مدرس و مبتکر مهندسی فکر و ذهن هوشمند، نویسنده بیش از 30 عنوان کتاب در زمینه رشد فردی، رشد ذهنی و مهندسی فکر، مربی و کوچ ذهن هوشمند و اجرای دورههای ذهن هوشمند به سه زبان
تفکر سیستمی چیست؟ سیستم یعنی چه؟ چگونه آن را در خودمان تقویت کنیم؟
تفکر سیستمی چیست؟ سیستم یعنی چه؟ چگونه آن را در خودمان تقویت کنیم؟ کاملترین راه فراگیری روشهای مختلف تفکر چیست؟ چه روش تفکری میتواند جایگزین یا تکمیلکننده تفکر سیستمی باشد؟ نقش مهندسی فکر در رشد تفکر ما چیست و چگونه میتواند نقصهای این روش تفکر و روشهای دیگر را پوشش دهد؟
اینها مهمترین سؤالاتی است که میتوانیم درباره تفکر سیستمی از خودمان بپرسیم. امروزه کلمه سیستم و تفکر سیستمی را بیشتر میشنویم. شما هم که مشغول مطالعه این مقاله هستید، به دلیل رشد اهمیت این موضوع در زندگی، احتمالاً جذب این مقاله شدهاید. این مقاله، مقالهای متفاوت از دیگر مقالات مرتبط با تفکر سیستمی است. چرا که در این مقاله، ما تنها نظر دیگران را منتقل نمیکنیم. بلکه سعی میکنیم، این موضوع را با نگاه متفاوتی ببینیم. این نگاه متفاوت از مهندسی فکر نشأت گرفته است.
نویسنده: مهدی حکیم (مبتکر مهندسی فکر)
قبل از ورود به مبحث تفکر سیستمی، دوست دارم تا نیمنگاهی به مهندسی فکر بیندازیم. آشنایی با مهندسی فکر میتواند به درک بهتر تفکر سیستمی و مسائل مربوط به آن کمک کند. تفاوت روش مهندسی فکر با روشهای دیگر از همین نقطه شروع میشود.
مهندسی فکر چیست؟
مهندسی فکر دانشی است که تمامی مباحث مرتبط با تفکر را در برمیگیرد و روش پرداختن به موضوعات مختلف، بر اساس نظام تفکر انسان است. از آنجا که انسانها این نظام را به خوبی نشناختهاند، نتوانستند از آن در زندگی به خوبی بهرهمند شوند. تفکر، ابزار ما برای رسیدن به نتیجه است. حال اگر این ابزار، قابلیتها و ویژگیهای آن را نشناسیم، چطور میتوانیم بهترین بهره را از آن ببریم.
تصور کنید پیشرفتهترین کامپیوتر را در اختیار دارید. ولی هیچ چیزی از آن نمیدانید و روش استفاده از آن را بلد نیستید. آیا میتوانید بهترین برنامهها را با آن بنویسید؟ آیا میتوانید زیباترین عکسهای گرافیکی را با آن طراحی کنید؟ آیا میتوانید از آن برای ساماندهی یک شرکت بزرگ استفاده کنید؟ قطعاً خیر. تا روش استفاده صحیح از یک ابزار را بلد نباشیم، نمیتوانیم از آن بهرهای ببریم. تفکر نیز چنین وضعیتی دارد. تفکر یک ابزار است. هر لحظه از آن استفاده میکنیم. ولی روش استفاده از آن را نمیدانیم. چون هیچ آموزشی برای آن وجود نداشته است. طبیعی است که نتوانیم به خوبی از آن بهرهمند شویم. همین اتفاق درباره خلاقیت و تفکر خلاق نیز میافتد. چرا که خلاقیت و تفکر خلاق، زیرشاخههای تفکر هستند.
در این لحظه قصد ورود به مبحث مهندسی فکر را ندارم. فقط خواستم توضیحی دهم تا خواننده با اهمیت و نقش آن کمی آشنا شود.
برگردیم به مبحث اصلی خودمان: تفکر سیستمی و چگونگی آن!
نکته اول: تفکر سیستمی در زبان انگلیسی با نام systems thinking خوانده میشود. از آنجا که این مفهوم از زبان انگلیسی وارد زبان ما شده است، باید معنی دقیق آن را از زبان مصدر کشف کنیم.
