بررسی کتاب – «گری‌واک: چگونه یک کشیش، یک سرباز و یک معلم مدرسه ۳۰۰ میلیون سال تاریخ را کشف کردند»

به مقیاس زمانی زمین‌شناختی نگاهی بیندازید. به لطف دایناسورها، همه ما نام‌های کرتاسه، ژوراسیک و تریاس را شنیده‌ایم. اما، اگر به عقب و قبل از دوران تریاس برگردیم، ائون فانروزوئیک که امروز در آن زندگی می‌کنیم، ۲۸۹ میلیون سال دیگر به گذشته امتداد دارد؛ از پرمین که حدود ۲۵۲ میلیون سال پیش به پایان رسید، تا کربونیفر، دونین، سیلورین، اردویسین و کامبرین که حدود ۵۳۹ میلیون سال پیش آغاز شد. در کتاب «گری‌واکه»، نیک دیویدسون، زمین‌شناس آماتور، داستان چگونگی نام‌گذاری این دوره‌های زمین‌شناختی را روایت می‌کند و خواننده را به دوران اوج زمین‌شناسی ویکتوریایی می‌برد، زمانی که سه مرد، سنگ‌های بریتانیا را به مرکز توجه بین‌المللی تبدیل کردند. او با این کار، پرده از بخشی از تاریخ زمین‌شناسی برمی‌دارد که تا پیش از این تنها در متون تخصصی‌تر یافت می‌شد و آن را برای عموم روشن می‌سازد.

عنوان این کتاب جذاب: «گری‌واکه: چگونه یک کشیش، یک سرباز و یک معلم مدرسه، ۳۰۰ میلیون سال تاریخ را کشف کردند»، نوشته نیک دیویدسون است. این کتاب توسط انتشارات پروفایل بوکز در مه ۲۰۲۱، در قالب گالینگور (جلد سخت) و در ۲۸۰ صفحه منتشر شده است.
عنوان این کتاب جذاب: «گری‌واکه: چگونه یک کشیش، یک سرباز و یک معلم مدرسه، ۳۰۰ میلیون سال تاریخ را کشف کردند»، نوشته نیک دیویدسون است. این کتاب توسط انتشارات پروفایل بوکز در مه ۲۰۲۱، در قالب گالینگور (جلد سخت) و در ۲۸۰ صفحه منتشر شده است.

زمانی که ویلیام اسمیت در سال ۱۸۱۵ اولین نقشه چینه‌شناسی انگلستان و ولز را تهیه کرد، نتوانست سنگ‌های ولز را طبقه‌بندی کند. این سنگ‌ها، که مجموعه‌ای آشفته، نامفهوم و دشوار برای ردیابی از چینه‌ها بودند، به طور کلی با نام گری‌واکه شناخته می‌شدند. از آنجایی که این سنگ‌ها ممکن بود اولین شواهد حیات روی زمین را در خود جای داده باشند، برای زمین‌شناسان از اهمیت بالایی برخوردار بودند. از سال ۱۸۳۱ تا ۱۹۲۰، سه محقق عمر خود را صرف رمزگشایی از آن‌ها کردند.

دیویدسون بیشتر کتاب خود را به زندگی حرفه‌ای و دستاوردهای آدام سجویک (۱۷۸۵–۱۸۷۳) و رودریک مورچیسون (۱۷۹۲–۱۸۷۱) اختصاص می‌دهد. سجویک وقت خود را بین وظایف کشیشی و مسئولیت‌های آکادمیکش به عنوان استاد زمین‌شناسی در کمبریج تقسیم می‌کرد. مورچیسون نیز یک سرباز بازنشسته بود که رویاهای محقق‌نشده‌ای از افتخارات نظامی داشت و ثروت خانوادگی‌اش را صرف سرگرمی جدیدش یعنی زمین‌شناسی می‌کرد. هر دو عضو جامعه زمین‌شناسی لندن بودند و از سال ۱۸۳۲، تصمیم گرفتند برای کشف هویت سنگ‌های ولز با هم همکاری کنند.

