تابلو چهارم

لحظه موعود

{ رویارویی قطب الدین صادقی و آتیلا پسیانی پس از سال های دور و دراز و سخت و طولانی }

{ همان صحنه تئاتر تابلو اول، حالا کمی اوضاع بهتر است، عده ای روی صحنه در حال نصب پرده های جدید هستند،در بالا کسانی پارچه خوش آمد گویی نصب می کنند، دو نفر یک تریبون چوبی را طرف راست صحنه قرار مکی دهند، کچ-آپ یک میز عسلی کوچک و دو صندلی را به شکلی که یک نیم دایره را پیش چشم تماشاگران درست کند در مرکز صحنه قرار میدهد،عده ای اجساد باقی مانده را از روی زمین جمع میکنند،آنهارا در چند کیسه کاور کرونایی میپیچند و روی برانکارد میگزارند،روی کاور ها نوشته شده ( جهت احیا ارسال شود ) ، همه چیز تقریبا رو به بازسازی است حتی جایگاه تماشاگران،کچ-آپ کمی مستاصل است و استرس دارد،مداما ساعت را نگاه میکند، صدای کوبیدن به درب آهنی بیرون شنیده می شود،کچ-آپ بیرون می رود،همه صحنه را ترک می کنند، اخرین نفر در هوا خوش بو کننده اسپری می کند و میرود، دکتر قطب الدین صادقی وارد می شود و دوی یکی از صندلی ها وسط می نشیند،مکث،کچ-آپ با یک سینی چایی وارد می شود } :


کچ-آپ :

استاد قبل از هرچیز میخواستم ازتون تشکر کنم بابت وقتی که به من دادین و دعوتمو قبول کردین

صادقی :

خواهش میکنم

کچ-آپ:

این رو هم بگم که هرچیزی شما بگید برای ما جزئی از اسناد و مدارک به حساب میاد و اینکه قطعا حرف های شما ارزش کار ما و کیفیت مطالبمون رو دوچندان می کنه


صادقی:

بله،خواهش میکنم

{مکث}

صادقی:

آقای پسیانی تشریف نمیارن؟!


کچ-آپ:

حقیقتا یکی از دوستان ما قرار شده که هماهنگ کنند و ایشون رو...


صادقی:

چرا اینجا این شکلیه ؟


کچ-آپ:

ببخشید متوجه نمیشم .


صادقی :

چرا ریسه کشیدین مگه چه خبره ؟


کچ-آپ:

عرض کردم حضور شما برای من خیلی ...

صادقی:

تو اصن میدونی ما چرا اینجا هستیم؟

{ مکث }

چرا توی این سالن متروکه نشستیم و شما برای گرمایش،گاز سیار رومیزی روشن کردین؟


کچ-آپ:

راستش من منظورتونو متوجه نمیشم ولی ...


صادقی:

بذار از روزهای پیشتر برات بگم


کچ-آپ:

ببخشید میشه یکم دیگه منتظر بمونیم تا آقای پسیانی هم بیان


صادقی :

حرف نزن،حرفو گوش کن، زمانی که من از فرانسه برگشتم، بله، خودم رو آژاکس میدیدم،چون نخبه کشی مثل همیشه میخورد توی صورتم. اینی که میگم مال ۳۵ سال پیشه،روزهایی که ساعت پنج عصر تاریکی و بمبارون شروع میشد و ما برای تمرین تئاتر چراغ توری روشن میکردیم .روی پنجره ها نوار ضربدری کشیده بودیم و نصف خیابون انقلاب مسیر اختصاصی آمبولانس بود که از فرودگاه به همه بیمارستان ها زخمی ببرند؛


{ از اینجا به بعد گاها حظیانات دکتر صادقی روی صحنه ظاهر می شوند اما به شکلی که ما امروز دیده و شنیده ایم، چند پرستار با لباس های خونی از وسط صحنه میگذرند،عده ای فرار می کنند و صدای انفجار از بیرون شنیده می شود }


