سلف مارکتینگ یعنی چی؟

what-is-self-marketing
what-is-self-marketing


به تازگی دوست خوبم، نازنین ایمانی سردبیر ماهنامه محتواکار در سایتش مطلبی در مورد شرم از بازاریابی منتشر کرده است. البته ناگفته نماند که او قبل شروع 1402 هم وبیناری با همین عنوان در ایسمینار برگزار کرد و می‌توانید در صورت نیاز ویدئویش را از وبگاه ایسمینار با تخفیف تهیه کنید. امروز داشتم مطلبش را در سایت می‌خواندم. اینکه چه شد به این نتیجه رسید که شرم باعث می‌شود افراد فرهیحته از بازاریابی و فروش بگریزند و این موضوع را چندان مناسب شأن و مقام خود نداند.

از اینها که بگذریم. او در بخشی از مقاله‌ی سایتش به این نکته اشاره کرده بود که چرا وقتی در گذشته آگهی برای دوره‌ها و ... منتشر می‌کردم، خیلی حس خوبی نداشتم و مخاطب زیادی برای شرکت در دوره‌هایم نداشتم و بعدن علت را در شرم یافتم.

موافقم هستم کاملن، منتها سر این موضوع حرف دارم.

واقعیت این است که من فکر می‌کنم، خیلی‌هایمان از جمله خودم فکر می‌کنیم همین که آگهی برای برنامه‌هایی چون دوره، وبینار و لایو ... از خود در رسانه‌های‌مان منتشر می‌کنیم، همه آن تعداد دنبال‌کننده‌ای که تمامی رسانه‌های‌مان را دنبال می‌کنند، بایستی بیایند و در برنامه‌هایی که از آن‌ها اسم بردم، بیایند و شرکت کنند. در مورد بازدید از سایت و نظر گذاشتن در وبسایت هم همین فکر و حس را داریم. منتها خوشبختانه یا متأسفانه این گونه نیست.

موضوع اینکه، این مسئله فقط برای ما نیست. من جایی می‌خواندم. که انیشتین وقتی در رشته فیزیک با نمرات عالی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد، خیلی آهی در بساط نداشت و نمی‌خواست هم از پدرش درخواست کمک کند، پدری که توانایی مالی خوبی داشت. حتا اجاره خانه‌اش را هم نداشت و بیشتر شب‌ها وقتی می‌خواست وارد اتاق و به اصطلاح خانه‌اش شود، پنهانی می‌رفت که مبادا صاحبخانه متوجه شد و مچ او را بگیرد و خواستار کرایه عقب افتاده‌ی او باشد. هر چند، چند باری هم این اتفاق افتاد، ولی هر بار با وعده‌ای متفاوت موضوع را به فردا و فرداها موکول می‌کرد.

در این اوضاع انیشتن که به تازگی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بود، تصمیم گرفت دوره آموزش فیزیک برای علاقه‌مندان آن زمان برگزار کند. حتا آگهی هم داد، ولی هیچ کس در دوره او ثبت نام نکرد.

ولی همین جناب آلبرت انیشتین که کسی برای دوره‌های آموزش فیزیکی‌اش در ابتدا طالب نبود، بعد از 18 سال که مسیر فیزیک را طی کرد و نامید نشد و ادامه داد و مقالات متعدد منتشر کرد به قولی مداومت و استمرار داشت، توانست جایزه نوبل فیزیک را بگیرد و در ادامه نیز هزاران نفر در کلاس‌های دانشگاه پای حرف‌هایش نشستند و برای بودن در جلسات سخنرانی انیشتن سر و کله می‌شکاندن. تا جایی که الان من دارم در موردش حرف می‌زنم.

من قبلن گفتم و همه جا هم باشم می‌گویم. موفقیت تدریجی برای ما رقم می‌خورد. امروز یک جمله از جو ژیراد خواندم و حتا آن را با دست خطم در استوری منتشر کردم که می‌گوید:

«آسانسور موفقیت از کار افتاده است. شما باید در هر ثانیه یک قدم رو به بالا بردارید».