با دقت به این واژه متوجه میشویم که سیستم، صفت تفکر نیست. بلکه مضافالیه آن است. و ترجمه صحیح آن تفکر سیستمها خواهد بود. یعنی تفکری که بر مبنای سیستم طراحی شده است. تفکری که برگرفته از ساز و کار یک سیستم است. تفکری که با سیستمهایی که معمولاً میشناسیم ارتباط دارد. یعنی تفکری که شبیه ساز و کار سیستم است.
ولی بیایید به صورت دقیقتر این موضوع را بررسی کنیم. قبل از ارائه تعریف دقیقی از تفکر سیستمی، باید واژگان تشکیلدهنده آن را بشناسیم. اول بیایید ببینیم سیستم چیست؟
سیستم چیست؟ سیستم یعنی چه؟
سیستم یا نظام یعنی: مجموعهای از اجزای متعدد که با هم در ارتباط و تعامل هستند. این اجزا بر روی هم تأثیر میگذارند یا از همدیگر تأثیر میپذیرند. و در نهایت، این تعامل به یک نتیجه مشخص منجر میشود.
در رابطه با سیستم لازم است نکاتی را در نظر بگیرید.
اول اینکه یک سیستم و نحوه تعامل اجزای آن، دارای نظم خاصی است. در صورت جابجایی یکی از اجزا یا حذف آن، سیستم تغییر خواهد کرد.
تغییر سیستم به چه معنی است؟ تغییر سیستم به این معنی است که ساز و کار یک سیستم تغییر میکند و تغییر ساز و کار سیستم، منجر به تغییر نتایج برآمده از آن سیستم خواهد شد.
از طرفی دیگر، در صورت تغییر ساز و کار سیستم و نوع تعامل اجزا با یکدیگر، نتایج متفاوتی شکل خواهد گرفت. پس در درک یک سیستم باید به درک کاملی از اجزا و همچنین نوع تأثیر هر یک از اجزا بر دیگر اجزا برسیم. در غیر این صورت درک ناقص سیستم منجر به مشکلات بزرگی خواهد شد.
از طرفی دیگر، هر سیستم مرزی دارد. ولی معنی مرزدار بودن یک سیستم این نیست که به کلی از محیط مستقل است.
یک سیستم مجزا میتواند قسمتی از یک سیستم بزرگتر باشد. در واقع هر سیستم میتواند قسمتی از سیستمی دیگر باشد.
نکات بسیار زیاد دیگری درباره تعریف سیستم وجود دارد که در حال حاضر به همین مقدار بسنده میکنیم. میتوانید در گوگل کلمه سیستم را سرچ کنید و مطالب بیشتری در این باره مطالعه کنید.
برویم سراغ معنی تفکر
تفکر یعنی چه؟ فکر کردن چیست؟
اولین قدم، بعد از درک اینکه فکر میکنیم، شناخت اولیه و کاربردی از تفکر است. تفکر یعنی چه؟ تعریف تفکر در نگاه شما چیست؟
تعریف تفکر، یکی از مفاهیمی است که صاحبنظران، نظر واحدی درباره آن ندارند. در اینجا یک جمعبندی کلی نسبت به این موضوع با شما در میان خواهم گذاشت. یک تعریف ساده ولی کاربردی.
تفکر، فعل و انفعالاتی است که آگاهانه یا ناآگاهانه در ذهن ما اتفاق میافتد. نتیجه فکر کردن، شکلگیری یک ایده جدید است که بر اساس آن رفتار خاصی از خودمان بروز میدهیم.
تمرین: سعی کنید در ساعات مختلف روز، فعل و انفعالاتی که در ذهنتان در حال رخ دادن است را ببینید. سعی کنید مشخص کنید چه اتفاقی در ذهن خودتان رخ داد و منجر به شکلگیری ایده یا تصمیم خاصی شد؟ با این کار کمی نسبت به تفکرات خودتان آگاهی پیدا خواهید کرد. برای درک تفکر، این آگاهی بسیار ضروری است.
درباره تعریف تفکر نیز میتوانید به گوگل مراجعه کنید و درباره آن بیشتر تحقیق کنید. تفکر درباره تفکر، از مهمترین مسائلی است که هر انسانی باید به آن بپردازد.