صادقی:

کارمندای اداره تئاتر ستاره دار شدند و اونها که باقی موندند جذب موقعیت شغلی تلوزیون شدند که سالی ۷۰ فیلم تولید میکرد،مبادا افکار معاند از طریق فیلمهای خارجی وارد ایران بشن؛ تئاترِ چی؟ کسی برای تئاتر از این برنامه ها نداشت. معلومه که نابود میشد .کسی با اون بدبختی از خونه بیرون نمی اومد و اگر میومد تئاتر جنگی میدید، یه مشت آماتور از گروه های بچه های مسجد. اما طبیعت من دانشگاهیه .زمانی که من دانشگاه بودم اساتید دانشگاه تهران کسانی مثل سیحون همراه با...میدونی با کی نمایشگاه نقاشی میذاشت؟


کچ-آپ:

ولی من میخواستم یکمی دقیق تر گپ بزنیم


صادقی:

با پیکاسو و دالی!


{ دالی و پیکاسو با لباس رزمنده های بعثی از روی صحنه عبور می کنند، لحظه ای مکث و به جایی بیرون صحنه شلیک می کنند }


صادقی:

حالا فرق استاد و دانشجو چیه ؟ یه جزوه. شب میخونه صبح میاد،نه پژوهشی نه هیچی. من بعد از کارکردن آثار کلاسیک که دنباله تحصیلات دانشگاهیم بود از خودم پرسیدم آثار خارجی اصلا به چه درد ما میخوره؟ بعد تصمیم گرفتم حالا که متنی که دوست دارم توسط هیچ یک از نویسندگان نوشته نمیشه خودم بنویسم و از آثار حماسی و تغزلی خودمون الهام گرفتم و تا همین حالا ۸۰ تا نمایشنامه نوشتم. گوش میدی چی میگم؟


کچ-آپ:

باید صبر میکردین تا آقای پسیانی هم برسند


صادقی:

بعدشم رفتم سراغ اون فرهنگی که از هرچیزی بهتر میشناختم. فرهنگ کورد. بر اساس چریکه ها ۱۵ نمایشنامه نوشتم. اون موقع همه از فیلمهای خارجی کپی میکردن؛آخه احمق تو خودت چرا ذهن خودتو تبعید میکنی؟


{ عده در حال انجام یک آیین کوردی روی صحنه ظاهر می شوند،دختری را به عقد درختی تنومند در می آورند }


صادقی:

یک سری همبرای دولت و پول کار میکنند که من هیچ وقت از این دست کارها نکردم. هیچ دوره ای شکوفایی در تئاتر رخ نمیده تا تنیده با مردم نباشه. الان هم ملودرام های قرن ۱۹ انگلستان رو اجرا میکنند و چهارتا قر میدن تا قشر بورژوا تفریح کنند. دیگه دغدغشون نیست. در این چند سال در عوض، دغدغه ها برای خود من عمیق تر شده و هیچ کاری رو بدون پژوهش انجام ندادم. کاری ندارم بقیه چیکار میکنند، مهم اینه که من ارمان هام رو رها نکردم. هرچند تئاتر با دغدغه اجتماعی شکست خورد و افتاد دست طبقه متمول جامعه.

آخه بلیط ۲۵۰ هزار تومنی میفروشید که چی؟


کچ-آپ :

شاید چون نمیخواستند تماشاگر تئاتر از تئاتر فاصله بگیره یا اونو فراموش کنه


صادقی:

برای من مهم نبود اگه مخاطب کم شه


کچ-آپ:

توی تئاتر دانشجویی چی ؟ اونجا که از این خبرا نیست، شما درباره فعالیت هایی که اونا انجام دادند تا مسیر فکری و هنری تئاتر رو به سمت روشن تری ببرند چه نظری دارید ؟


صادقی:

تو تئاتر دانشجویی هم فاجعه رخ داد، یه مشت استاد بی سواد حقیر غرب زده یه جزوه که در آمریکا راجع به پست مدرنیسم نوشته شده رو بلعیدند و دانشجوهام حالا یاد گرفتند فقط کپی کنند .هر قدر بی محتوا تر و به قول خودشون پست مدرن تر، بهتر.

