نشریه فرهنگی، هنری و ادبی ایماژ
مگس یا سینمای پاد آرمانشهری بیگانه!
نویسنده: عاطفه شفیعی
اگر فیلمی لایق این باشد که برای توصیفش به جای کلمه بازسازی از عبارت باز- ِانگاری استفاده شود، بی شک این فیلم، مگس، ساخته دیوید کراننبرگ در سال 1986 است. این فیلم با الهام از داستان کوتاه جورج لنگلان و فیلمی منطبق با آن که در سال 1958 ساخته شده، از بنیان داستان استفاده کرده و اضافات آن - من جمله اسامی و نکات مرتبط به طرح اصلی داستان – را حذف می کند. نام بردن از لنگلان در عنوان بندی تنها باید از روی احترام و ادب باشد زیرا تنها نکات کوچکی از داستان او در فیلمنامه نهایی باقی مانده است. همانند سایر فیلمهای ژانر وحشت، این فیلم نیز از قواعد (قوانین طبیعی) پیروی نمی کند؛ اما به نکته ای حیاتی می پردازد که سایر وارد شوندگان به این ژانر به آن بی توجه بوده اند: گسترش شخصیت ها و هویت شان. فیلم پیش از آنکه خونریزی را آغاز کند و پیش از آنکه قصد ترساندن ما را داشته باشد، به بیننده اجازه می دهد تا با شخصیت های اصلی اثر آشنا شود و این مساله بارِ تراژدی آن را افزایش می دهد.
دانلود رایگان شماره سوم نشریه ایماژ
مگس از آنجا در جایگاه یگانه ای قرار می گیرد که از معدود فیلمهای ترسناکی است که موجب همدردی ما با شخصیتهای خود می شود. تا لحظات پایانی فیلم، ما همچنان امیدواریم که فرصتی ایجاد شود تا پایانی جز انهدام و پاشیده شدن بقایای یک انسان را بر زمین شاهد باشیم.
از قرار معلوم، کراننبرگ در جایی گفته است که مگس یک فیلم کمدی-رمانتیک است. این مساله اگرچه ممکن است مسائل را پیچیده تر کند ( با وجود اینکه دریچه ایست به تفکرات کراننبرگ)، اما کاملا نادرست نیست. پایه های داستان بر عشق بنا شده است. بدون عشق، مگس تنها نسخه ای پیچیده از مسخ (Metamorphosis) خواهد بود.
مگس در میانه ی یکی از پرثمرترین دوره های فیلمسازی کراننبرگ ساخته شد. پس از ساخته شدن Scanners، Videodrome و Dead Zone و قبل از ساخته شدن Dead Ringers، مگس، کامل کننده این مجموع است. تا به امروز، این اثر بدون شک موفق ترین ساخته وی در بین منتقدین بوده و حتی توانسته است یک اسکار را برای چهره پردازی از آنِ خود کند. مگس منجر به ساخته شدن یک دنباله نیز شده که شاید اگر صحبتی از آن نشود، بهتر باشد!
تاکنون گزارشهای زیادی از فرایند درمان بیماران مبتلا به سرطانهای بدخیم نوشته شده است. اینکه بیماران در طول دوره¬ی شیمی درمانی چه تجربهای پشت سر گذاشتهاند و چقدر آن را امیدبخش دانستهاند. در گزارشات بررسی روحیهی این بیماران مسئلهی مشترکی به چشم میخورد. بیمار به تدریج که وزن بیشتری از دست میدهد، پوستش خشک میشود، موهای سر و ابرویش میریزد و ضعیف و نزار میشوند، وحشت میکند. خوف و وحشتی که بیمار تجربه می¬کند در اثر ترسی است که از نابود شدن بدنش دارد. بیمار مشاهده میکند که کالبدی که در قالب آن زندگی میکرده است، به تدریج رو به زوال میرود و هر روز قسمتی از آن را از دست میدهد. میتوان گفت اساسا مهم ترین مشخصهی بدن نیز همین است که دیداری است. قابل دیدن است. خونی که بیمار بالا میآورد با آن رنگ سرخش جلوی چشمش قرار دارد. از طرف دیگر ظاهر بیمار کم کم قابل تمایز از دیگر افراد سالم میشود و همین «دیگری پنداشته شدن» بر وحشت بیمار از به تحلیل رفتن بدنش میافزاید.
قربانیان حوادث بزرگ مانند کسانیکه دچار سوختگیهای وسیع یا قطع عضو شده اند نیز وضعیت مشابهی دارند. فردی که دچار سوختگی شدید شده است از استحالهی بدنش به چیزی غریب و هولناک وحشت میکند.
شاید بتوان گفت فیلم مگس(1986)The fly اثر دیوید کراننبرگ، برجستهترین فیلم تاریخ سینما در ژانر «وحشتِ بدن» یا هراسِ جسمانی است. چراکه تاکنون در فیلمهای متنوعی به مضمون مسخ انسانها در سایر موجودات پرداخته شده است اما در مگس، مخاطب، همدلی شدیدی با ترس براندل(مرد دانشمند) احساس میکند و وحشتی که او از تغییر بدنش حس کرده است را میفهمد.
سپس زمانی میرسد که براندل در اثر از دست دادن بدن خود، دچار نوعی تضاد میشود. او با بدن جدید خود بیگانه است. چندین بار در طی فیلم تلاش میکند تا به سازگاری با تغییرات بدنش برسد اما در نهایت جسم پیشینش چنان مضمحل میشود که ارتباطش با بدنش به کلی قطع میشود. براندل میان بدن بیگانه¬اش و خودِ آشنایش گیر می¬کند و راهی ندارد جز آنکه با کالبد بیگانه اش آشنا شود. الیناسیون یا از «خودبیگانگی» درست زمانی رخ میدهد که افراد در ازای سازگاری با یک وضعیت، «خود» را فدا میکنند. خودی که تا آن زمان منش و رفتارهای آشنا و مشخصی داشت، کنار می¬رود تا تحمل شرایط جدید آسانتر شود. همانطور که در این بیت از مولانا به تمایز مسخ بدن و مسخ دل اشاره میشود:
اندرین امت نبد مسخ بدن یک مسخ دل بود ای بوالفطن
در حقیقت دگرریختی در اثر کراننبرگ ملزم با دگردیسی دانسته شده است که این پیوند در دیالوگ درخشان براندل آشکار می¬شود: «بترس، واقعا بترس!»
دانلود رایگان شماره سوم نشریه ایماژ
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی فیلم استاکر ساخته تارکوفسکی: یکصد و شصت و سه دقیقه برای رسیدن به آرزوها
مطلبی دیگر از این انتشارات
سیری در معنای افسانهی نیما
مطلبی دیگر از این انتشارات
او سخن میگوید: بر اساس ادیپ شهریار،نوشته سوفوکل،ترجمه شاهرخ مسکوب