه ای دارد با نام عجب پوکری که اثری به شدت غرب گرا است.

کچ-آپ:

خب فکر میکنم حالا در روسیه حکومت استالین برقرار است و ایران به سمت کودتای ۱۳۳۲ حرکت میکند، این دوره یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ماست، تئاتر در چنین بحرانی چطور بقای خودش را حفظ می کند ؟

مهام : وقتی که خفقان ایجاد می شود از پس کودتای ۲۸ مرداد، تئاتر تقریبا دست خوش یک وضعیت به غایت عامه می شود، حالا وقت تئاتر های جنگی و تئاتر های لاله زار است،کمدی های شبانه، استندآپ کمدی تقلید صدای سوسک و ... ، بسیاری از بازیگران بالقوه تئاتر هم به سمت سینمای فیلمفارسی می روند، کسی مثل توراندخت مهرزاد که تئاتر های فاخری کار میکرده با مینیژوپ کنار نصرت کریمی می نشیند. ما تقریبا از ۳۲ تا میانه دهه ۴۰ یک تئاتر منفعل داریم. جنبش بعدی را در این دهه بهمن مفید و شاهین سرکیسیان اغاز می کنند،سرکیسیان تئاتری نبود اما از غرب بازگشته بود و بعد از آشنایی با آربی اوانسیان، عزت الله انتظامی و علی نصیریان کارگردانی تئاتر را آغاز کرد که البته همین اقای نصیریان بعدا وقتی از گروه او جدا می شود و یک سمت اداری میگیرد نمایشنامه روزنه آبی اکبررادی را که سرکیسیان قصد اجرایش را داشت، سانسور می کند و خب در همین دوران فشار است که شاهین یک شب می خوابد و دیگر بیدار نمی شود. بعد از آن آربی اوانسیان جانشین او در کارگردانی همان کار می شود و اجرا می رود. همینجا جنبش سرکیسیان هم به پایان می رسد و جنبش بازیگران شهر که توسط خود آربی به راه می افتد جایگزین ان می شود، بازیگران شهر هم زیر مجموعه نمونه تئاتر مدرن یا پسامدرن فرمایشی یا به عبارتی گلخانه ای یا همان کارگاه نمایش قرار میگیرد. جالب است بدانید که کارگاه نمایش را هم خود رادیو تلویزیون ملی ایران به راه می اندازد و خب یکی از پایه های اساسی تئاتر پیشتاز یا آوانگارد این است که دولتی نباشد ولی وقتی دولت چنین چیزی به راه می اندازد، خب، یعنی چی ؟ یعنی دولت مایل به ایجاد سویه های مدرن و پسا مدرن است ولی فقط در حد اجراهای چهل تا پنجاه نفر ، بهمن مفید هم به کارگاه میپوندد همچنین گروه کوچه به سرپرستی اسماعیل خلج که رضا رویگری هم عضوشان بود سراغ کارگاه می آیند.

کچ-آپ:

غیر از کارگاه نمایش، تا نیمه های دهه ۵۰ جریانات دیگری هم کنار آن فعالیت می کردند ؟

مهام : بله، همتراز با ان یک جنبش دیگه ای هم بوده که توسط سعید سلطانپور و محسن یلفانی مدیریت می شد، تئاتر انها تئاتری به شدت چپ گرا بود که با آموزگاران خودش را نشان داد. آموزگاران نام متنی بود که توسط یلفانی که خودش معلم بود نوشته شد ، اکبر زنجان پور و رضا بابک در ان بازی می کردند، ولی حامیان حکومت در نهمین اجرای آن که توسط خود سلطانپور کارگردانی شده بود همه چیز را با هجوم به اجرا نابود می کنند. در واقع می شود اینطور گفت که از طرفی آقای سلطانپور به شدت رادیکال بود و هیچ وقت به جریانات مدیریت شده توسط حکومت نپیوست و همچنین کارهای نابه جایی از جمله قطع کردن یکی از اجراهای آقای بیضایی در مشهد هم انجام داده بود، از طرفی یک جریان تئاتر آیینی و سنتی هم در سنگلج به طور مجدد به راه افتاده بود توسط خود آقای بیضایی که همواره با یک زبان تقلبی همراه بود،تقلبی به این معنا که تماشاگر میدانسته آدم های واقعی اینطور حرف نمیزدند، بلکه بیضایی میخواست آنها اینطور صحبت کنند، در هر حال آن تئاتر سنگلجی تا قبل از نزدیک شدن به مقاطع انتقلاب خیلی جدی گرفته نمیشد و انچنان در بدنه تئاتر موثر نبود