تئاتر از جامعه جدا شده و شده یک تفنن شبه روشنفکرانه بسیار ذهنی. من که با کارتجربی مشکلی ندارم .اگه مردی تجربه غرب رو از اینجا به بعد ادامه بده...نه گوش کن....تو اگه کار ۷۰ سال پیش اروپا رو تکرار کنی که تجربه نمیکنی


کچ-آپ:

ولی اون آدم ها از جمله خود من معتقدم این نوعی از تجربه گرایی عملیه ...


صادقی:

گه خوردن! این آموزشه،تئاتر تجربی نیست


{ روی صحنه اختتامیه یکی از جشنواره های دانشگاهی برپا می شود }


صادقی :

این سر و صداهای این بچه ها رو میبینی؟ همش تقلبه حتی اونا که دارن جایزه میگیرند

کسی که تئاتر تجربی کار میکنه نمیره میان پرده های تلوزیونی هم بازی کنه قشنگ میره مثل یوجینیو باربا ۵۰ سال تو روستا میشینه تجربه میکنه. حالا همه میخوان گلیم خودشونو از آب بکشن بیرون دنبال خونه وماشین و ویلا و سفر هستند، آرمانها از بین رفته گرایشات مادی،جنسی،تفریحی، تقویت شده. همه مثل ساعدی و سمندریان و رادی و بیضایی این جسارت اخلاقی رو ندارند که از فرهنگ خودشون دور نشند.هیچ کدوم از کسایی که گفتند تئاتر تجربی کار میکنیم شخصیت یک هنرمند بزرگ نداشتند . پیتربروک بهترین شکسپیرین زمان خودش بود که تصمیم گرفت دوباره از خودش بپرسه تئاتر چیه.گروتفسکی تمام تفکر بلوک شرق در برابر مارکسیسم رو توی کارش نشون داد. حالا هرکس لخت شد میشه تئاتر تجربی؟


کچ-آپ:

من نمیخواستم اینو بدون آقای پسیانی بپرسم ولی شما مجبورم کردین،مسیر فکری که توسط نسل دانشجو امروز به طرف نوعی تشخص طلبی و فردگرایی میره رو شما چطور ارزیابی میکنید؟ این هم یک شوی مسخره و بدون آگاهیه ؟


صادقی:

اگریکی بشینه تماماً از خودش بگه مسئله داره

اساس این فردیت گرایی، ذهنت گراییه،ذهنیت مقدم بر واقعیت. استریندبرگ مسئله داشت کافکا که این کاررو میکرد مسئله داشت، حالا من نمیدونم مسئله شما چیه که این کارها رو انجام میدید. اگرهم قراره درباره خودتون کارکنید زیبایی شناسی داشته باشید، نتیجه گیری داشته باشید، گوش میدی؟! من ندیدم تو اروپا کسی راجع به خودش کار ببنده. اصلا ما تا کی بریم سراغ تئاتر انگلیس و فرانسه ،خودکمتر بینی تا کی؟ مگه اون میاد سراغ من؟


{ روی صحنه مردی خودش را در آب غرق می کند، زنی کلمن در دست دارد و وارد می شود، قدمی میزند و میرود،مردی در حالی که روی یک ماشین ایستاده وارد می شود، اسلحه روی سرش گزاشته و سربازانی از پشت سینه خیز به شکلی که مرد متوجهشان نشود حرکت میکنند و همه گی از طرف دیگر صحنه خارج می شوند }


کچ-آپ:

درباره اینها نظری ندارید؟


صادقی:

