سلام بر همه
معرفی کتاب :از موجودات فرازمینی تا ذهن حیوانات
از موجودات فرازمینی تا ذهن حیوانات: شش افسانه تکامل
اگر با دیرینشناسی آشنایی داشته باشید، احتمالاً نام سیمون کانوی موریس، دیرینشناس دانشگاه کمبریج به گوشتان خورده است. او ابتدا به واسطه پژوهشهایش بر روی بیمهرگان شیل بورگس شهرت یافت، اما از آن پس به حوزههای اخترزیستشناسی و تکامل همگرا نیز روی آورد که این موضوع را در کتاب «نقشهای تکامل»، نخستین کتاب خود با انتشارات تمپلتون، مورد بررسی قرار داده است. او همواره آماده طرح ایدههای تحریکآمیز و بحثبرانگیز است و در این کتاب نیز شش افسانه فرضشده در مورد تکامل را تشریح میکند که ترکیبی جالب از ایدهها را ارائه میدهد. هرچند با برخی از نظرات او موافقم، اما در برخی موارد نیز مخالف دیدگاههای او هستم.
چهار فصل ابتدایی کتاب، به طور گستردهتری به موضوع تکامل میپردازد. به نظر من، افسانه اول، مبنی بر اینکه تکامل محدودیتی ندارد، اندکی اغراقآمیز است. امیدوارم هیچ زیستشناس جدیای این نظر را تأیید نکند؛ فیزیک از مدتها پیش به عنوان «فرمانروای خاموش زندگی» شناخته شده است، مفهوم منظرههای تناسب تقریباً یک قرن قدمت دارد و من بارها درباره موضوع تکامل همگرا مطالعه کردهام. با این وجود، کانوی موریس در توصیف آنچه میدانیم، ایدههای جالبی را مطرح میکند. به نظر میرسد زندگی از همان مراحل ابتدایی پیچیده بوده است و به راحتی ژنها را مبادله کرده و وارد همزیستی شده است؛ «این آشفتگی ژنتیکی میتواند به توضیح دشواری بازسازی یک شجرهنامه نزولی کمک کند، اگر نه غیرممکن سازد» (صفحه 14). با نگاه به گذشته، ما با چیزی مواجه هستیم که نیک لین آن را «افق رویداد فیلوژنتیک» نامیده است، مانعی فراتر از آن چیزی که نمیتوانیم ببینیم، بسیار شبیه به افق کیهانی.
یکی از ایدههای برگشتپذیر و جالب توجه در این کتاب، وجود یک «معماری عمیقتر» در تکامل است. میتوان تکامل را به عنوان کاوش بیپایان زندگی در فضایی فوقالعاده وسیع از تمام گزینههای ممکن تصور کرد. بسیاری از ترکیبها در نظریه قابل تصور هستند، اما تعداد کمی از آنها از نظر بیولوژیکی امکانپذیرند. به همین دلیل است که تکامل همگرا رخ میدهد، زیرا زندگی بارها و بارها به راه حلهای مشابه دست مییابد. این مفاهیم همچنین در افسانه بعدی، یعنی افسانه تکامل به عنوان یک فرآیند کاملاً تصادفی، اعمال میشوند. یک «معماری عمیقتر» برای تکامل «ممکن است زنجیرههای خاصی از علیت را برای تکرار خاص مستعد کند» (صفحات 57-58). به عبارت دیگر، تکامل همگرا خطوط کلی محدودیتها را دنبال میکند و ایده جالبی را مطرح میکند مبنی بر اینکه فضای فوقالعاده وسیع بیولوژیکی «با مقصدهای اجتنابناپذیر نقطه چین شده است» (صفحه 52). اگرچه میتوان اعتراض کرد که در درون این محدودیتها، تکامل همچنان به عنوان یک فرآیند تصادفی عمل میکند. این فرآیند به سمت راه حلهای بهینه گرایش دارد اما این کار را از طریق آزمون و خطا و بدون پیشبینی انجام میدهد.
