سوژههای از دست رفته...
در نوشتههای پیشین، اشارههایی داشتم به ظرفیت بعضاً ناچیز عکاسی در ثبت حقایق. از این گفتم که این هنرِ میان مایه [1]هر چه تلاش میکند تا به ما بگوید این قابِ ثبت شده، همهی آن چیزی است که وجود دارد، باز هم فراتر از یک بازنمایی، آن هم بازنماییِ تنها از نیمی از ماجرا حرکت نمیکند؛ چرا که عکاسی است و عکاسی یعنی هنر ثبت در محدودترین قابِ ممکن.
اوضاع زمانی وخیمتر میشود که در یک پهنه و فرهنگ، عکاسی متحمل محدودیتهایی شود بیرون از دایرهی امکانات دوربین و نگاه عکاس. ساده بگویم: زمانی که حکم به ندیدن است!
سوژهها در پس این احکام، یکی یکی از دست میروند. به تدریج یادمان میرود که میتوان دوربین را برداشت و برای موضوعی مثل تفکیک جنسیتی[2]در شکلی کلیشهای، از یک مهمانی با دو فضای مجزایِ زنانه _ مردانه عکاسی کرد. این مثال را زدم تا به یکی از کلیدیترین لوکیشنهای غایب در عکاسی این پهنه و سرزمین اشاره کنم؛ خانه.
فضای خانه، مناسبات، روابط، اشیاء و ... در عکسها دیده نمیشود. این اتفاق شاید در نظر بسیاری صحیح و همراستا با جغرافیا و فرهنگ و عرفی است که در آن زیست میکنیم. اما بیایید تنها به یک نکته توجه کنیم: زیستن... احکامِ _اغلب نانوشتهی_ صادره، اصلیترین مکانِ زیست افراد را حذف کردهاند. این حذف اما آشکار نیست. در عکسها و یا مثلاً در سینما، چاردیواری، مبل، تلویزیون، اتاق، صندلی، میز و تعدادی از افراد که کنار هم زندگی میکنند، مشاهده میشوند اما همهی اینها نمیدهد(=) یک خانه. صحنه بیشتر شبیه یک سمساری است با بازدید کنندگانی که دست بر قضا یکدیگر را میشناسند!
محدودیتها، سانسور و حذف واقعیت، از یک طرف خانه را پشت سر گذاشته و از طرف دیگر تمام سوژههایی که با محوریت خانه، قابل ثبت وضبط هستند را از بین میبرد. پروژهی «پرترهی تلویزیون» از پال گراهام[3]مصداقی بر این ماجراست. او از ژست افراد در حین تماشای تلویزیون عکاسی کرده. حال زمانی که نشود یا اجازه نداشت وارد این حریم شد، چنین سوژههایی کمرنگ شده و از بین میروند.
خانه، زن، حریم خصوصی، فضای شخصی، حرمت و ... به احتمال قوی، این کلید واژهها را از ذهن، یکی یکی عبور میدهید. بحث حائز اهمیتی است. حریم شخصی نباید در معرض نگاه شلیک وارِ دوربین قرار بگیرد و یا اگر قرار بر این است لزومی ندارد عین واقعیت باشد. میتوان از روسری و شال برای زنها در محیط خانه استفاده کرد؛ میتوان روابط نزدیک و عاطفی افراد را نشان نداد و یا به شکلی نشان داد که موجب تمسخر مخاطب شود و ....این کاری است که تا به حال انجام شده...
سناریو این است. حذف اما نه به صورت گل درشت، بلکه حذف عاطفه، منطق، واقعیت و تعهد به نمایش آن_ با علم به اینکه حتی در صورت نمایش هم تنها یک بازنمایی سطحی است_ اتفاق میافتد. ما در عکسها کم و بیش خانه میبینیم، زن و مرد میبینیم و سفره و بچه و دیگر نشانگانِ یک خانوادهی خوشبخت را اما این شکل از خانه، هیج شباهتی به زیستگاه ما ندارد. سوالی که برایم پیش آمده این است: حریم من با نمایش دروغ و یا حتی هیچ گونه بازتاب و نمایشی چگونه حفظ میشود؟؟
ما سوژههای مهمی را از دست دادهایم، چگونگی نمود مسائل و دغدغههای اجتماعی در خانواده، حتی مستندی از فضای بهم ریخته و شلوغ، چیزی که شبیه باشد به فضایی که صبح برای رفتن به سرکار با عجله ترکش کردیم.
ما در تصاویر، خانه را از دست دادهایم... محل زیست_مان... همین.
[1] نام کتابی از پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی
[2] موضوع مسابقهی ایراسوگرافی در آبان ماه 98
[3]Television Portraits, Paul Graham
مطلبی دیگر از این انتشارات
«یک شهر ، یک واقعه» تمام شد؟؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
«نیازی نمی بینم چیزی بگویم؛ تنها موضوع را به نمایش میگذارم»
مطلبی دیگر از این انتشارات
خارجیِ خوشرنگ!