خوبه، تعدد شکل، گسترش اندیشست ،اگر تئاتر خیابانی نباشه سالن ها شلوغ تر نمیشن، ما ملت بی سواد و عوضی هستیم ، تربیت تئاتری نداریم، ترجیح میدیم موقع ناهار لنگمون رو هوا کنیم و سریال های آشغال ببینیم،دانشجوی فوق لیسانس شاهنامه نخونده،دروغ میگه،نخونده،یاد نگرفتیم برای اندیشه پول خرج کنیم حالا بگو لباس،تیر و تخته،غذا... چشم. فرهنگ ما الان یک فرهنگ تنبل بیمار ترکیبی تفریحی شده

بله، خوبه،تئاتر ناپیدا هم خوبه، برای این ملتی که تربیت تئاتردیدن ندارند به شرطی که قشنگ باشه.

همه اش هم خوب نباشه مهم اینه که در حال گسترشه.


کچ-آپ:

شما خودتون از کار های قبلی خسته نشدین ؟


صادقی:

نه،من خسته نمیشم،من روزی ده ساعت کار میکنم. گوش میدی؟ خسته نمیشم. نه برای کسی، برای جواب فلسفی به زیستن خودم،من باید کارم رو بکنم و درست. ساعت چنده ؟ من باید به تمرینم برسم، ترس، ترس ، نکبت رایش سوم ، من باید به تمرینم برسم


{صدای کوبیدن به درب آهنی،همه چیز برای دکتر عادی می شود،تا به خودش می آيد میبیند همه جا بهم ریخته است،أوضاع صحنه تا حدی مارا به یاد صحنه شروع می اندازد،دکتر کمی آرام می شود }


کچ-آپ:

فک کنم رسیدن

{ قبل از اینکه کچ-آپ خارج شود آقای باپیری وارد می شود }


کچ-آپ:

در باز بود ؟


آقای باپیری: نه کلید روی در بود


کچ-آپ: پس آقای پسیانی ...


آقای باپیری: حقیقتا اومدم همینو بگم، من خیلی پیگیری کردم این مدت، با خود ستاره دخترشون هم حرف زدم ولی گویا شرایط گفت و گو رو نداشتن.


کچ-آپ:

یعنی نتونستن یا نخواستن بیان ...؟


آقای باپیری : نه نه ، نمی تونستن...


{مکث، دکتر صادقی لبخندی می زند، چایی روی میز را یک نفس مینوشد و از صحنه خارج می شود، آقای باپیری در حال خوش و بش با آقای صادقی از صحنه خارج می شود، کچ-آپ مایوسانه روی جایگاه خودش بین دو صندلی خالی مینشیند،علی حسین پور وارد می شود }


حسین پور: من یک فکری دارم

کچ-آپ: چی ؟

حسین پور : یک متنی نوشتم که اگر بخونمش فک کنم تا حدی ،،،

کچ-آپ: علی متن چی؟ ما الان باید با پسیانی حرف میزدیم،اینهمه شک و شبهه ای که راجع به تئاتر تجربی و شیوه کاریش وجود داشت یا حداقل تو این مدت برای ما شکل گرفت رو فقط خودش میتونست جواب بده

حسین پور: منم از زبان خودش یک چیزی نوشتم

کچ-آپ: یعنی چی ؟

حسین پور : چندتا از نمایشنامه هاشو خوندم، با چندتا مصاحبه ای که توی این چند سال انجام داده، فیلم تئاتر کارهاشم که تازه منتشر شده، فک کنم جواب یک سری چیزارو بتونیم بدیم

کچ-آپ: هر چیم باشه اون دیالوگی که از این دو نفر میخواستیم بعد اینهمه سال ببینیم نمیشه

حسین پور: یعنی نخونم

کچ-آپ: بخون


{ حسین پور در آوانسن قرار میگیرد، بکشنی رو به بالا میزند و نور موضعی روی او ظاهر می شود، در طول قرائت متنش تکه هایی از کارهایی که آتیلا پسیانی از سال ۶۶ تا اکنون انجام داده، دوی پرده انتهایی پخش می شود }