کچ-آپ:

و اما انقلاب اسلامی، تا حدودی با فضای فکری و اجرایی آن دوران آشناییم اما انچه را دوست دارم از زبان شما بشنوم آن جزیاتیست که شاید بسیاری از فعالین همان دوره هم فراموشش کرده اند

مهام : اولین چیزی که بعد از شکل گیری انقلاب در تئاتر به ذهنم می رسد، اجرایی است که به نظرم یکی از بزرگترین اجراهای تئاتر مستند در تاریخ جهان است، در دهم اردیبهشت ۱۳۵۸ در سالن ورزشی دانشگاه امیر کبیر تهران، گفته می شود بین ده تا پانزده هزار نفر دانشجو مینشینند و اجرای عباس آقا کارگر ایران ناسیونال را میبینند. این نخستین باری است که ما شاهد تئاتر مستندی در ایران هستیم که خود اجراکنندگان به خودشان تئاتر مستند را نسبت داده اند

کچ-آپ:

و نام کارگردان ؟

مهام : سعید سلطانپور. که متن آن هم به قلم خودش بود و از نظر ساختاری بسیار شبیه تئاتر یونیتی در مرسیساید و تئاتر پیسکاتور در المان و تئاتر لباس ابی ها در شوروی بود. اما ماجرا همین نیست ، این اجرا در مکان های بسیاری اجرا شد، در خیابان، در پارک و حتی سالن پارک لاله و حتی کارخانه عرش. حاکمیت فعلی این نگاه را که همچنان وضع کارگران بعد از انقلاب هم وخیم است را نمی پذیرفت چرا که بعد از تحقیقات متوجه شدند عباس اقای مورد نظر در این اجرا هم ماشین دارد هم خانه هم شرایط یک زندگی خوب را و به نوعی این اجرا رو توهین به کارگران ایران ناسیونال تلقی کرد اما جواب سلطانپور این بود که گرچه من بر اساس زندگی یک نفر این اثر را تولید کردم اما روی صحبت های من می تواند خطاب به زندگی هر کارگر ایرانی دیگری باشد اما بعد تر به اجرای آن حمله می شود و هم خودش و هم بازیگران کتک می خورند. از سال ۶۰ هم که محدودیت ها به شکل شدیدتری اعمال می شود ما جنبشی نداریم تا پس از جنگ.

کچ-آپ:

مسله من هم انگار از همین دوران شروع می شود، جدالی هم آشکار و هم پنهان میان افرادی که، عده ایشان میل به پرورش افکار ملی منطبق با روحیه و هویت اسلامی و تا پیش از انقلاب غیر اسلامی داشتند- که البته هر دو به شکل افراطی بیان شده اند چنانچه شما هم اشاره کردید-و ان را ملی گرایی در تئاتر نامیدند و عده ایشان به تجربه گرایی روی آوردند، تجربه گرایی که گویی گاها از افکار ملیت گرا سر باز می کند و به سمت غرب گرایی می رود- البته اگر بخواهیم از اصطلاح غرب زدگی استفاده نکنیم-و گاها به سمت پژوهش و بررسی شیوه هایی از اجرا حرکت کرده که نه به تاریخ و هویت ملی بلکه به آنچه در بافت اجتماعی حقیقتا در حال وقوع است به اشکال و شیوه ای نوین در ساحت اجرایی – همچون اثر عباس سلطانپور- پرداخته است. درباره این جدالی که حدس من این است به شکل جدی تری- جدی تر در سال ۶۶ پس از اجرای آژاکس آقای قطب الدین صادقی و آقای آتیلا پسیانی آغاز شد،شما در جریان آن دو اجرا که همزمان در تئاتر شهر اجرا شدند و مصاحبه آقای جلال ستاری با هر دو کارگردان در مجله نمایش هستید ؟

