مثلث برمودای کاپیتالیست‌ها: نوشتاری بر مثلث غم، برنده نخل طلای کن

نویسنده: عرفان چگینی

مثلث غم (Triangle of Sadness)، آخرین ساخته کارگردان سوئدی، روبن اوستلوند (Ruben Östlund)، و فیلم منتخب جشنواره کن 2022، کمدی سیاهی است که در مرکزیت پیرنگ خود، روایت‌گر بخشی از زندگی کارل با بازی هریس دیکینسون (Harris Dickinson) و یایا با بازی شارلبی دین (Charlbi Dean)، مدل و اینفلوئنسر شبکه‌های اجتماعی، است که به یک سفر تفریحی مجلل رایگان جهت تبلیغ دعوت می‌شوند، اما آن طور که از نام فرانسوی فیلم یعنی بدون فیلتر (Sans Filtre) برمی‌آید، گویی قرار است که پرده از زیبایی تصنعی ماجرا برداشته و لایه‌های چرک زیرین را به تماشا بنشینیم.

پرده اول؛ کارل و یایا

مناقشه اوستلوندی، تاثیر جایگاه‌های از پیش تعیین شده بر روابط افراد

با تماشای پرده اول و بدون هیچ پیش زمینه‌ای به راحتی می‌توان دریافت که به تماشای فیلمی از روبن اوستلوند، کارگردان مولف، نشسته‌اید. چرا که مناقشه اصلی فیلم‌های اوستلوند، یعنی زیر و رو کردن جایگاه‌های از پیش تعیین شده که ایده مرکزی ساخته‌های پیشین او، فورس ماژور و مربع نیز بوده ‌است، در این فیلم نیز به چشم می‌خورد. با رجوع به فیلم فورس ماژور به یاد می‌آوریم که چگونه یک واکنش انسانی ساده و برخاسته از غریزه، جایگاه پدر در خانواده را زیر سوال برده و منجر به تنش و افزایش آنتروپی روابط شخصیت‌ها با یکدیگر می‌شود. در این‌جا نیز مکالمه‌ای به ظاهر بی‌اهمیت بر سر حساب کردن پول شام میان کارل و یایا تبدیل به مجادله‌ای تمام عیار شده و تقریباً تمام زمان پرده اول فیلم را به خود اختصاص می‌دهد. این بار، جایگاه‌های از پیش تعیین شده، نقش‌های جنسیتی است که معمولاً بر مفاهیم مردانگی و زنانگی متمرکز می‌شوند و در واقع، یک نقش اجتماعی است که طیفی از نگرش‌ها و رفتارها را در بر می‌گیرد که به طور کلی برای یک فرد، قابل قبول، مناسب یا مطلوب تلقی می‌شود. نقش‌های جنسیتی بر طیف وسیعی از رفتار‌های انسانی تاثیر می‌گذارد، به ویژه در روابط شخصی و نحوه رفتار فرد در این رابطه و این همان چیزی است که کارل برنمی‌تابد. وی خواهان گسست از کلیشه‌های جنسیتی نادرست است و معتقد است که طیف وظایف زن و مرد در رابطه باید برابر باشد؛ مرافعه‌ای که گویی تنها به یک چیز ختم می‌شود. پول!

پرده دوم؛ کشتی تفریحی

اگر نوح کاپیتالیست بود!

تاریخ همه جوامع، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است. جامعه حاضر در کشتی مجلل روبن اوستلوند نیز از این قاعده مستثنی نیست. پرده دوم فیلم در یک کشتی فوق لاکچری و بر پایه روابط اجتماعی مبتنی بر پول پی ریزی می‌شود. در این پرده شاهد یک فیلم پادآرمانشهری هستیم که به گونه‌ای نمادین روایت شده و از این نظر شباهت‌هایی به فیلم خرچنگ یورگوس لانتی‌موس دارد. اگر کشتی را به عنوان جامعه‌ای در مقیاس کوچک بپنداریم، خدمه، نمایندگانی از طبقه پرولتاریا (کارگران) و مسافران کشتی که به واسطه حساب بانکی‌شان گرد هم آمده‌اند، نماینده طبقه بورژوازی (سرمایه داران) هستند که دومی، اولی را استثمار می‌کند. این اختلاف طبقاتی در میان خدمه نیز ریشه افکنده و آن‌ها را از هم تمییز می‌دهد. در سکانسی در اوایل پرده دوم می‌بینیم که سرمهماندار، سایر مهمانداران را به سمت و سوی اطاعت بی چون و چرا از طبقه بورژوازی سوق داده و رویای پول را در سر آن‌ها می‌پروراند و حتی رویای پول نیز موجب به وجد آمدن خدمه و پایکوبی می‌شود! با حرکت معنا دار دوربین رو به پایین در می‌یابیم که این اختلاف طبقاتی گویی تمامی ندارد. پایکوبی مهمانداران منجر به لرزیدن سقف اتاق خدمه مهاجر و دون پایه‌تر می‌شود که در اتاقکی تنگ و تاریک با لباس‌هایی که معرف طبقه آن‌ها در هرم سرمایه داری (مثلث غم) است، مشغول به کار هستند.

