سلام بر همه
نقد فیلم «مییاژاگان»: زندگی، گفتگویی شفابخش و تجربی
مغز انسان، با خرد بیکرانِ عصبیِ خود، در مواجهه با خاطرات آسیبزا، از صاحب خود (به معنای فیزیکی، نه استعاری) از طریق گسستن و جدا شدن از آن خاطرات، محافظت میکند و آن وقایع ناخوشایند را غیرقابل دسترس میسازد. و درست مانند یک آنتیبیوتیک قوی که هم باکتریهای خوب و هم بد را از بین میبرد، این فاصلهگیری، لحظات شادیِ بههمپیوسته در لابهلای گذشتهمان را نیز میرباید.
این همان چیزی است که آرولموزی (ساران شاکتی) را آزار میدهد؛ زیرا او و خانوادهاش توسط بستگانِ دسیسهگر از خانهی اجدادیشان رانده میشوند. آنها از نظر جسمی و روحی آواره شده و از تانجاوور به مدرس نقل مکان میکنند. بیست و دو سال بعد در چنای – غرور میتواند نامها را تغییر دهد، اگر نه خاطرات را – آرول (از اینجا به بعد و در ادامهی فیلم، آرویند سوامی) به زخمهای این اختلافات خانوادگی میاندیشد، زخمهایی که درست مانند دستهای طوطی که به طرز خیرهکنندهای بر روی تراس خانهاش فرود میآیند تا از دانههایی که هر روز صبح برایشان میپاشد، بخورند، به زندگیاش هجوم میآورند. فیلم «مییاژاگان» (مردی با حقیقت به عنوان زیبایی) ساختهی سی. پرم کومار، دقیقاً به همین شکل، اثری سینمایی ظریف است که با ظرافتهای زندگی و لحظاتی که در گوشههایی از ذهن پنهان شدهاند و نه آرول و نه ما متوجه وجودشان نیستیم، آراسته شده است.
دلیل ناراحتی آرول، دعوت به عروسی دخترعمویش، بووانا (سواتی کنده) در تانجاوور است؛ جایی که نه او و نه والدین رنجیدهاش (جایاپراکاش در نقش پدر، آریوودای نامبی، و سریرانجانی در نقش مادر، والی، بازیهای درخشانی ارائه دادهاند) هرگز به آنجا بازنگشتهاند یا با کسی تماس نگرفتهاند، با وجود اینکه برادر والی، سودالاموتو، مشهور به سوکو ماما (راجکیران)، در آنجا زندگی میکند. اکنون، با این رویداد فرخنده و تشویقهای ملایم همسرش، هما (با بازی همدلانهی دودارشینی)، به نظر میرسد آرول چارهای ندارد. صحنهی بدرودِ اندوهگینِ نامبی بهخوبی اجرا شده است، همانطور که صحنهای که آرول سرانجام بووانا را در جایگاه عروسی ملاقات میکند. این لحظهای است که در کشاکشِ زمان رخ میدهد؛ زیرا مهمانان منتظر نوبت خود برای ملاقات با عروس و داماد هستند، در حالی که بووانا اصرار دارد که هر جعبه هدیهای را که آرول برایش آورده باز کند و سپس محتویات آن را بپوشد. در آن پنج دقیقه، خاطراتشان فوران میکند و اگرچه شما از آنها آگاه نیستید، به نظر میرسد زمان متوقف میشود و در احساسات و اشکها، که با نغمههای نرم فلوت و پیانوی گوویند واسانتا درخشش پیدا میکنند، محو میشود.