یک کتاب به شما معرفی میکنم به نام: درآمدی بر مهندسی فکر. تعریف تفکر از دیدگاههای مختلف، یکی از موضوعات بررسی شده در این کتاب به شکل مفصل و تخصصی است.
با توجه به تعریف تفکر و تعریف سیستم، به نظر شما معنی تفکر سیستمی یا تفکر سیستمها چیست؟
تفکر سیستمی یعنی چه؟
نکته جالب در موضوع تفکر سیستمی این است که معمولاً کسانی که در این باره مقالاتی در اینترنت منتشر کردهاند، هیچ ساختار سیستمی در نوشته خودشان رعایت نمیکنند.
این تنها یک معنی دارد. تفکر سیستمی را بازگو کردهاند ولی خودشان به آن پی نبردهاند و بلد نیستند تفکر سیستمی داشته باشند.
از طرفی دیگر، با مرور مقالات مختلف در این باره، متوجه میشویم که کمتر کسی توانسته است تعریف کاربردی و مفیدی درباره تفکر سیستمی ارائه کرده باشد. تنها به تعریف سیستم بسنده کرده و وارد بایدها و نبایدهای تفکر سیستمی میشوند.
تفکر مهندسی نشده و بیپایه و اساس، همیشه مشکلساز است. حتی وقتی که بخواهد درباره خود تفکر نظر بدهد و چیزی در این باره بیان کند.
یک نمونه از تعاریف موجود درباره تفکر سیستمی را با شما در میان میگذارم.
بری ریچموند تفکر سیستمی را اینگونه تعریف میکند: تفکر سیستمی هنر و علمی است که به کمک فهم عمیقی که از ساختار زیربنایی سیستمها میدهد، امکان نتیجهگیریهای منطقی در رابطه با رفتار را فراهم میآورد.
به نظر میآید به تعریف بهتری نیاز داریم تا بتوانیم این نوع تفکر را به صورت کاربردی به دیگران بشناسانیم.
با توجه به تعریف تفکر و تعریف سیستم، تفکر سیستمی را اینگونه میتوانیم تعریف کنیم:
تفکر سیستمی تفکری است که از روش، قواعد و قوانین سیستمها برای نتیجهگیری و تصمیمگیری استفاده میکند.
مبلغان تفکر سیستمی چنین ادعا میکنند که با داشتن تفکر سیستمی، نگاه ما نسبت به مسائل دقیقتر و جامعتر است و میتوانیم بهتر تصمیمگیری کنیم. همچنین در تفکر سیستمی، تمام اجزا را در کنار هم باید در نظر بگیریم. نه به شکل مجزا و مستقل. چرا که هر جزء، به تنهایی قابل درک نیست. در واقع درک مستقل بدون در نظر گرفتن سیستم، منجر به درکی ناقص و ناکارآمد خواهد شد.
نمونه ساده این نوع تفکر را در صنعتی شدن زندگی بشر میتوانیم ملاحظه کنیم. تنها با یک تغییر، تمام زندگی انسان دگرگون شد و مشکلات حل نشده فراوانی برای انسان به وجود آورد. چرا که به انسان و جامعه به شکل یک سیستم نگاه نشد. یک عنصر جدید وارد شد. این عنصر جدید تمام مناسبات و مسائل دیگر انسانها را تحت تأثیر قرار داد. مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی مسائل مربوط به سلامت.
انسان خیال کرد که با صنعتی شدن، زندگی بهتری خواهد داشت. در حالی که نتیجه برعکس بود. چرا؟ تنها به دلیل نبود تفکر سیستمی و نگاه جامع به مسائل.
توجه داشته باشید که حتی داشتن تفکر سیستمی به خودی خود برای حل مسائل بشری کافی نیست. ولی این نوع تفکر، ویژگیهای خوبی نسبت به انواع دیگر تفکر از جمله تفکر ناآگاهانه دارد.
در سیستم مهندسی فکر، بدون داشتن زیربناهای تفکر، رسیدن به تفکر دقیق و صحیح بیمعنی است. حتی اگر از سیستمها الگو گرفته باشد. حتی اگر پیشرفتهترین سیستمها، مبنای تفکر یک شخص باشد، باز هم ناقص خواهد بود. چرا که نظام تفکر، فراتر از هر سیستمی است و تفکر، خودش یک سیستم یکپارچه و جامع است. در حالی که تفکر سیستمی، برگرفته و الهام گرفته از سیستمهای خارجی است که معمولاً انسانها با آن درگیر هستند.