چرا راه دور برویم. نمی‌دانم وین دایر را می‌شناسید. او کسی بود که استاد دانشگاه بود، خیلی جایگاه و مقام خوبی در دانشگاه داشت، حتا وقتی درخواست استفایش را به رئیس دانشگاه داد، او تعجب کرد و گفت داری اشتباه می‌کنی.

ولی او در پرفروش‌ترین کتاب «باور کنید تا ببینید»، در ابتدای کتاب از مسیر ورودش به این راه یعنی خودیاری و توسعه فردی و ... سخن می‌گوید. او از این می‌گوید که چه شد از دانشگاه خارج شد و خواست مسیر جدیدی را تجربه کند. از این گفته است که وقتی اولین کتابش را نوشت، خیلی با استقبال مواجه نشد. او نامید نشد و متوقف نشد. کاری که خیلی‌های‌مان می‌کنیم.

او برعکس 97 درصد جامعه کار کرد. در ابتدا خانه به خانه می‌رفت و کتابش را به آشنایان و غیرآشنا هدیه می‌داد (در نظر داشته باشید که او استاد دانشگاست شاید برای برخی حس شرمندگی ایجاد کند). کداممان این کار را می‌کنیم؟

در ادامه با هزینه خودش به همراه خانواده‌اش به این شهر و آن شهر می‌رفت و در کنار معرفی خودش، کتابش را هم معرفی می‌کرد. حتا زمان‌هایی پول کافی برای ادامه‌ی سفرهایش نداشت. ولی باز ادامه داد. (ما به کمک اینترنت این روزها نمی‌خواد شهر به شهر بریم).

تا اینکه به تدریج مخاطب یکی یکی به سوی او آمدند.

من تا الان زندگی هر فرد موفق و ثروتمندی را که خواندم، همین بوده است و چیزی جز این نبوده.

یعنی خودش اول برای معرفی خودش و محصولاتش پیش قدم شده، سرخورده شده، با کلی بی‌تفاوتی و بی‌توجه روبرو شده ولی با خلاقیت به دنبال جذب مخاطب بوده.

چند روز پیش از یکی از رسانه‌های آقای عادل طالبی فایل صوتی جالبی شنیدم. در لابلای صحبت‌هایش به این موضوع اشاره کرد که قبل اینکه برای موضوع خاص بخواهیم بازاریابی کنیم.

در اولین قدم بایستی خودمان را به مخاطب درست معرفی کنیم. یعنی سلف مارکتینگ خوبی داشته باشیم تا مخاطب هم اعتماد کند به سراغ ما بیاد. وقتی خودمان خودمان را قبول نداریم. مغرور هستیم. یا خودمان را پنهان می‌کنیم و کلی حس دیگر. منتظر چه اتفاقی هستیم.

پس، در بازاریابی و فروش سلف مارکتینگ (ارائه خودمان) در ابتدا در اولویت قرار دهیم تا به مرور شاهد اتفاقات خوبی باشیم. تا وقتی نتوانیم معرف خوبی از خودمان داشته باشیم، دیگران هم نمی‌توانند آن طور باید و شاید ما را بشناسند و از مهارت‌ها و توانمندی‌های ما آگاه باشند.

راستی در کنار این موضوع در مسیر و هدف‌مان، استمرار و تلاش یادمان نرود. باور کنید یک شبه هیچ چیز برای ما اتفاق نمی‌افتد. ما برای اینکه به قله‌های موفقیت برسیم، بایستی در راه با موانعی که مواجه می‌شویم به دفعات سیقل بخوریم تا راحت‌تر از باقی موانع عبور کنیم، چرا که در مسیر بالا و پایین شد برای‌مان بسیار است.



این مقاله در ادامه آموزش سلف مارکتینگ می‌تواند کمک‌کننده باشد.

منبع: سایت جهان فکر