مهام:تا حدودی، بله ولی متاسفانه آن را دارای اهمیت چندانی نمیدنم

کچ-آپ:

انچه از نظر من حائز اهمیت آمد این بود که در آن گفت و گو، هر دو طرف،هم آقای صادقی و هم آقای پسیانی که البته آقای ستاری بیشتر از جانب ایشان حرف میزند،ادعای بر حق بودن ایده ها و عقاید شخصی خودشان را دارند و درباره هیچ چیز تا پیش از خودشان حرف نمیزنند، نه تنها این که حتی جدال بینشان هم ناتمام می ماند وهمین مسله ای است که من امروز فکر میکنم مارا به بیراهه می کشاند، یعنی بی توجهی به هرآنچه تا پیش از ما حل نشده و حل نشده باقی مانده است ...

مهام:ببینید اساسا رجعت به تاریخ یک نگاه مد روز است، ما فقط چند سال است که فهمیدیم بازگشت به تاریخ اهمیت دارد، همین امروز یا همین الان من و شما پوششمان کمی قدیمی به نظر میرسد، این نگاه به فرهنگ پیش از ما، مال امروز است

کچ-آپ:

شاید شما ده سال پیش اینطور لباس نمیپوشیدید ...

مهام: نه، شاید تلاش میکردم مثل امروزی ها بپوشم،سال ها پیش گرایشات تاریخی وجود نداشت،ضمن اینکه حاکمیت جمهوری اسلامی اساسا انگار بدو تاریخ ما شد، و اگر در پهلوی مدام میگفتیم قبل از اسلام بعد از انقلاب مداما گفتیم بعد از اسلام.کما اینکه به نظرم بحث سال ۶۶ این دو بزرگوار که شما به ان اشاره می کنید هیاهوی بسیار بر سر هیچ است. قصد توهین ندارم اما به قول راجر واترز این جریانات ( دعوای دو کچل بر سر شانه ) است، چون اصلا جنبشی در کار نبود، بسیاری از اهل تئاتر سراغ رستوران داری و کافه داری می روند یا جذب تلویزیون می شوند و اصلا مسیر به سمت دیگری می رود. اخرین رویداد تئاتری مهمی که به خاطر دارم بر میگردد به همان سال های ابتدایی در سال ۵۹، جمشید ملک پور در تالار مولوی اجرای ادیپ شهریار را روی صحنه داشت،آن اجراهم اجرای بسیار عجیبی است از ان جهت که وقتی بنی صدر گروه های دانشجویی از جمله گروه پیشگام را تهدید به بازداشت می کند، یک روز قبل از اخطار به اصطلاح چماق داران وارد دانشگاه می شوند و همه را می برند، در همین حین زخمی های بیرون محوطه را در سالن تئاتر پناه می دهند و آنان را روی صحنه اجرای ادیپ شهریار میگذارند، چماق داران هم وقتی وارد می شوند فکر می کنند این تصویر جزیی از اجراست و همه چیز همانجا تمام می شود. چون تنها جایی که در آن زمان امنیت داشت سالن تئاتر بود.به نظرم اخرین باری که تئاتر ما واقعا موفق شد کاری برای مردم بکند همان لحظه بود.

