مدرس و مبتکر مهندسی فکر و ذهن هوشمند، نویسنده بیش از 30 عنوان کتاب در زمینه رشد فردی، رشد ذهنی و مهندسی فکر، مربی و کوچ ذهن هوشمند و اجرای دورههای ذهن هوشمند به سه زبان
کالبدشکافی پرونده یک جنایت: توهم دانش (1)
در ادبیات قدیم به آن جهل مرکب نیز میگفتند. به این معنی که ما نمیدانیم و نمیدانیم که نمیدانیم و چون نمیدانیم که نمیدانیم، رفتار به شکلی خواهد بود که فکر میکنیم میدانیم.
چه اتفاقی رخ داده است؟
با نگاه تفکر محور، اطلاعات مشخصی در ذهن ما وجود دارد. ما این اطلاعات را ایده در نظر میگیریم. مثلا: فلان شخص آدم بدی است (قضاوت نابجا)، من خیلی قوی هستم و میتوانم صد کیلو را بلند کنم، فلان شخص دروغگو است، حق با من است، فلان مشکل تقصیر فلان شخص است، نمیتوان ماشینی ساخت که انسان را در شطرنج شکست بدهد و …. همه اینها نمونههایی از ایدهها هستند که با آنها سر و کار داریم. یک واقعیت و حقیقت خارجی هم وجود دارد و این ایدههای ما ممکن است با آنها هماهنگ باشند یا نباشند. مثلا فلان شخص انسان خوبی باشد ولی ما فکر کنیم که او انسان خوبی نیست. یعنی باور ما این است که فلان شخص بد است و این ایده را به عنوان یک گزاره صحیح قبول داریم.
ویژگی مشترک تمام این ایدهها (که در واقع غلط هستند) این است که به آنها باور داریم. یعنی آنها را به عنوان یک گزاره درست و صحیح تلقی میکنیم. و وقتی یک گزاره را صحیح تلقی کردیم، بر اساس آن نیز رفتار خاصی نیز خواهیم داشت. اگر من باور دارم که فلان شخص انسان خوبی نیست، با او سنگین خواهم بود و شاید با او بدرفتاری هم داشته باشم. یعنی رفتار بد من ناشی از یک ایدهای است که در ذهن من یک گزاره صحیح تلقی میشود (وقتی گزارهای صحیح تلقی میشود که فکر کنیم واقعیت و حقیقت دارد یا به عبارت دیگر، ایده ما نسبت به واقع حکمی میدهد).
همه ما میتوانیم ایدههای نادرستی را در ذهن خودمان داشته باشیم ولی نقطه اختلاف این ایدهها در آن است که آیا خودمان قبول داریم که فلان ایده نادرست است یا نه.
نمودار ایدهها را بر اساس درستی یا نادرستی و نوع باور ما نسبت به آنها (که خود یک ایده دیگری است) به این شکل ترسیم کنیم.
چهار حالت بهوجود آمده از دو نوع ایده صحیح و ناصحیح، چهار ایده مجزا و مستقل از ایدههای اولیه ما هستند. دو حالت صحیح و ناصحیح مربوط واقعیت یک ایده است. مثلا الکترونها به دور هسته میچرخند، پروتونها به دور الکترونها میچرخند. این دو ایده هستند که یکی در واقع صحیح و دیگری ناصحیح است.
حال دیدگاه ما نسبت به یک ایده صحیح چگونه است؟ آن را قبول داریم یا آن را قبول نداریم.
و اینکه دیدگاه ما نسبت به یک ایده ناصحیح چگونه است؟ آیا قبول داریم که ناصحیح است یا به عنوان یک ایده صحیح با آن رفتار میکنیم؟
دو حالت اول مربوط به خود واقعیت خارجی و چهار حالت بعد مربوط به تفکر و ذهن ماست (به عبارت دیگر، دیدگاه و رویکرد ما نسبت به یک واقعیت خارجی)
این چهار حالت، در واقع چهار حالت آگاهی هستند. دو حالت آن آگاهی واقعی و دو حالت دیگر آگاهی توهمی است.