خودخواهی و دگرخواهی در نظام سرمایه داری

فیلم در بسیاری از دقایق خود به طبقه سرمایه داری پهلو می‌زند و متریال یک طنز سیاه را فراهم می‌آورد. دیالوگ‌ها و کنش‌های شخصیت‌ها بسیار کنایه آمیز طراحی شده‌اند. مثل زمانی که زنی میانسال از طبقه سرمایه داری به خدمه کشتی دستور می‌دهد تا از لحظه لذت ببرد! یا مانند صحنه جابجا کردن صندلی‌ها در پرده اول فیلم که نشان می‌دهد چطور تعداد زیادی از مردم جهت رفاه اقلیتی خاص به زحمت ‌افتاده و مجبور به ترک جایگاه خود می‌شوند. این‌ها همه روابط قشر سرمایه دار را با سایر مردم از دو جنبه روانشناسی مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد، اختلال نارسیستیک قشر کاپیتالیست که خود را مرکز جهان می‌پندارد و دگر خواهی سایر اقشار جامعه در مواجهه با این قشر.

تقدیر شبهِ تایتانیک یوتوپیای بورژوازی

+ سوسیالیسم فقط تو بهشت که بهش نیازی نیست و جهنم که از قبل اجرا شده قابل اجراست.

- آخرین کاپیتالیستی که دار می‌زنیم، همونیه که بهمون طناب فروخته.

روبن اوستلوند به مخاطب گوشزد می‌کند که مثلث غم، تنها یک فیلم ماجراگرا نیست و در لحظه‌هایی به خصوص در دیالوگ‌های کاراکترها با یکدیگر، همانند فیلم‌های فورس ماژور و مربع، روی به فلسفه بافی آورده و فلسفه‌های وجودی ازلی-ابدی انسان‌ها را مورد بازبینی قرار می‌دهد.

سکانس شام با ناخدا در کارکردی فرمی، آغازی بر یک پایان تفسیر می‌شود. کاپیتان مارکسیست در ظاهر رسمی خود و با صلابتی ساختگی به انتظار مهمانان ایستاده اما به جهت افت و خیز امواج دریا و عدم تعادل کشتی، قامت کاپیتان، کج به تصویر کشیده شده است که گویی خبر از سرنگونی می‌دهد. کشتی مدام روی امواج بالا و پایین رفته و موجب خلق کادر کج می‌شود که در کارکردی اکسپرسیونیسمی، شرایط را نامتوازن و رو به ویرانی نشان داده و آرامش ذهنی مخاطب را مخدوش می‌کند. میز شام و شیوه سرو غذاها از نظر میزانسن، بسیار جذاب و خوش رنگ و لعاب خلق شده اما همزمان اجازه لذت از فضا را به شما نمی‌دهد.

یوتوپیای طبقه بورژوازی در یک شبه تایتانیک اوستلوندی در حال واژگونی و فروپاشی و ضیافت اعیانی سرمایه داران رو به پایان است. حال آن که کاپیتان، بدون استرس از نوشیدنی خود می‌نوشد و این می‌تواند نوید بخش یک جامعه کمونیستی پیش رو باشد.