این تفاوت بزرگ بین تفکر سیستمی و مهندسی فکر را به خاطر داشته باشید تا در آینده به مشکل مفهومی برنخورید.
تفکر سیستمی در کنار روشهای دیگر تفکر قرار میگیرد از جمله تفکر انتقادی، تفکر خلاق، تفکر طراحی و… . در حالی که مهندسی فکر، سیستم متکامل تفکر به شکل مستقل از هر روشی است. در واقع مهندسی فکر، الگوی اساسی شکلگیری هر روشی از روشهای تفکر است. نمونههای یاد شده میتوانند قسمتی از این روشها باشند. مهندسی فکر الگویی است که تمام مسائل مربوط به تفکر را در خود جای میدهد و هر تلاشی برای یافتن نقطهای خارج از آن، منجر به برگشتن به داخل این سیستم خواهد شد.
اصول تفکر سیستمی:
با یک سرج خیلی ساده یا مطالعه چند کتاب درباره تفکر سیستمی متوجه میشوید که هیچ تفکر سیستمی در نگارش مقالات یا منابع وجود ندارد. انگار نه انگار که نگارندگان این مطالب، باید خودشان اولین عملکنندگان به اصول تفکر سیستمی باشند. دقیقاً در چنین موقعیتی، اهمیت وجود مهندسی فکر را درک میکنیم. یک سیستم یکپارچه تفکر که بدون انجام عملی آن، نمیتوان هیچ ادعایی درباره آن انجام داد.
بر اساس تفکر مهندسی شده، یکی از دلایل مشکل بیان شده، عدم وجود پایههای دقیق و قابل اعتماد برای تعریف این مفهوم است. وقتی که مدعیان تفکر سیستمی، هنوز با خود تفکر، آشنایی درستی ندارند، چگونه میخواهند از تفکر سیستمی صحبت کنند. برای همین است که هر کسی در این زمینه ادعای خودش را دارد و یک سیستم یکپارچه برای تفکر سیستمی وجود ندارد.
در این قسمت سعی میکنیم مهمترین اصول تفکر سیستمی را بازگو کنیم. هر چند که این اصول، خودشان نتوانستهاند از قواعد و تعریف تفکر سیستمی پیروی کنند.
۱- نداختن تقصیرها گردن شرایط محیطی:
انسانها معمولاً از زیر بار مسؤولیت فرار میکنند و مشکلات خود را بر گردن محیط میاندازند. چنین رویکردی منجر به حل مسأله نخواهد شد.
۲- کشف و درک الگوی تغییرات به جای تمرکز بر وقایع:
ما در زندگی با وقایع مختلفی روبرو میشویم. ولی برای درک این وقایع نیاز داریم تا روند آنها را درک کنیم. ما زندگی را به صورت مجموعهای از اتفاقات میبینیم و برای هر اتفاق یک دلیل روشن و واضح ارائه میکنیم. ولی معمولاً عادت داریم فقط تغییرات ناگهانی محیط و سیستم را درک کرده و از درک تغییرات تدریجی عاجزیم. با درک الگوهای تغییرات در دراز مدت، میتوانیم درک بهتری از وقایع و پیشبینی وقایع آینده داشته باشیم. همچنین، تغییرات بزرگ، نتیجه فرایندهای تدریجی و گام به گام هستند. لازم است این تغییرات را به خوبی درک کنیم تا غافلگیر نشویم.
۳- تفکر بر اساس روابط علت و معلول:
لازم است علتها و معلولها را تشخیص دهیم تا بتوانیم به خوبی فکر کنیم. درک علتها، قسمت مهمی از تفکر است. چه در تفکر سیستمی و چه در تفکر نقادانه و چه در مهندسی فکر. ولی چطور؟ سؤالی است که در مهندسی فکر جواب بسیار متفاوتی از نگاه معمول دارد.
۴- تعیین مرز سیستم به شکل صحیح:
هر سیستم مرزی دارد. لازم است این مرز را مشخص کنیم تا بتوانیم روابط درون سیستمی را به خوبی مشخص کنیم. در برخی تحقیقات، مرزها توسط محقق مشخص میشوند. ولی محدودیت این مرزها به معنی کامل بودن تحقیق و پژوهش نیست. چه بسا بسیاری از تحقیقات دانشگاهی از این مشکل رنج میبرند. چرا که جامعه آماری کوچکی دارند و از الگوهای نادرستی پیروی میکنند.