«تکامل را میتوان به عنوان کاوش بیپایان زندگی در فضایی فوقالعاده وسیع از تمام گزینههای ممکن تصور کرد. بسیاری از ترکیبها در نظریه قابل تصور هستند، اما تعداد کمی از آنها از نظر بیولوژیکی امکانپذیرند. به همین دلیل است که تکامل همگرا رخ میدهد […]»
در ادامه، افسانههای انقراض جمعی و حلقههای مفقوده بررسی میشود. انقراضهای جمعی رخ میدهند، اما به جای هدایت رادیکال تکامل، صرفاً آنچه را که قرار بود اتفاق بیفتد، تسریع میکنند. با تمرکز بر انقراضهای جمعی پایان پرمین و پایان کرتاسه، کانوی موریس مشاهده میکند که گروههایی که بعداً به صدر رسیدند، «قبلاً در حال حرکت به سمت موقعیت قطبی قبل از فاجعه بودند» (صفحه 75). اما آیا این یک بینش عمیق است یا استدلالی دایرهای؟ آیا به این معنا نیست که گونههایی که به سمت طاقچههای اکولوژیکی تازه باز شده تابش کردند، همان گونههایی بودند که از قبل برای این کار آماده بودند؟ و البته، ما در اینجا با ضدواقعیها سروکار داریم. آیا دایناسورها در نهایت منقرض میشدند و پستانداران به صدر میرسیدند؟ او استدلال میکند که چنین اتفاقی میافتاد، اما ما نمیتوانیم تاریخ را به عقب برگردانیم و این را بررسی کنیم. این ایده جالب است، اما در نهایت قابل اثبات نیست. من متقاعد نشدهام که بتوانیم با اطمینان ادعا کنیم انقراضهای جمعی هرگز تکامل را به طور رادیکال تغییر نمیدهند. آنچه به این ادعا کمک نمیکند، استفاده از زبان مبهم نویسنده هنگام بحث درباره تکامل پستانداران است. با وجود اطمینانهایی که میدهد مبنی بر اینکه گروههای اولیه پستانداران یک زنجیره ساده تکاملی را تشکیل نمیدهند، او میگوید «خطوط اصلی به سمت افزایش درجه «پستاندار بودن» تمایل داشتند» (صفحه 86) و «پروژه هیجانانگیز «بیایید یک پستاندار بسازیم» در اواخر پرمین در حال انجام بود» (صفحه 87). این به نظر من شبیه به شمارش موفقیتها و نادیده گرفتن شکستها است. چندین کتاب اخیر که درباره تکامل اولیه پستانداران بحث میکنند، نشان میدهند که نسل جوانی از دانشمندان در متافورهای خود دقیقتر و کمتر شاعرانه هستند.
حلقههای مفقوده مورد جالب دیگری است، اگرچه دقیقاً اینکه افسانه در اینجا چیست، هرگز کاملاً روشن نیست. اگر درست متوجه شده باشم، او استدلال میکند که به جای یک زنجیره از حلقههای مفقوده، ما با مجموعهای از آزمایشهای تکاملی روبرو هستیم که همه به یک جهت تمایل دارند. این آزمایشها با ترکیبات مختلفی از ویژگیهای بدوی و مشتقشده مشخص میشوند و برای تجزیه و تحلیل با روشهای کلادیستیکی بسیار پیچیده هستند. همچنین، این آزمایشها از روایتهای ساده و خطی جلوگیری میکنند. و با بازتاب پیام اصلی کتاب «برخی از مونتاژهای مورد نیاز» نوشته شوبین (مبنی بر اینکه نوآوریهای تکاملی هرگز در طول گذارهایی که با آنها مرتبط هستند، اتفاق نمیافتند)، کانوی موریس میگوید «فراموش شده است که حلقههای مفقوده و همپوشانی ساختارهای موجود دست به دست هم میدهند» (صفحه 113).
در حالی که چهار فصل ابتدایی کتاب بسیار لذتبخش بود، من در دو فصل بعدی با اختلافات بیشتری روبرو شدم. کانوی موریس به طور تحریکآمیزی استدلال میکند که تفاوت بین ذهن حیوانی و انسانی در نهایت یک تفاوت کمی است. با بحث درباره حالات ذهنی، استفاده از ابزار، آموزش، زبان، ریاضیات و موسیقی، او اعتراف میکند که حیوانات دارای تواناییهای شناختی قابل توجهی هستند، اما انسانها واقعاً جدا میایستند. برداشت من این است که او کمی در انکار برخی تواناییهای شناختی حیوانات مطمئن است. کارهای فرانس دو وال و دیگران نشان داده است که برای مثال، همدلی و احساس عدالت در میمونها وجود دارد و ریک مککینتایر بازیهای تظاهر را در هزاران ساعت مشاهده خود از گرگها در پارک ملی یلوستون مشاهده کرده است. شما احتمالاً میتوانید بگویید که من علاقهای به استثناییگرایی انسان ندارم و با کمال میل هر دو نفر را نقل قول خواهم کرد کارل سافینا و فرانس دو وال در مورد اینکه چرا فکر میکنیم حیوانات را دست کم گرفتهایم. با این حال، نمیتوانم انکار کنم که کانوی موریس در اینجا نکات موجهی را مطرح میکند. شکاف بین حیوانات و انسانها واقعی است و ما چیزی شبیه به مهارتهای شناختی سطح انسانی (مانند زبان بازگشتی) را در گونههای دیگر پیدا نمیکنیم. و او حق دارد اشاره کند که جایی که ما سعی کردهایم حیوانات را آموزش دهیم، میزان کار مورد نیاز بسیار زیاد است و نتایج در بهترین حالت اندک است. این نوع تحقیق قطعاً نیاز به بازنگری دارد، اگرچه برای من این دلیل بیشتری است برای تلاش برای درک حیوانات از نظر آنها، با در نظر گرفتن پنجره حسی منحصر به فرد آنها در جهان.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد کتاب: فرضیه گایا - علم در سیارهای بتپرست
مطلبی دیگر از این انتشارات
کنتس ژاپنی، پیشگام آشنایی اروپا با طعمهای شرق
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب خاک دگرگون شده: یک تاریخ نگفته