کچ-آپ:

پس انچه باعث روی کارآمدن تئاتر ملی یا بهتر بگویم، انچه در جامعه دوباره ضرورت وجود اجرا و تئاتر را به شکلی که امروز از دهه ۶۰ تا نیمه های۷۰ به یاد می آوریم ایجاب می کند ؟

مهام: کسانی کماکان کارهایی می کردند هر چند به ندرت خوب از اب در می آمد ، در همین حین و حتی در دوران جنگ هم تئاتر دفاع مقدس را داشتیم، اما در آستانه دوره اصلاحات نگاه به تئاتر دفاع مقدس تبدیل به یک نگاه ضد جنگ می شود، کارهایی مثل دو متر در دومتر جنگ، برخی از کارهای رادی و از این قبیل،در دوره اصلاحات هم که وضعیت کمی جالب است،قدیمی ها دوباره اجازه کار دارند،مثل آقای بیضایی،رفیعی و آقای سمندریان، آقای سمندریان هم از همان ابتدا به یک تئاتر استیلیزه شده المانی باور داشت و کم کم نظام سلسله مراتبی بر تئاتر ایران حکم فرما می شود که در واقع همان فضای استاد شاگردی است، از همین دوره دوباره نگاه ملی گرایی در تئاتر باب می شود، ولی خب نمیتوان به عنوان جنبش از آن نام برد بلکه اهمیتش تنها در روشن نگه داشتن چراغ تئاتر، جذب مخاطب و اینجور چیز ها بوده، البته که سانسور در کارهای اقای بیضایی یا دیگران همچنان وجود داشته اما از اساس مشکلی با انها نداشتند که بخواهند اجازه کاررا از ایشان بگیرند

کچ-آپ:

مسیر برای تئاتر تجربی چطور روشن شد؟

مهام: تقریبا از پایان دوره اصلاحات یعنی دوره آقای خاتمی اینترنت وارد زندگی مردم می شود و دوباره یک نسل جدیدی از اروپا باز می گردند و دوباره یک سری جریانات تازه تئاتری اروپایی در ایران حاضر میشود،یعنی از محدوده سال های ۸۲ اجراهای فیزیکال را تقریبا ما شاهد هستیم، اجراهایی مثل لوله، دیدالوس و ایکاروس( نوشته و کار همایون غنی زاده) و فعالیت هایی از این قبیل، تئاتر تجربی هم پیوند خورد با دانشگاه و جشنواره تئاتر دانشگاهی و تالار مولوی، سالن کوچک مولوی تازه تاسیس شده بود واجراهای تجربی محدود بودند به همین اجراهای کوچک، اجراهایی با تعداد محدودی تماشاگر در مکان هایی نه چندان بزرگ و تا حدی نا متعارف مثل زیرزمین ها و امثالهم، که البته من معتقدم ما در زمینه تئاتر تجربی هنوز هم در همین دوران هستیم و خود من هم متعلق به چنین تئاتری ام.

کچ-آپ:

بحران هایی مثل کرونا یا همین جریانات و حوادث سیاسی اخیر از نظر شما چقدر در راستای اعتلا یا افول دستاورد هایی که تا پیش از انها در زمینه تئاتر به اصطلاح نوگرا یا تجربی داشته ایم نقش داشته اند ؟

مهام:در حال حاضر عملا ما تئاتر نداریم، نداشتن تئاتر هم سبب شد به این فکر کنیم که مبادا تئاتر سربار جامعه بود؟ به نظر من هیچی در دو بحرانی که ذکر کردید به اندازه تئاتر قربانی نشد، هیچ دیواری کوتاه تر از ما نبود

کچ-آپ:

من فکر میکنم بخشی از این عدم حضور به دلیل جبهه بندی است که اخیرا باب شده.جبهه بندی که باز میان دو گروه خاص است و مرا به یاد همان جدالی می اندازد که از نظر شما اهمیتی نداشت. عده ای به ترک صحنه و اجراهای به اصطلاح زیرزمینی و غیر رسمی پناه برده اند و قید همان اندک پول و مخاطب عام را هم زدند در عین حال، عده ای معقدند نباید سالن های نمایش را ترک کرد و باید چراغ تئاتر رسمی را روشن نگه داشت و خب وقتی سراغ اجراهای گروه دوم میبینیم اکثرا چیزی جز ریاکاری دیده نمی شود، ریا در پوشش بازیگران و تماشاگران در حالی که پیش از به اجرا رسیدن یک اثر نظارت و سانسور با قدرت سر جایش ایستاده، ریا در موضوع و محتوا، در پوشش کارگردان و ... چقدر مسبب از کار افتادن وجه عملی تئاتر را به قول خودتان،این جبهه بندی افراطی می دانید ؟

مهام:دلیل اصلی این به نظرم چند پرسش است، آیا هنوز باید با حجاب اجرا بریم ؟ آیا هنوز باید سانسور را تمکین کنیم ؟

انانی هم که رد حال اجرا هستند روی صحنه حجاب دارند اما بعد از اجرا حجابی ندارند، مثل خانوم گلاب آدینه، چرا ؟ شاید حتی مجبور شدند، نمیدانم،این موانع قابل درک هستند، سانسور و حجاب، دیوار های بلندی اند. آیا باز باید این هارا تایید کنیم ؟ چرا ما این سوال هارا هنوز تکرار میکنیم ؟ چون ما سیستم اقتصادی نداشتیم، تئاتر صنعت نبود، سینما صنعت است و بازار سرمایه و همچنین حکومت روی آن برای تولید فشار می آورد، تئاتر برای طبقه متوسط رو به بالاست،اگر تئاتر صنعت بود تا این حد حساسیت درون قشری به وجود نمی آمد، ما چون خودمان تماشاگر خودمان بودیم این حساسیت ها به وجود آمد، اما این وضعیت تغییر خواهد کرد

کچ-آپ:

ولی امروز که ما در یک دوران گذار هستیم، چه از نظر فرهنگی و چه از نظر اجتماعی، شما فکر میکنید تئاتر باید به این گذار خدمتی بکند یا باید بدون هیچ فعالیتی تنها به بررسی و کشف در تاریخ بپردازد؟ یا آنقدر تجربه کند تا در خودش راهی برای تغییر و بقا بیابد چنانچه در طول تاریخ این کار را کرده ؟

مهام:رجعت به تاریخ و تبدیل آن به مقاله،اجرای خصوصی،زیر زمینی یا هر چیز دیگدی فکر میکنم امروز تنها کاریست که به عنوان چاره می توانیم از آن یاد کنیم،در واقع اکسپوز کردن شرایط تاریخیمان بر روی شرایط های تاریخی مشابه به نظرم بسیار کار بجا و به هنگامی است. ما در وضعیت کنونی با کسانی که در شرایط تعلیق بعد از کودتای ۲۸ مرداد قرار گرفتند همسو هستیم، چرا گروه های تئاتری آن زمان را مطالعه و بررسی نکنیم و نتیجه مطالعه را در یک غالب پیشتازانه غیربازنمایانه- که در دسته بندی تئاتر پست دراماتیک و تئاتر مستند قرار میگیرد- ارائه نکنیم ؟ بسیاری امروز در حال اجراهای زیرزمینی هستند، عده ای هم که در سالن ها حضور دارند پس چرا یک گرایش تاریخی برای خودمان تعریف نکنیم؟

کچ-آپ:

خب هدفمان باید از این کار چه باشد؟ یا آیا اصلا باید هدفی را دنبال کرد؟ خود من به عنوان یک فعال تئاتر دانشجویی امروز در یک تعلیق چندگانم و ترسی هم از ابرازش ندارم، چون فکر میکنم ما امروز تقریبا به همه چیز شک کرده ایم، تاریخ، گذشته یا هر آنچه به تجربیاتی پیش از تجربیات کنونی ما مرتبط بوده اند، نتیجتاًً هر راهی را هم به عنوان پیشنهاد میشنوم، به آن مشکوکم، شما گفتید گاها یک سوتفاهم در نگاه به تاریخ پیش می آید و ما هر آنچه از گذشته را که از فکر کردن به آن لذت میبریم یا در نظرمان با جلال و شکوه می آید را دریافت میکنیم، اگر در مسیر پیشنهادی شماهم این اتفاق باز تکرار شود ....