این اولین مورد نیست، بلکه یکی از موارد متعدد در زنجیرهای از تصاویر گذشته است که آرول را تحت تأثیر قرار میدهد و بدترین ترسهایش را تأیید میکند؛ اینکه تأثیرِ نیروبخشِ این داستانها از کنترل او خارج شده است. اما مهمانِ گیجکنندهای نیز وجود دارد که او در عروسی ملاقات میکند؛ یک پرحرفِ خوشمشرب که رفتارش بسیار شبیه به شخصیت والاوریان واندیادوان در «پونیین سلوان»، با بازی کارتی، است. نیازی به حدس زدنِ بازیگر این نقش نیست، که به نظر میرسد وقتی صحبت از آرول میشود، به اندازهی یک آهنربای یخچال مؤثر است. به نظر میرسد این غریبهی بهطرز عجیبی تأثیرگذار، بخش مهمی از گذشتهی آرول است و تعاملات آنها در عروسی، بیشتر در مورد تاریخ مشترکشان (یا اگر آرول باشید، نه) آشکار میکند. و هرچه این دو نفر برای بازگرداندن آرول به چنای عجله میکنند – او فقط میتواند مقدار مشخصی از فشار درونی را تحمل کند – به نظر میرسد که بیشتر مقدر به گذراندن وقت با هم هستند و در این حین، پرحرفِ بیوقفه، تکههای بیشتری از گذشتهی آرول و خودش را بیرون میکشد و آرول را در مورد ارتباطشان و هویتش بیاطلاع میگذارد.
بسته به اینکه شما در کجای این تجربه قرار دارید، یا از ریتمِ گفتگویی که کارگردان پرم کومار تعیین کرده لذت خواهید برد یا خسته خواهید شد. من از سکوتِ مشاهداتِ متفکرانه، بازگشاییِ بیشتابِ داستان شهر، زندگی غریبهای که تحت تأثیر آرول و خانوادهاش قرار گرفته و ناامیدیِ گزندهی آرول از ناتوانی در تشخیص دوستِ قدیمی-جدیدش، علیرغم یک محفل آبجوی ساده و ملاقات با همسرش، ناندینی (با بازی فوقالعادهی سری دیویا)، لذت بردم. برخی از گزینههای موسیقی متنِ ناهماهنگ و قابل اجتناب وجود دارد که واسانتا آنها را ارائه میدهد و تأثیری مانند یک جلسهی هِوی متال در یک اقامتگاهِ ویپاسانا دارد. بهعلاوه، ممکن است به نظر برسد که پایان فیلم همچنان ادامه دارد و تقریباً تا مرز از هم گسیختگی پیش میرود، تا جایی که حتی من هم تقریباً چشمانم را چرخاندم.
اما پویاییِ آرویند سوامی و کارتی، نقطهی قوتِ اصلیِ این اثر است که با تصاویرِ قابِ خیرهکنندهی فیلمبردار، ماهندران جایاراجو، تزئین شده است. سوامی باری را همزمان با سبکی و خستگی حمل میکند و با گذشتهی شخصیتش در عرصهی حال حاضر، مبارزه میکند. این یک بازی ظریف است که با انرژی پر جنب و جوش و بازی صادقانهی کارتی تکمیل و تقویت میشود. و داستانهایی که نقاط عطف زندگی آرول را، از کودکیاش در تانجاوور تا زمان حالش در چنای، مشخص میکنند، همانطور که داستانهای ما را در محیط، زمان و مکان دیگر مشخص میکنند، شما را مشتاقِ بیشتر نگه میدارند.
آرول که تحت تأثیر مهربانی و همدلیِ غریبه قرار گرفته و در عین حال از گسستِ خود ناراحت است، کشمکشِ درونیاش ناشی از تلاش مغزش برای سرکوبِ آسیبِ جداییِ خانوادگی در گذشته است. او، مانند ما، متوجه میشود که به آن یک نفری نیاز داریم که وقت و توجه خود را به زخمهای کهنهی ما اختصاص دهد، نه با صحبت کردن در مورد آنها، بلکه با باز کردن فصلهای زندگیاش برای ما. با تسلیم شدن در برابر کسی که بدون توقع، اهمیت میدهد، خودمان و نسخههای شادتر، شادتر و بیخیالترِ خود را کشف میکنیم. هیپنوتیزم لعنت شود!
Meiyazhagan
Director C. Prem Kumar Time 2h57m
Writer C. Prem Kumar
Stars Arvind Swamy, Karthi, Sri Divya, Jayaprakash, Rajkiran, Devadarshini
منبع ترجمه :
مطلبی دیگر از این انتشارات
راهنماي جامع براي انتخاب بهترين پودر فشرده و آرايشي بينقص
مطلبی دیگر از این انتشارات
کشف شگفتانگیز: هسته زمین رازهایی بیش از آنچه فکر میکردیم دارد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ملکه طلا: داستان حماسی نلی کشمن، زنی که غرب وحشی را فتح کرد