پرده سوم؛ جزیره

آغازی بر دیکتاتوری پرولتاریا

روبن اوستلوند در پرده دوم، نمایندگانی از فقرا و اغنیا را به صورت اکستریم در کنار هم قرار داده و بدنه فیلم را شکل می‌دهد. سپس همان گونه که گفته شد، در یک شبه تایتانیک اوستلوندی، در پرده سوم، جای این دو گروه را عوض می‌کند و مخاطب را به تفکر وا می‌دارد، اما این که تا چه حد موفق بوده، در این‌جا مورد بحث است. به نظر می‌رسد بالاخره جامعه‌ای در حال شکل گیری است که در آن طبقات اجتماعی، پول و قدرت وجود ندارد، اما ابیگل، مسئول نظافت، که از پایین‌ترین جایگاه در میان همه خدمه کشتی برخوردار بوده است و در این پرده شاهد منحنی تغییر شخصیت وی می‌باشیم، مجال خودنمایی به این اندیشه نداده و آن را در نطفه خفه می‌کند. او به دلیل برتری داشتن در فراهم آوردن پایه‌ای‌ترین نیازها یعنی نیاز انسان به آتش و غذا، جزیره را عرصه سلطنت بلامنازع خود یافته و در نقش سلطان جنگل ظاهر می شود.

طبقه پرولتاریا برای مدت زیادی مورد استثمار طبقه بورژوازی قرار گرفته است. در نتیجه طبقه کارگر وقتی که به آگاهی طبقاتی برسد، به صورت انقلابی، ادوات قدرت را تسخیر و دولتی سوسیالیستی موسوم به دیکتاتوری پرولتاریا تاسیس خواهد کرد. این همان چیزی است که در پرده سوم فیلم شاهد آن هستیم. یک سوم پایانی فیلم اما در ساختار معنایی خود ضعیف است. چرا که جابجایی آدم‌ها به گونه‌ای رقم می‌خورد که صحنه‌ها برای مخاطب ملموس نیست و کنش‌ها در بهترین حالت، تنها در جهت پیشبرد یک ایده باقی می‌مانند.

مثلث غم، معناشناسی نام فیلم

مثلث غم، همان گونه که در سکانس ابتدایی فیلم توضیح داده می‌شود، به ناحیه‌ای بین ابروها اشاره دارد که حالات غم و اندوه چهره را نمایان می‌سازد. در کابردهای سینمایی، کمپوزیسیون‌های مثلثی جهت القای حس قدرت به مخاطب استفاده می‌شود. اما آن چه مد نظر اوستلوند است، به نظر تلفیقی از این دو مفهوم و با استعاره از هرم قدرت در هم آمیخته شده است که مبارزه طبقات مختلف این هرم مثلثی برای دستیابی به قدرت و تکیه زدن بر راس هرم را کشمکشی اندوهبار و محنت آور بر می‌شمارد.

همچنین شما می‌توانید برای مطالعه بهترین نقدهای فیلم‌های جهان و ایران مانند نقد فیلم ملاقات خصوصی، به نشریه ایماژ سر بزنید.

جمع بندی

روبن اوستلوند با دریافت دومین جایزه کن پس از فیلم مناقشه برانگیز مربع، حالا در شمار کارگردان‌های مولف به حساب می‌آید. مثلث غم در تمامیت خود، فیلمی نمادین و سرشار از استعاره است. فیلمی که درون مایه آن بر پایه تبعیض و نابرابری استوار می‌باشد اما به هیچ وجه لبه‌های برنده آثار قبلی خود را ندارد و بیشتر در حد یک شوخی خوش رنگ و لعاب باقی می‌ماند. بسیاری از سکانس‌ها تحت تاثیر فیلم‌های لوییس بونوئل هستند و بارقه‌هایی از فیلم انگل، ساخته بونگ جون-هو نیز در فیلم به چشم می‌خورد. از لحاظ ساختاری نیز نماهای باز و پلان سکانس‌های طولانی که به گونه‌ای مولفه فرمی فیلم‌های اوستلوند بوده و در فیلم‌های قبلی او به ویژه فیلم بازی و چند فیلم کوتاه که در کارنامه دارد، به خوبی نمایان است، دیده نمی‌شود و در عوض نماها، رنگ و سیاقی هالیوودی به خود گرفته‌اند. با همه این‌ها فیلم مثلث غم اوستلوند، همچنان فیلمی مهم و صاحب اندیشه‌های سیاسی پویا به شمار خواهد آمد.

دانــــــلود رایـــــگان شــــــماره دوم ایــــــــماژ