مهام:ببینید، در واقع هدف چیست را میتوان اینطور معنا کرد، در دل تاریخ رسمی شکاف هایی وجود دارد، این شکاف ها همجهت می شوند با ایده های اریک هابسبام( مورخ چپ گرا ) ، پت کارلن(جرم شناس و جامعه شناس فمنیست آمریکایی )، ویلیام چمبلیس(جرم شناس و جامعه شناس آمریکایی ) و استوارت هال ( جامعه شناس رنگین پوست ) که به ایده های شکاف قائل هستند، یعنی آنان معتقدند به وجود مسله ای به نام چشم انداز های تاریخی تکراری، در ایران هم این چشم انداز ها وجود دارند مثل انقلاب ۵۷، کودتای ۲۸ مرداد،انقلاب مشروطه و امثالهم که هر وقت به تاریخ نگاه می کنیم فورا متوجه اینها می شویم، حالا ما در دوره ای که خودمان در یک شکاف تاریخی قرار گرفته ایم و به اصطلاح به ناچار زیرزمینی شده ایم، باید به همه این شکاف ها بازگردیم، در انقلاب ۵۷ هم یکی از شکاف های مهم تاریخی که ما به آن رجعت کردیم سال ۴۱ و اتفاقی بود که در قم افتاد، اعتراض علیه شاه و مردم، آزادی مردم و اصلاحات ارضی، اما یکی از جنبش هایی که نادیده گرفته شده، شورش سال ۴۸ در اسفند ماه به خاطر گران شدن بلیط اتوبوس چهارراه پهلوی تا ۲۴ اسفند، چرا شما این رو نمیدانید، به خاطر چند ریال مردم ریختند توی خیابان، دانشگاه ها شلوغ شد و غیره و غیره و نکته جالب تر، در این رویداد سه چهار روزه روحانیت مشارکت نداشت نتیجتاًً یک چشم انداز تاریخی تکراری نیست. خب، چرا شما به عنوان دانشجو که وارث اصلی تاریخ هستید اینهارا نمیدانید؟چون در جذب و طرد گذشته طرد شدید

کچ-آپ:

خود شما که میدانید آیا گرایش تاریخی به لحاظ عملی در حوزه اجرا، مرتبط با یکی از این شکاف ها دارید ؟

مهام:بله، گرایش تاریخی من تاریخ معاصر نزدیک نیست چون احساس میکنم این بخش از تاریخ در اوضاع فعلی شرایط مناسبی برای بررسی ندارد چون ما همچنان داخلش هستیم، من روی بخشی از تاریخ متمرکزم که با ما فاصله بیشتری دارد و روی جزئیاتس فکر و بعضا تجدید نظر شده،امروز من با گروه هایی در حال بررسی کارناوال های سال ۱۳۰۹-۱۳۱۱ هستیم. در ایران کارناوال هایی به معنای واقعی کارناوال در این سال ها از میدان توپخانه تا میدان بهارستان اجرا شده اند توسط سیرک صفوی اما ما این را نمیدانیم چرا چون انگار پودر شده رفته رو هوا، این کارناوال ها یکی برای تولد رضا شاه و یکی برای پس زدن قرارداد دارسی توسط ایران،حالا چون ما ضد فرهنگ شاهنشاهی هستیم که باید باشیم به قول بعضی، کارناوال هم از تاریخ حذف شده،یعنی حتی گرایشات رادیکال ما هم دستخوش تبعیض های تاریخی شده، در صورتی که کارناوال نه میراث شاهنشاهی که یکی از عجیب ترین سنت های پرفرماتیو جهان است و ما در ایران داشتیم. برای همین من فکر میکنم باید فعلا همان عقب ها ماند ، وضعیت فعلی ما خیلی بیشتر شبیه انقلاب مشروطه است تا هر انقلاب دیگری، چون انقلاب مشروطه یک وضعیت نوگرا داشت.شما میتوانید ماشالله آجودانی بخوانید، کسروی بخوانید.