۵- تفکر دینامیکی را جایگزین تفکر استاتیکی بکنید.
تفکر دینامیکی یعنی تفکر دارای حرکت و تفکر استاتیکی یعنی تفکر ثابت. در طول زمان ممکن است اثرات عوامل درون سیستم تغییر کنند. لازم است همیشه این موضوع را در نظر بگیریم. اگر تفکر استاتیک داشته باشیم، ممکن است در تله ثابت بودن سیستم بیفتیم.
۶- مقاومت در برابر فشارهای خارجی، عکسالعملها و مقاومت سیستم اجتماعی در مقابل فرایند تغییر
در یک سیستم اجتماعی، تصمیمات جدید معمولاً با مقاومت روبرو میشوند تا نظمی بههم خورده را به حالت ابتدایی باز گردانند. یک سیستم باید بتواند با این مقاومتها بجنگد.
۷- تفکر ترکیبی:
این اصل یکی از اصولیترین قواعد تفکر سیستمی است. همیشه باید یک جزء را در کنار اجزای دیگر در نظر بگیریم. ویژگیهای مهم یک سیستم از تعامل بین اجزای آن بهوجود میآید؛ نه از فعالیت جداگانه آنها؛
وقتی سیستم را تجزیه میکنیم، ویژگیها و احتمالاً ویژگیهای مهم خود را از دست میدهد؛ سیستم، یک کل است که با تحلیل و تجزیه قابل درک نیست؛ پس روشی غیر از تحلیل برای درک رفتار و ویژگیهای سیستم ضروری است. دیدگاه ترکیبی این نقص و مشکل در درک سیستم را جبران نموده و برای تفکر سیستمی، یک موضوع کلیدی است. در واقع، تجزیه و ترکیب، مکمل هم هستند. در تفکر سیستمی، توصیه میشود که ترکیب قبل از تحلیل انجام گیرد. تحلیل روی ساختار موضوع متمرکز میشود و تعیین میکند سیستمها چگونه کار میکنند. ترکیب بر کارکرد متمرکز میشود.
۸- درک چگونگی تعامل اجزای سیستم باهم و در عملکرد کلی سیستم
لزوماً بهترین قطعات و اجزا، نمیتوانند بهترین سیستم را به ما ارائه دهند. چرا که اگر تعامل صحیحی بین آنها برقرار نشود، حتی ممکن است نتیجه عکس داشته باشد. پس لازم است اجزای سیستم را به گونهای طراحی کنیم که بهترین تعامل را با یکدیگر داشته باشند و کارا و مؤثر عمل کنند.
۹- ساختار سیستم رفتار آن را به وجود میآورد.
افراد مختلف، زمانی که در یک سیستم ثابت قرار میگیرند، نتایج یکسانی از خود بروز میدهند. نگرش سیستمیک به ما میگوید که برای فهمیدن مشکلات اساسی، باید به مسائلی فراتر از اشتباهات فردی یا شانس بد بپردازیم. باید از وقایع و شخصیتها فراتر برویم. باید به عمق ساختاری و ترکیبی پی ببریم که اعمال افراد و شرایط را به گونه ای شکل میدهد که رویکردی اتفاق میافتد. البته این همه داستان نیست. سیستم میتواند روی رفتار افراد تأثیر بگذارد. ولی افراد هم میتوانند روند سیستم را تغییر دهند. این یک رابطه دو طرفه است و میزان تأثیر پذیرفتن سیستم به قدرت تفکر افراد برمیگردد.
۱۰- پیدا کردن نقاط حساس و موثر:
آیا بدیهیترین راهحل بهترین راه حل است؟ آیا همیشه مفید خواهد بود؟ آیا به صورت دائمی مشکل را برطرف میکند؟ دم دستترین راهحلها احتمالاً در آینده خود مشکلات بیشتری به وجود بیاورند. از طرفی اگر یک اقدام کوچک به خوبی و با قدرت کافی در جای مناسب صورت بگیرد، میتواند پیشرفتی قابل ملاحظه و بزرگ در رفتار سیستم خلق کند. این مسأله به ساختار سیستم و شرایط آن برمیگردد. اگر این نقاط حساس را در سیستم تشخیص دهیم، کار ما بسیار راحتتر خواهد بود. یک تغییر کوچک ولی در جای صحیح میتواند نتیجه بزرگی خلق کند. اگر در همین جای حساس، تغییر نادرستی شکل بگیرد، مشکلات بزرگی برای سیستم به وجود خواهد آمد.