حسین پور : شما میتونید جملاتی که من میخونم رو با صدای آقای پسیانی توی سرتون مجسم کنید ،


فرض صدای آتیلا پسیانی:

اول اینکه تئاتر به درد چیزی نمی‌خورد. قرار نیست وقتی نمایشی را بر صحنه می‌بریم، مشکلات بشری را حل کنیم. حتی این مشکلات را مطرح هم بکنیم. اما اینکه چرا گاهی ما‌ها سراغ پیشینیان می‌رویم، کمااینکه من نیز سراغ آثار کلاسیک رفتهام، باید بگویم که خاصیت آثار کلاسیک در این است شما در هر زمان و از هر زاویه‌ای می‌توانید سراغشان بروید. به‌نظرم سوفکل از نظر اندیشه، خیلی مدرن‌تر از برخی نمایش‌نامه‌نویسان ماست.

حتی کسانی مانند شکسپیر، ایبسن، استریندبرگ که بومی‌تر و وابستهتر به سرزمین‌ به‌نظر می‌آیند، این خاصیت را دارند آثارشان جهانی شود که شده است. در گذشته برمبنای نمایش‌نامه‌ای از ایبسن به نام زن دریایی، نمایش‌نامه‌ای نوشتم به نام «کشتی شیطان» که در بخش اصلی جشنواره ادینبورو هم شرکت کرد. فضای کار جنوب کشور خودمان بود. زنانی با پوشش محلی جنوبی- چادر و برقع - ولی هرکس نمایش را دید، فوری می‌فهمید این ایبسن است. البته هرگز به این معنا نیست که متن ایبسن آدابته شده بود. ما مفهومی را از اثر ایبسن گرفتیم و برمبنای آن شروع به نوشتن کردیم. این‌جور نبود مثلا اسم جک را به جعفر تبدیل کنیم.

تئاتر تجربی در حال تجربه است و مدام خود را بازسازی میکند. در تئاتر تجربی طی طریق از مقصد مهمتر است. من این عناصر جسور تئاتر تجربی را همچنان حفظ و در آثارم استفاده میکنم. تئاتر تجربی سبک نیست؛ بلکه شیوهای از اجرای نمایش است. یادم است چندی پیش اتفاقا یکی از دوستان بازیگرمان به من گفت تمریناتی به من بگو که بتوانم بازیگر تئاتر تجربی شوم تا تو بتوانی با من کار کنی! گفتم ما اصلا بازیگر تئاتر تجربی نداریم و اصلا چنین چیزی وجود ندارد؛ مادرم نوع تربیت نمایشی‌اش کاملا جدا از تئاتر تجربی بود، ولی در تئاتر تجربی من یک‌بار آمده و بازی کرده است. قالب بازیگری‌اش را هم من به هم نریختم، ولی از همان قالب بازیگری در نوع تجربی خودم استفاده کردم. بنابراین نمی‌توانم بگویم که الزاما بازیگری تئاتر تجربی یک بازیگری غیرمتعارف است چون در بعضی‌جاها هست و در بعضی‌جاها نیست.