در حالتی که ایده صحیحی را در ذهن داریم ولی نمیدانیم که این ایده، درست و واقعی است، در این حالت توهم ندانستن شکل گرفته است. یعنی چیزی را میدانیم ولی نمیدانیم که همان ایده، یک ایده صحیح و قابل اعتماد است. یعنی فقط ایده در ذهن ما وجود دارد و به خاطر قبول نداشتن آن ایده، رفتاری متناسب با درست بودن آن هم انجام نمیدهیم. مثلا آب روبروی من جوش است (بدون اینکه علامت جوش بودن مشخص باشد) ولی چون از جوش بودن آن مطمئن نیستم، به عنوان یک آب سرد با آن برخورد کنم. (باور سرد بودن آب با جوش نبودن آن یک ایده نیستند بلکه دو ایده هستند) یعنی احتمال جوش بودن آب را دادم ولی این احتمال در ذهن من کم بود در حالی که آب در حالت خارجی جوش بوده است. یا در حالت دیگری، چیزی را میدانستیم ولی فراموش کرده بودیم و در لحظه خاصی، به شکلی رفتار کردیم که انگار نمیدانستیم ولی بعدا یادمان میآید که میدانستیم. در چنین حالتهایی توهم ندانستن شکل گرفته است.
در حالتی که ایده ناصحیحی در ذهن داریم و بر اساس درست بودن آن رفتار میکنیم، توهم دانستن شکل گرفته است. مثلا فکر میکنیم که کسی در خانه است و ما هم کلید نداریم. با این ایده موجود در ذهن، تصمیم به رفتن به خانه میگیریم. ولی پشت در میمانیم. چون واقعیت چیز دیگری است. فکر کردیم که کسی در خانه است ولی نبود. در این حالت توهم آگاهی شکل گرفته است. البته این یک مثال ساده از توهم آگاهی بود و توهم آگاهی در مسائل ارتباطی و علمی، ضررهای جبران ناپذیری بر روی ما میگذارد.
ایدههای نادرست درباره افراد، قضاوتهای ناقص و نادرست، دفاع از ایدههای علمی غلط همه و همه مسیر زندگی انسان را تحت تأثیر قرار میدهند و ضررهای جبران ناپذیری بر زندگی او میگذارد. چه فرصتهایی که به خاطر قضاوت نادرست یا فهم غلط اطرافیان از بین میرود و چه روابطی که به خاطر توهم آگاهی و اصرار بر ندانستههایمان بههم میخورد، در مسائل علمی نیز همین وضعیت برای سالهای بسیار ادامه داشت. ایدههای نادرست علمی که مبنای زندگی انسانها شده بود، مرکزیت زمین، صاف بودن زمین، مبانی نادرست روانشناسی و جنگهای روانی نمونههایی از توهم دانش هستند که زندگی بشر را به شدت تحت تأثیر قرار دادند. یعنی یکی از بدترین اتفاقات زندگی بشر همین پدیده توهم دانش و آگاهی است و تا الان نیز قربانی میگیرد. مثالهای آن فراوان است.
مثال سادهتر آن سر امتحان است. در آخر امتحان، درست زمانی که باید پاسخهایمان را مرور کنیم، فوراً شانه خالی میکنیم و ادعا میکنیم که ((نیازی به مرور نیست، چون همه را به یاد دارم. سوال اول فلان مطلب را پرسیده بود و من هم این جواب را دادم. سوال دو هم که…)). ما از این غافلیم که شاید سوال یک را اشتباه متوجه شده باشیم. اما دقیقاً میآییم و برداشت خودمان از سوال یک را تصور میکنیم و بعد آن تصور را با اطلاعات ضبط شده در حافظه خودمان مقایسه میکنیم. معلوم است که این دو با هم منطبق هستند! در صورتی که شاید واقعاً طراح سوال، در سوال یک منظور دیگری داشته است.
ادامه مقاله را در قسمت دوم مطالعه کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه خانم شهرکی در دوره کوچینگ زندگی و رشد هوشمند مجموعه ذهن هوشمند
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه آقای فراغت در دوره کوچینگ زندگی و رشد هوشمند مجموعه ذهن هوشمند
مطلبی دیگر از این انتشارات
تعریف سیستم چیست؟ تفکر سیستمی چیست؟ چرا تفکر سیستمی؟