علمای سیستم، این قانون را اهرم کاری مینامند. در حل مسائل باید از آنجایی شروع کرد که بیشترین اثر را دارد تا بتوانیم با حداقل سعی و تلاش، به پیشرفت و نتیجه ای بزرگ دست یابیم. تنها نکته دشوار در این است که برای دستاندرکاران سیستم، موضع بیشترین اثر اهرم، ناپیداترین مکان است. البته نه همیشه.
۱۱- عامل زمان را نادیده نگیرید.
برخی نتایج نیازمند زمان هستند. هر سیستم، برای پاسخ دادن، زمان و نیروی خاصی میگذارد؛ بنابراین در بیشتر موارد شتابزدگی برای دریافت سریع پاسخ و انجام فوری کار، بینتیجه است.
دینامیک داخلی سیستم را دریابید و حداقل مهلت و مدتی را که برای دریافت پاسخ و انجام کار ضروری است را در نظر بگیرید. عدم احتساب تأخیر، میتواند ناپایداری و حتی فروپاشی سیستم را سبب شود. بخصوص اگر اندازه آن بزرگ باشد. هرچقدر عمل ما شدیدتر و افراطیتر باشد، نتیجه مطلوب، دیرتر به دست میآید.
به عبارتی دیگر، هرچه بیشتر فشار وارد کنید، احتمالاً سیستم شما را پس خواهد زد. چرا که آمادگی لازم برای جواب دادن به شما را ندارد. مانند غذایی که زودتر از موعد، از روی گاز برداشته شود.
۱۲- مشکلات امروزی ناشی از راهحلهای سنتی است.
نه همه مشکلات ولی بسیاری از آنها، زاییده راهحلهای سنتی برای حل مشکلات گذشته هستند. این یکی از اصول پیتر سنگه، استاد دانشگاه ام آی تی برای تفکر سیستمی است. به دلیل نبود نگاه سیستماتیک در حل مسائل گذشته، این راهحلها در دراز مدت منجر به شکلگیری مشکلات جدیدی شدهاند. این اصل، شبیه اصل نقاط حساس سیستم است. چرا که دیگران، به دنبال سادهترین یا بدیهیترین راهحل در زمان خودشان بودهاند.
۱۳- همه مشکلات با یک راه حل، حل نمیشوند.
کاپلان این قانون را «قانون ابزار» نامگذاری کرده است. او میگوید: «به پسربچهای یک چکش بدهید، آنوقت آن بچه با هرچه مواجه شود، فکر میکند نیاز به کوبیدن دارد!» درک این قانون خیلی راحت است. وقتی راهحلی یکبار به نتیجه میرسد، دوست داریم دوباره از آن استفاده کنیم. چرا که زحمت فکر کردن را از روی دوش ما برمیدارد.
۱۴- دخالت خارجی سیستم را تضعیف میکند.
اصطلاحاً میگویند که مصرف دارو ممکن است بدتر از بیماری باشد. چرا که دارو موجب اتکای سیستم به خارج و تضعیف آن میشود.
۱۵- سرعت بیشتر لزوماً بهتر نیست.
اگر زمان لازم را به یک فرایند ندهید، نتیجه قابل قبولی به شما ارائه نخواهد کرد.
۱۶- هیچ سرزنشی در کار نیست.
آخرین قانون تفکر سیستمی پیتر سنگه این است که در یک سیستم تطبیقی پیچیده، هیچ «دیگرانی» وجود ندارد. همهکس و همهچیز در ارتباط با یکدیگر هستند. و با مشارکت یکدیگر کل سیستم را میسازند. گاهی ما با این مفهوم مشکل داریم. مواقعی پیش میآید که بهسمت سرزنش، انحراف و انکار میرویم. واقعیت هم این است که سخت است مسئولیت کامل چیزی را برعهده بگیریم که فکر میکنیم خارج از کنترل ماست.