فراز و نشیب‌های اکتشاف و اختلاف نظر

خلاصه‌ای بسیار کوتاه، که دیویدسون آن را در طول نُه فصل به تفصیل شرح می‌دهد، به این صورت است: هر دو مرد، ولز را بین خود تقسیم کردند و مجموعه‌ای از چینه‌های سنگی را شناسایی کردند. سجویک سری به ظاهر قدیمی‌تر خود را کامبرین نامید و مورچیسون سری به ظاهر جوان‌تر خود را سیلورین نامید. مشکلی که آن‌ها تصمیم گرفتند تا حد زیادی نادیده بگیرند، و بعداً به معضلی بزرگ برایشان تبدیل شد، این بود که آیا این توالی‌ها در زمان با هم همپوشانی داشتند یا از هم جدا بودند. پس از آن، حرفه سجویک با رکود مواجه شد؛ تردیدها، تعلل، ضعف سلامتی و حجم کاری ناشی از وظایف کشیشی و اداری همه بر او تأثیر گذاشتند. با وجود تشویق مورچیسون و دیگر زمین‌شناسان، او نتوانست درک پیچیده‌تری از سنگ‌های کامبرین به دست آورد و همچنین فسیل‌های تشخیصی را شناسایی کند. با این حال، مورچیسون به یک چهره مشهور تبدیل شد و سیستم سیلورین او به طور گسترده‌ای پذیرفته شد. در منطقه دون، او به همراه سجویک، ابهام درباره وجود چینه‌های جوان‌تر کربونیفر در میان سنگ‌های قدیمی‌تر سیلورین را با تعیین لایه میانی حاوی فسیل‌های غیرعادی به عنوان دونین حل کرد. در غرب روسیه، او پرمین را شناسایی کرد، یک لایه سنگی جدید که به نام شهر روسی پرم نامگذاری شد. کتاب او درباره زمین‌شناسی روسیه، تحسین‌های بین‌المللی را برایش به ارمغان آورد و او غرق در شهرت و افتخاری شد که هرگز به عنوان یک سرباز به دست نیاورده بود.

«سنگ‌های ولز، انبوهی آشفته و نامفهوم از چینه‌های دشوار برای ردیابی، به طور کلی به عنوان گری‌واکه شناخته می‌شدند. [...] از سال ۱۸۳۱ تا ۱۹۲۰، سه دانشمند عمر خود را صرف رمزگشایی از آن‌ها کردند.»

اما همانطور که دیویدسون به تفصیل بیان می‌کند، شهرت مورچیسون جنبه‌های تاریکی هم داشت. او به ندرت از زمین‌شناسان و معدن‌کارانی که در میدان به او کمک می‌کردند، قدردانی می‌کرد. او ناهماهنگی‌های چینه‌شناختی و ناهنجاری‌های فسیلی را نادیده می‌گرفت. و هرچه در نردبان اجتماعی بالاتر می‌رفت، معاصرانش در خلوت به غرور فزاینده و رفتار تحقیرآمیز او اشاره می‌کردند. زمین‌شناسان جوان‌تر به آرامی مشکوک بودند که تصویر کلی او داستانی پیچیده‌تر و ظریف‌تر را پنهان می‌کند، اما کمتر کسی علناً با او مقابله می‌کرد. دو رویداد، که در اینجا روایت شده‌اند، چرایی این امر را نشان می‌دهند. تا سال ۱۸۵۲، دوستی رو به وخامت سجویک و مورچیسون بر سر همپوشانی ذکر شده بین چینه‌های کامبرین و سیلورین در ولز که هر دو مرد ادعای مالکیت آن را داشتند، به اوج خود رسید. اگرچه شواهد فسیلی جدید و بررسی‌ها از تعیین کامبرین سجویک حمایت می‌کردند، مورچیسون آن‌ها را به عنوان یک ناهنجاری محلی نادیده گرفت و هرگز از ادعای سیلورین خود عقب‌نشینی نکرد. دیویدسون به زیبایی این را بیان می‌کند: «مشخص بود که آن‌ها نه تنها بر سر قلمرو، بلکه بر سر نسخه‌های متفاوتی از آنچه حقیقت می‌دانستند، مبارزه می‌کردند» (ص ۱۷۳). این دو مرد تا زمان مرگشان علناً با هم نزاع می‌کردند. اتفاقی مشابه زمانی رخ داد که مورچیسون با جیمز نیکول جوان‌تر بر روی سنگ‌های ارتفاعات اسکاتلند همکاری کرد. آن‌ها نیز به سرعت به تفاسیر متفاوتی رسیدند، مورچیسون توالی هموار چینه‌ها را می‌دید در حالی که نیکول منطقه‌ای از دگرگونی و یک گسل بزرگ را می‌دید که از اسکاتلند عبور می‌کرد. مورچیسون یافته‌های نیکول را کم‌اهمیت جلوه داد و به اعتبار حرفه‌ای او لطمه زد، حتی اگر کارهای بعدی صحت نیکول را ثابت کرد.

