نشریه فرهنگی، هنری و ادبی ایماژ
چشمان کور و آیینهها
نویسنده: علی کبیری
وقتی به من گفته شد که تأثیرپذیری در وهله اول و سپس تاثیرگذاری محوریت اولین تجربه من در نشر متنی است که مخاطب دارد (؟) دو کلمه اجتماع و ارتباطات به ذهنم رسید که همیشه در پسزمینه این عبارات قرار گرفته است. اگر به صرف تاثیر پذیری بود راه تاریخی باز میماند، ولیکن موقعی که تاثیر گذاری همراه تاثیرپذیری میآید دست کم در زمانی برای فرد ایجاب میشود. تاثیرپذیری و تاثیرگذاری در این طول و عرض تاریخی و جغرافیایی گنگ، سایهوار و دور از اجتماع است. نهایتاً بتوانیم چون یحییها در بیابان فریاد بزنیم و بشارت منجی بدهیم، که پاسخ ما ندای تاریخ است و بشارت سر بریده (تصویر۱).
تاثیرپذیری و تاثیرگذاری را میتوان در زمان و مکانهای مختلف بررسی کرد ولیکن متن پیشرو این امر را در زمان حاضر بررسی می کند ولی با استعارهای از گذشته، و به این میپردازد که تاثیر پذیری و تاثیر گذاری در شرایط حاضر چقدر ممکن است. چرا که تاثیر گرفتن از استادکاران و اندیشمندان مرده، کاری است راحتتر از جریان پیداکردن در میان زندهها. چندی همزیستی و مداقه در آثار بزرگان با گذشت زمان به بلوغ و پختگی در میراث بردن از مردگان میانجامد.
شرایط و جوی که امروزه ما را احاطه کرده، به صورت کلی نه اولین بار است که رخ داده و نه آخرین بار، با این حال دست تقدیر به این آش درهم جوش عفن ادویههایی از جنس ضرورت و اضطرار تاریخی اضافه میکند.
چیزی که چشمان منفعل از دیدن و اشباع شده از دیدنیهای رسانه نیاز دارد، واقعیتی است گزینشی و اثری است شفافتر از آینه، شفافیتی که از ذهنیتهای گریزان از واقعیت از آن مغفول ماندهاند و حداعلای واقعنمایی را آیینهای خاموش در برابر واقعیت می دانند. به چیزی که نیاز داریم چشمی تیزبین و اثر و روایتی برندهتر از آن است که هر کس نه توان گفتن و کشیدن آن را دارد و نه دیدن و خواندن آن را. و سرانجام آثاری که بیپرده واقعیت عیان را به چشم ما بیاورد، قلمی آغشته به خشونت، که چه در قالب کلمات تکان بخورد و چه بیقالب تا ما تصویر خود را در آن بازشناسیم؛ اثری شفافتر از آیینه.
به سوی جلجتا
هنوز هم چشمان ما رو به حماقت بسته است، ولیکن بروگل پدر تا کرانههای شهر و دوردستها در افق، حماقت را با لبه های بارز و تند به تصویر میکشد (تصویر۲). چیزی که نظرگیر است در زمانه بروگل اعدام در ملا عام بهخوبی رایج بوده است و با حال و هوای کارناوالی هم اجرا میشده. مردم راه میروند، میدوند، دعوا میکنند، جیببرها دشت می کنند، حرف میزنند و چشم به راهند تا سه نفر اعدام شوند. از قضا یکی از آنان مسیح است که در سیل جمعیت گم شده. هرچه هست اهمیتی ندارد. سوراخ میان دو صلیب دیگر، همچون چشم مردم منتظر است تا صلیب اوهم برافراشته شود. دور آنها حلقه زدند تا اعدام شدن آنها را نظاره کنند. جز مریم مجدلیه، مادر مسیح و همراهان او کسی زاری نمی کند. جوری مسیح را اعدام میکنند که تو گویی مردم همه راضیاند.