من کارگردانی‌ام برمبنای فرم است تا مثلا محتوا. من یک فرمالیست حرفه‌ای هستم. ولی تئاتری که من کار می‌کنم براساس آشنایی‌زدایی است. ما چیزی به‌عنوان نمایش بدون متن نداریم. می‌توانیم بگوییم متن‌هایی نوشته می‌شوند که آگاهانه از قصه‌گویی دوری می‌کنند. ذات تئاتر دوری از قصه‌پردازی است. پیش از من و ما، کسانی مثل آربی اوانسیان، تلاش‌هایی کرده‌اند که تئاتر را به ذات خودش برگردانند. ما هم داریم همان مسیر را طی می‌کنیم و قطعا پس از ما هم این راه ادامه پیدا خواهد کرد. بر مبنای دریافتی که برخی درباره فرم کار‌های من دارند که اساسا تئاتر تجربه‌گرا است، نمی‌شود از این کار‌ها رمزگشایی کرد. اگر کسی درباره «آنتونن آرتو» چیزی نداند مطلقا متوجه دیدگاه من درباره تئاتر نخواهد شد. تا این حد تخصصی فکر می‌کنم و به‌قول مخالفانم برج عاج‌نشین هستم. من خودم را فرزند خلف «آرتو» می‌دانم. او در قرن نوزدهم در فرانسه می‌زیست و مخالف سفت‌وسخت تئاتر غرب بود که از واقعیت تقلید می‌کند. او به تئاتر شرق علاقه داشت و این هنر را تئاتر محض می‌دانست. بزرگ‌ترین کار او حذف‌کردن ادبیات به نفع نمایش بود. البته نه حذف کامل. بی‌متن‌ترین کار‌های نمایشی به غیر از پرفورمنس، که از نظر من هنر نمایشی نیست و در مقوله هنر‌های تجسمی قرار می‌گیرد، هم متکی به متن هستند. بنابراین من کار‌های خودم را پرفورمنس نمی‌دانم. بلکه نمایش‌های بی‌کلام هستند.

با ورودم به کارگاه نمایش به خیلی از این عناصر دست یافتم. چون در آنجا طرز تفکر، جستجو کردن شیوه‌های مدرن وجود داشت. ورک‌شاپ‌های فراوان و اجراهای مشترک با گروه‌های خارجی داشتیم و در سال‌های ۴۷ تا ۴۹ که تئاتر ما نیاز به یک حرکت جدید در مقابل تئاتر جدی داشت این شیوه را پیش گرفت و تبدیل به یک تئاتر اعتراضی شد.

تمام تعلیماتی که ما به‌عنوان آرتیست در کارگاه نمایش می‌گرفتیم، رسوب‌های بسیار مهم و عمیقی در ذهن ما نسبت به بازیگری داشت و به‌همین‌دلیل من هیچ‌وقت درباره کارگاه نمایش تصور نمی‌کنم که کارگاه نمایش محلی بود برای تمرین تئاتر، بلکه به نظرم می‌آید کارگاه نمایش محلی بود برای پیشبرد یک‌جور نهضت نمایشی.

کارگاه نمایش، محیطی بود که بازیگر، کارگردان و حتی نویسنده را بسیار آماده می‌کرد برای اینکه یک‌جور فولاد آبدیده شود تا همه‌جور تجربیات در آن اتفاق بیفتد. چون نفس تجربه‌کردن مهم بود. حتی تجربه بازی‌های رئالیستی را داشتیم، منتها این یک شیوه تجربی بود و الزاما همه بازی‌هایمان به‌عنوان بازیگری غیرمتعارف یا بازیگری خارج از محدودیت‌های بازیگری همیشه نبود و بعضی‌وقت‌ها هم خیلی برخورد رئالیستی یا ناتورالیستی بود، اما در قالب شکل‌گیری تجربی که روند تمرین‌های کار ایجاب می‌کرد.

رها بودن اندیشه‌ها در کارگاه نمایش موجب می‌شد تا اتفاق دیگری رخ دهد. تصور من از دانشگاه تجربیات فراوان بود اما اینطور نبود، چون من در کارگاه نمایش تجربیات بسیاری داشتم که در دانشگاه با وجود بهرام بیضایی، محمد کوثر، پرویز پرورش، شهرو خردمند و… که بسیار سخت‌گیر بودند این اتفاق دیده نمی‌شد. من در دانشگاه نیز کار می‌کردم و مشکلی نداشتم، اما از سیستم آموزشی راضی نبودم چون نمره و حفظ کردن اهمیت داشت. در حالی که من به دنبال کسب تجربه بودم و محیط دانشگاه محیط دینامیک و فعالی نبود. از سوی دیگر با وجود آنکه من سیاسی نبودم، اغلب اساتید و دانشجویان فعال سیاسی بودند و به دنبال این بودند که هنر را وسیله قرار دهند برای رسیدن به اهداف سیاسی. به خاطر دارم که به دلیل حضورم در کارگاه نمایش در آن زمان تهدید به قتل شدم و حتی از سوی دوستانم بایکوت شدم و کسی با من صحبت نمی‌کرد. افراط همواره وجود داشت و بسیاری از این دوستان بعدها پشیمان شدند و متوجه شدند که کارگاه نمایش به عنوان یک شاخص در تئاتر ایران است و نمی‌توان از آن به راحتی گذشت.