ورود چارلز لپ‌ورث و حل مناقشه

سومین شخصیت در این داستان، معلم مدرسه چارلز لپ‌ورث (۱۸۴۲–۱۹۲۰)، تا فصل ماقبل آخر معرفی نمی‌شود. او که در جنوب اسکاتلند کار می‌کرد، استفاده از گراپتولیت‌ها، یعنی بقایای میکروسکوپی جانوران دریایی کلونی‌ساز، را به عنوان نشانگرهای فسیلی پیشگام شد. بر اساس این‌ها، او سرانجام درگیری بین سجویک و مورچیسون را حل کرد و نشان داد که چینه‌هایی که هر دو مرد برای دوره زمین‌شناختی «خود» ادعا می‌کردند، بهتر است به عنوان یک دوره جداگانه که او آن را اردویسین نامید، تفسیر شوند. این بخش از کتاب بیش از حد کوتاه به نظر می‌رسد. دلیل آن، همانطور که دیویدسون توضیح می‌دهد، این است که دفترچه‌های یادداشت، نقشه‌ها و نامه‌های بایگانی‌شده لپ‌ورث «هنوز منتظر یک زندگی‌نامه‌نویس هستند تا به دستاوردهای کاملاً قابل توجه او ادای احترام کنند» (ص ۲۳۴).

«اگرچه برای مخاطبان عمومی نوشته شده است، عمق تحقیقات دیویدسون برجسته است و مورد تحسین زمین‌شناسان و علاقه‌مندان به تاریخ علم قرار خواهد گرفت.»

بسیاری از خوانندگان احتمالاً هرگز انواع سنگ‌هایی را که دیویدسون در اینجا توصیف می‌کند، ندیده‌اند. متأسفانه، کتاب هیچ عکس رنگی ندارد، اما دیویدسون هوشمندانه جداول مختلفی را گنجانده است که به وضوح توضیح می‌دهند چگونه سجویک، مورچیسون و لپ‌ورث چینه‌های سنگی مختلف را به دوره‌های زمین‌شناختی اختصاص دادند. طرح‌های ساده‌شده آندری کوروچکین از مقطع‌های چینه‌شناختی نیز بسیار مفید هستند. جنبه دیگری از این کتاب که من از آن قدردانی کردم این است که دیویدسون فقط به طور خلاصه از بازدیدهای خود از بسیاری از مکان‌های ذکر شده در اینجا صحبت می‌کند. او هرگز با برجسته کردن خود، شما را از روایت تاریخی منحرف نمی‌کند.

عمق پژوهش و دسترسی عمومی

اگرچه این کتاب برای مخاطبان عمومی نوشته شده است، عمق تحقیقات دیویدسون برجسته است و مورد تحسین زمین‌شناسان و علاقه‌مندان به تاریخ علم قرار خواهد گرفت. او از مجموعه‌های نامه‌ها و زندگی‌نامه‌های منتشر شده در قرن نوزدهم، منابع بایگانی و مطالب منتشر نشده‌ای که توسط سایر مورخان ارائه شده‌اند، استفاده می‌کند. دیویدسون به صراحت به چهار کتاب، به عنوان منابع فکری خود، اشاره می‌کند. سه مورد از آن‌ها – «جنجال بزرگ دونین» اثر مارتین رودویک (۱۹۸۵)، «جنجال در زمین‌شناسی ویکتوریایی» اثر جیمز سیکورد (۱۹۸۶)، و «جنجال ارتفاعات» اثر دیوید اولدروید (۱۹۹۰) – توسط انتشارات پرینستون و شیکاگو منتشر شده‌اند. قدمت آن‌ها به این معنی است که برای مطالعه آن‌ها باید به کتابخانه مراجعه کنید یا، برای کتاب‌دوستانی مانند خودم، نسخه‌های دست دوم آن‌ها را پیدا کنید. چهارمین کتاب تأثیرگذار، «سرگردانی‌های مورچیسون در روسیه»، پس از مرگ او در سال ۲۰۰۴ توسط سازمان زمین‌شناسی بریتانیا منتشر شد و توزیع گسترده‌ای نداشته است. دیویدسون با انتشار این کتاب از طریق یک ناشر تجاری، عملاً بخش مهمی از تاریخ علم را برای مخاطبان گسترده‌تری قابل دسترسی کرده است.

اگر می‌خواهید فراتر از چند نامی که همیشه در تاریخ زمین‌شناسی مطرح می‌شوند، مانند چارلز لایل یا جیمز هاتون، مطالعه کنید، این کتاب جذاب درباره سه محققی است که میراث ماندگاری در نام‌هایی که هنوز امروز استفاده می‌کنیم، از خود به جای گذاشتند.