در دورانی که هلند درگیر یوغ چارلز پنجم و مقاومت پروتستانیسم بود و سرانجام در ۱۵۷۹ استانهای شمالی استقلال خود را از اسپانیا و چارلز اعلام کردند؛ بازار آزاد هنر شروع به جریان کرده بود، موج جدیدی از شمایل شکنی با پروتستانیسم شروع شد و هنر مقدس و حامیان آن هنر رفته رفته کم شدند. هنر در ادامه زندگی قرار گرفت و اشخاص جدیدی از میان مردم به اقتصاد هنرو جهان هنر اضافه شدند. داستان های مسیحی همطراز داستان جامعه همان دوران قرار گرفت. همانطور که در نقاشی مسیر جلجتا صلیب در میان مردم هلند قرن شانزدهمی به زمین میافتد و باز برافراشته می شود (همانطور که تا امروز ادامه داشته است). بدین ترتیب، دور از ذهن نیست داستانهای اساطیری، حیوانات و مردم عامه حامل پیام بروگل بزرگ شوند.
مردی در آب شنا میکند
باز هم داستانی پر تکرار. مردی که بلند فکر میکرد و به جبر در آب غرق شد (تصویر ۳). اولین بار در دوران باستان اتفاق افتاد، بار دیگری در زمان بروگل و... . ایکاروس پسردایدالوس مبتکر با بالهای مومی به سمت خورشید آگاهی پرواز کرد، بالهای او از حرارت آن ذوب شد و در آب در غلتید. از این ماجرا چیزی جز دو پای واژگون در آب، در اثر بروگل نیست. فضایی تقریبا هیچ به کل داستان داده شده است. در این اثر حتی خورشید، قاتل ایکاروس آنطرفتر تابیده و وسط دریا را روشن کرده است و ایکاروس در سایه غرق شده. سه مرد در پیش زمینه و به علاوه خود بروگل سعی در ندیدن اتفاق دارند. هر سه نفر مصرانه کار خود را ادامه میدهند. ماهیگیر به آب مینگرد و نه به ایکاروس، چوپان گویی نگران هوایی است که رمهاش استشمام میکند و آسمان را دید میزند، و برزهگر زحمتکش به زمین شخم زده خیره شده استو سر انجام بروگل جزئیات واقعه را با وسواس اضافه میکند. بروگل ایکاروس را تصویر نمیکند، او همچون مردم نمی خواهد ببیند تا ندیدن را تصویر کند و این تفاوت او با دیگران است، نقاش جزئی از واقعیت داستان را مهیبتر بر چشمان ما میکوبد، او حماقت را با لبه های تیز میکشد و بسیار پر جزئیات و دقیق، تو گویی آینه است، و همه ما میتوانیم خود را در آن باز شناسیم.
نقاشی های بروگل اکثراً افق و زاویه دید وسیعی دارند از طرفی منظرهنگاری محسوب میشوند و از طرف دیگر پانورامایی از اجتماع. چنانچه اکثر آثار هنری اصیل همیشه آیینهای است تمامنما از اجتماع و شرایط دوره خود، آثار بروگل هم از این قاعده مستثنا نیست و مضاف بر آن مضمون اثر هم آیینهای است تمام قد در برابر اجتماع و همین امر آثار او را فرازمانی میکند ولیکن بروگل آیینههایی از پرتره انسانها هم دارد که طبعاً برای ما زندهتر خواهند بود ذهن ما در برابر آثار او راه گریزی پیدا میکند که بگوییم در سیرک سیاه اجتماع بازی نکردهایم و همسو با حماقت اجتماعی نیستیم ولیکن شاید این مواقع تنها دفعاتی است که خود را از جامعه دور میکنیم.
آینهای نزدیک تر
بروگل در اثر مسیر جلجتا و سقوط ایکاروس ندیدن را تصویر کرده اما در اثر کوری عصاکش کور دیگر است (تصویر۴) آینهای شفافتر جلوی ما نگهداشته است. گفته شد که وقتی هنرمندی آینهای روبروی اجتماع میگیرد ما راه فراری برمیگزینیم و خود را دور از اجتماع و رفتارهایاجتماعی جای میدهیم که از معدود دفعاتی است که از اجتماع دور میشویم، ولی در این اثر دیگر راه فراری نداریم آینه مستقیماً در برابر کورها گرفته شده است. حلقهی تأثیرپذیری و تاثیرگذاری که در زمان حاضر اتفاق میافتد کامل شده و ما در کنار نقاش ایستاده و میبینیم که آنهایی که هنوز سر پا راه میروند چندی دیگر مثل نفر اول سقوط خواهند کرد و کلیسا مثل همیشه خاموش بر کل ماجرا سایه انداخته است (بنگرید به کلیسای خاموش در نقاشی سوم ماه مه اثر فرانسیسکو گویا) و فقط بروگل با واقعنمایی خشن خود در جایگاه بیننده خاموش ایستاده تا سقوط کورها را ثبت کند، تا آن برای کسانی که به سقوط خود هنوز آگاه نشدهاند ابدی شود.