ما الان غیر از نحوه اجرا، نه نحوه تفکر، تفاوت زیادی بین تئاتر بدنه و تئاتر آلترناتیومان نداریم. آخرین لگدهایش هنوز باقی مانده. خوشبختانه هنوز هست. کامل استحاله نشده چون اصلا تئاتر آلترناتیومان هرگز نابود نخواهد شد ولی استحاله می‌شود. به نظر من اصرار هرکدام از ما به تمام مفاهیمی که به آن اعتقاد داشتیم درحال‌حاضر شدنی نیست. یعنی ما باید تیزی آوانگاردیسم مطلق‌مان را کمی سمباده بزنیم و از تیزی‌اش کم کنیم تا بتوانیم با شرایط واقعی هم خودمان را وفق دهیم. بعید به نظر می‌رسد آنتونن آرتو اگر الان در تئاتر تهران بود همچنان می‌گفت هنرمند کسی است که در میان آتش نشسته باشد و با انگشتی به حقیقت اشاره کند. خیلی بعید به نظر می‌رسد و فکر می‌کنم احتمالا جمله‌اش را با چیزهایی تغییر می‌داد: «هنرمند کسی است که در میان آتش نشسته باشد درحالی که به حقیقت اشاره می‌کند، گوشه‌چشمی هم به واقعیات داشته باشد»،.


{ تاریکی }


پانوشت اول : مطلب ذکر شده از زبان دکتر صادقی برگرفته از گفت و گویی است که چندی پیش جهت چاپ در همین مجله با ایشان انجام شد. به بهانه گفت و گوی ایشان در سال ۶۶ با مجله نمایش، برای تفهمیم برخی از اصطلاحات و جواب های ایشان و نقطه نظرشان درباب آن گفت و گو در وضعیت کنونی .لینک فایل صوتی و همچنین فایل مکتوب گفت و گو با ایشان در انتهای این بخش درج شده است.لازم به ذکر است هیچ کدام از سوال و جواب های درج شده در این تابلو حقیقتا به این شکل اتفاق نیفتاده است،حتی به علت آگاهی از وضعیت آقای پسیانی برای عدم مصاحبه هیچگاه این دو بزرگوار همزمان به جایی برای مصاحبه دعوت نشدند.گفت و گو با آقای صادقی در تماشاخانه شانو با حضور سه نویسنده اصلی این مطالب انجام شد


پانوشت دوم: مونولوگ قرائت شده از زبان آقای پسیانی تماما برگرفته شده، از مصاحبه ایشان با آقای احسان زیور عالم، منتشر شده در خبر آنلاین در تاریخ دهم مرداد ماه یکهزار و چهارصد خورشیدی،گفت گو با آقای علی اصغر دشتی،منشر شده در سایت برترین ها در تاریخ بیست و دوم دی ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنچ، و دو مصاحبه گردآوری شده از ایشان،یکی در سایت سیمرغ به تاریخ یکم آبان ماه یک هزار و سیصد و نود و چهار، و دیگری در سایت سینماپرس به تاریخ نهم اردیبهشت سال یکهزار و سیصد و نود و نه.


دانـــــــلود رایــــــگان شــــــماره اول ایــــــــماژ
دانــــــلود رایـــــگان شــــــماره دوم ایــــــــماژ