کچ-آپ:

یعنی شما معتقدید جایگاه اجرا در شرایط کنونی را باید الزاما در شکاف های تاریخی و فرهنگی پیش از این جست و جو کرد ؟

مهام:لاجرم اینطوره، چون گویا ما خارج از زمان و مکان ایستاده ایم، این یک ایستگاه است و چاره راه نگاه کردن به گذشته است و هیچی از آینده واضح نیست

کچ-آپ:

من متوجه شدم که خود شما در حال حاضر مشغول تمرین اجرایی هستید، چشم انداز شما برای رفتن سراغ تمرین تئاتر و تولید تئاتر در وضعیت فعلی چیست ؟

مهام:بهتر است درباره آن کمتر حرف بزنیم چون هنوز چیزی از جزیات کار معلوم نیست،ولی سعی من و گروهم بر این است که به ملغمه ای از خود و برخی شخصیت های تاریخی برسیم و من فکر میکنیم این منجر به این مشود که ما تاریخ درک شده توسط دیگران را بالاخره پس بزنیم و به درک و شناخت خود از تاریخ برسیم، حالا وقت درک کردن تاریخ رسیده، امروز مهم نیست چه میخوانیم، بلکه این اهمیت دارد که کی، چه میخواند، این شمایی که حسن مقدم را میخوانی، شمایی که نوشین را میخوانی

کچ-آپ:

یعنی وقت احضار نوعی فردگرایی در خوانش تاریخ فرا رسیده ؟

مهام:دقیقا

کچ-آپ:

شما فکر میکنید ما امروز وامدار چه چیزی از تاریخی که در ساحت تئاتر درباره اش برای ما حرف زدید هستیم ؟

مهام:این را دیگر کلونی های مختلف میتوانند جواب دهند. یک کلونی اجرایی یک جواب دارد و کلونی دیگر جوابی دیگر یعنی یک فهم شخصی مخصوص به خود و این را هم مدیون اکثریت جریانات اخیر هستیم. در ماه های اخیر نسل کوچک تر درس های خوبی به نسل های پیش از خود داد، خود ما دل خوشی از نسل هفتاد به این سمت نداشتم و ارتباط مطلوبی هم بینمان نبود، معتقد بودم دیالکتیک یا در واقع بده و بستان با آنها معنایی ندارد چون دریافته بودم به آنها فقط باید داد، چون انها سنت هارا قبول ندارند، احترام، کامیابی جریانات غالب و همه چیز ها نزدشان معنایی دیگر دارد ولی بعد از این مدت فهمیدم نه، ما خیلی تغییر کردیم و لاجرم باید دست به معنا کردن مجدد بزنیم، این را از نان شب واجب تر میدانم، خود شما ۶-۷ نفرید، شما باید یک کلونی بسازید و چیزهارا برای خودتان یک جور معنا کنید،کما اینکه رویکرد تاریخی هم رویکرد مد روزیست و خب، چه اشگالی دارد ؟

کچ-آپ:

و در آخر ...

مهام: در اخر اینکه جریان غالب برایش کار نکردن ما یک رویاست، امیدوارم این رویا به واقعیت تبدیل نشود و اینکه

یک چنگال بردارید و از این گراتن بخورید، خیلی جالبه، بفرمایید

{ هر دو بر سر میز مینشینند، مهام یک لته کنار بشقاب گراتنش میگذارد،کچ-آپ فقط نگاه میکند،بیرون هنوز برف میبارد}

دانـــــــلود رایــــــگان شــــــماره اول ایــــــــماژ
دانــــــلود رایـــــگان شــــــماره دوم ایــــــــماژ