میخ شده بر زمین
اگر در مضمونی نه چندان پوشیده، تصویر میمون هایی را در برابر کسی بگذاریم و به شباهتهای میان دو طرف اشاره کنیم، احتمالاً از ما عصبانی خواهند شد، و خصوصا اگر در مرکز جهان قرار داشته باشند. در آینه دو موجود را میبینیم که دو چشم، دو پا، دو دست، یک سر و یک بدن دارند و از جهت محبت مادر طبیعت بسیار به هم شبیه هستیم تا تفاوت داشته باشیم (تصویر۵). بروگل با ظرافت بر بستر اثر خود جیوه میکشد و کسانی دیگر این جیوه را با کلمات می سازند. و انسانهای پیگیر هنر و ادبیاتاند که در برابر آن می روند و خود را در آن باز میشناسند و از این توهین که به آنها شده حیرت میکنند و آن را میستایند. در قاب تصویر، قاب پنجره ای با سقف کمان مانند قرار گرفته که درون آن دو میمون بر زمین میخ شدهاند و در پس زمینه، منظره ای از بندر یک شهر با برج و باروی کلیساها، آسیابها، قایقها و کشتیهای تجاری است. این بندر احتمالاً آنتورپ یکی از بزرگترین شهرهای بندری هلند باشد. و با همین کشتیهای تجاری مسافران دربند را از قارهای دیگر به هلند دربند اسپانیا آوردهاند. بشر با زنجیر کردن میمون ها آنها را در رنج خود، رنج بشر متمدن شریک می کند و به آنها سرشتی بشری می دهد. مفسران دیگر پیام بروگل را در قالب رذیلتهای اخلاقی که میمونها دچار آن شدهاند و خود را پایبند به چیزی کردهاند میدانند، ولیکن فقط انسانی آنهارا به زمین میخ کرده ، سپس فرسنگ ها آنها را از وطنشان دور ساخته و سرگذشت آنها تا ابد تلخ باقی خواهد ماند. این میمونهایی که به آنها انگ رذیلت زدهاند تا دربند بودنشان را تعریف پذیر کنند در تاریخ بسیار تکرار شدهاند، چه به صورت انسان و چه به صورت میمون تا آینه با چندین بازتاب باشد از ملتها و انسانهایی که همیشه خواهند بود و چنان که گفته شد سرنوشت آنها از در بند بودن، تبعید شدن و مرگ تدریجی تا ابد تلخ است.
مثل انتری که چوبک به آن نگاه کرده، آشهای درهم جوش عفن طبیعت همیشه همان است و در طول تاریخ رنگ و بوی آن کمی عوض میشود. میمون ها را به بند میکشیم، کتک میزنیم هرزگی را یادشان میدهیم تا در رنج ما شریک شوند همانگونه که اولیای ما، ما را در رنج خود شریک میکند و در آخر هم از درد این که آقابالاسر ما میمیرد ما نیز خواهیم مرد که همیشه همین است.
این سیرک سیاه، اجباری است که به ما کردند. تاثیر ما از یکدیگر هم همین است، در دسته های منفرد کنار هم میخ شدهایم و در تبعید در خود فقط به دیگران نگاه میکنیم و اجتماعی شکل نخواهد گرفت. شِمهای از دیگران می سازیم و بر این شِما خود را برون میافکنیم و ذرهای این حس و تاثیر از نزدیک لمس نخواهد شد، چرا که اجتماعی تشکیل ندادهایم و در سلولهای بیدیوار کنار هم به زمین میخ شدهایم، و از زمان فقط بازهای را اشغال کرده ایم و تاریخ را هدر میدهیم. از وطنها آقابالاسرها و لوتیها را میشناسیم که ما را در رنج خود شریک کردهاند. شاید بشود چون انسانهای آگاه، بتوانیم خود را از این سیرک سیاه بیرون بکشیم و اثری شفافتر از آینه در برابر کورها بگیریم.
دانـــــــلود رایــــــگان شــــــماره اول ایــــــــماژ
دانــــــلود رایـــــگان شــــــماره دوم ایــــــــماژ
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیالکتیک عشق و خرد: تاثیر سانتیمانتالیسم در بنشیهای اینشرین
مطلبی دیگر از این انتشارات
میان پرده
مطلبی دیگر از این انتشارات
دالان