برخی موانع تفکر سیستمی کدامند؟
مهمترین مانع تفکر سیستمی، درگیر و اسیر بودن در چارچوبهای ذهنی خودمان است. به طوری که نتوانیم مسائل جدید و فرایندهای جدید را درک کنیم. هرچند که موانع متعددی میتواند در مسیر تفکر سیستمی وجود داشته باشد. هر کدام از اصلهای یاد شده، میتواند یک نقیض داشته باشد و اگر به این نقیض پایبند باشیم، در واقع مانعی در تفکر سیستمی خودمان به وجود آوردهایم.
ولی سؤال اساسی این است که آیا تفکر سیستمی به شکل موجود، به رشد مهارت تفکر سیستمی واقعاً کمک میکند؟
قبلاً نیز توضیح دادیم که اگر یک سیستم، نتواند خودش را توجیه کند یا خودش به اصول و قواعد خودش پایبند نباشد، نمیتواند الگوی خوبی برای دیگران باشد.
اتفاقی که در آموزشهای تفکر سیستمی به شکل گسترده قابل مشاهده است همین نکته است.
مشکل تفکر در سیستمی یا غیر سیستمی بودن نیست. هر چند که برخی اصول تفکر سیستمی برای رشد تفکر ما ضروری است. ولی تا نگاه صحیحی نسبت به تفکر و ریشه و اصل آن نداشته باشیم، هیچ روشی به کار ما نخواهد آمد. از تفکر سیستمی صحبت خواهیم کرد بدون اینکه بتوانیم نکتهای از آن را اجرا کنیم. از تفکر انتقادی و خلاق صحبت میکنیم، ولی این صحبتها در حد ادعا و بلوف زدن است. مشکل واقعی در عدم شکلگیری اصل تفکر و سیستم آن است. مشکل و معضلی که مهندسی فکر، حل آن را به عهده گرفته است و به خوبی از پس آن برآمده است.
تفکر سیستمی واقعی چه تفکری است؟
اگر واقعاً به دنبال تفکر سیستمی هستید، باید از ریشههای واقعی شروع کنید. طبق اصول تفکر سیستمی روابط علت و معلولی را درک کنید. تا اصل و ریشه تفکر را نتوانید درک کنید، بقیه مسائل مربوط به تفکر را حل نخواهید کرد. ولی خود تفکر سیستمی این ریشه را در اختیار شما قرار نخواهد داد. چرا که تفکر سیستمی، یک برداشت از تعدادی از الگوهای تجربی حل مسأله از جمله سیستمهاست.
در حالی که تفکر، چیزی فراتر از تجربه است. چیزی که از آن با عنوان تفکر هوشمندانه یاد میکنیم، مجزا از الگوهای تجربی و ناقص است. رسیدن به چنین تفکری نیازمند دو نکته بسیار اساسی است.
اول درک قدم به قدم اصول به صورت دقیق و توجیه پذیر به شکلی که حالت دیگری قابل تصور نباشد.
و قدم دوم، تمرین و دستیابی به مهارت پیادهسازی آن در لحظه لحظه زندگی است.
در غیر این صورت، هیچ تفکر صحیح و سازندهای شکل نخواهد گرفت.
پیشنهاد میکنم در رابطه با دانش مهندسی فکر و همچنین ذهن هوشمند مطالعه کنید. اگر واقعاً به موضوع تفکر و رشد آن علاقهمند هستید، هیچ آموزشی اصولیتر و سیستمیتر از مباحث مهندسی فکر نخواهید یافت. چرا که مهندسی فکر، سیستمی است که خودش را توجیه و اثبات میکند و بعد از آن میتواند هر سیستم دیگری را تحلیل کند. مباحث مربوط به این سیستم بسیار گسترده و دقیق هستند و پیمودن این مسیر نیازمند برنامه و جدیت است.
جالب است که برای یادگیری هر چیزی در زندگی وقت میگذاریم ولی هیچ وقت با خودمان فکر نکردیم که برای فکر کردن، نیاز به آموزش داریم. اینگونه شد که از فکر کردن بدون آگاهی استفاده میکنیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه خانم سلطانی در دوره کوچینگ زندگی و رشد هوشمند مجموعه ذهن هوشمند
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا فکر میکنیم؟ چرا باید فکر کنیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
سه اصل اساسی در هر کسبو کاری