کتاب‌خوان 1: کتاب مرده است؟!!


در این روزهایی که کتاب‌خوانی در برابر هجوم سرویس‌های استریم (مثل نتفلیکس) سریال‌ها و فیلم‌های مختلف و رنگارنگ قرار گرفته‌، خیلی اشتباه نیست اگر بگوییم که کتاب هنر در حال انقراضی است. اگر بخواهیم دقیق‌تر بر اساس آمار ارائه شده صحبت کنیم؛ نزدیک به 25 درصد مردم آمریکا در سال گذشته حتی یک کتاب هم نخوانده‌اند و این آمار احتمالا در کشور خودمان عدد بیشتری خواهد بود. اما همیشه افرادی هم هستند که واقعیت را نمی‌خواهند قبول کنند و به امید بهبود اوضاع، تلاششان را می‌کنند تا باز هم کتاب و کتابخوانی زنده بماند. به قول سعدی:

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیــابم به قدر وســـع بکوشم


معرفی کتاب: چرا و چگونه؟

بسیاری از کتاب‌خوان‌ها که هنوز هم کتاب را به دیگر مدیاها ترجیح می‌دهند، سعی می‌کنند از هر راهی که امکان دارد کتاب‌ها را به نزدیکانشان معرفی کنند تا بلکه اندکی حلقه‌ی کتابخوانیشان بزرگتر شود. اما زهی خیال باطل. مشکل اینجاست که کتاب‌ها هم برای هر شخص و هر حالی فرق میکنند. هنگامی که می‌خواهیم کتابی را معرفی کنیم ابتدا باید یک سری سوالات را از خودمان بپرسیم تا ببینیم آیا می‌شود دیگران را به خواندن آن کتاب ترغیب کنیم:

به چه کسی؟ برای چه حال و هوایی؟ به چه هدفی؟ برای چه سنی؟ علایق طرف مقابل چیست؟ آیا کسی که ناراحت و افسرده است توان خواندن کتاب‌های کامو و هدایت را دارد؟

با پرسیدن این دست پرسش‌ها از خودمان شاید بتوانیم کتاب مناسب‌تری به افراد معرفی کنیم و کمک کنیم تا در مسیری قرار بگیرند که خودشان به مرور کتاب‌های مورد علاقه شان را پیدا کنند و به کتاب‌خوان‌هایی متناسب با سلیقه‌ی شخصیشان تبدیل شوند. پس از مدتی همین افراد خودشان شروع می‌کنند به کتاب معرفی کردن و این شاید تنها امیدی باشد که بتوان کتاب و کتاب‌خوانی را نجات داد.


گاهی معرفی کتاب منع کردن از خواندن است!

در تمام سال‌هایی که در حوزه کتاب فعالیت داشته‌ام (همکاری با انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، فیدیبو و در حال حاضر به عنوان عضوی از تیم دیجیتال مارکتینگ انتشارات جنگل) و شرح و معرفی کتاب نوشتم همیشه این نکته را مدنظر داشته‌ام که معرفی کتاب برای هر شخص منحصر به فرد است و چه بسا سواد اندک من برای معرفی کتاب به بسیاری کافی نباشد. به خاطر دارم خانمی 13 ساله که کتاب «مسخ» کافکا را برای مطالعه انتخاب کرده بود و وقتی کتاب را به او معرفی کردم، ترجیح داد تا کتاب «سه شنبه‌ها با موری» میچ آلبوم را بخواند. یا زمانی‌که دوستی ترس از برقراری رابطه احساسی داشت و به دلیل شهرت کتاب «درک یک پایان» ‌جولیان بارنز می‌خواست آن را بخواند. کلی شرح و تفسیر نیاز بود تا کتاب را در زمان درست‌تری بخواند و لذت خواندنش را بچشد. (باور کنید که درک یک پایان جز 10 کتاب برتری هست که تا حالا خواندم و عاشقانه این کتاب را دوست دارم. بسیار سخت بود قانع کردن کسی به نخواندن کتابی که خیلی دوست دارم). معرفی کتاب لزوما نباید ترغیب به خواندن باشد گاهی لازم است تا خواندن کتابی را منع کنیم تا فرد مقابل کتابی مناسب حال و هوای خود پیدا کند و بخواند.

هر کتابی نیاز دارد تا در زمان مناسب خوانده شود. به گفته‌ی «ایتالو کالوینو» نویسنده‌ بزرگ ایتالیایی: «کتاب‌ها ثروتی برای خوانندگان می‌سازند، اما این دارایی برای آن کس که شعف اول بار خواندن آن‌ها را برای زمانی نگه می‌دارد تا بهترین شرایط برای لذت بردن از آن‌ها فراهم باشد، کم ارزش‌تر نیست.»

لذا در این سلسله مطالب که از این پس خواهم نوشت، هدف معرفی کتاب است. ولی نه صرفا معرفی کتاب‌هایی که خواندم و دوست داشتم چون از این دست معرفی‌ها بسیار یافت می‌شود و بسیاری از آن‌ها را افرادی بسیار با سوادتر و کتابخوان تر از من نوشته‌اند. چند نکته در این سری مطالب مدنظر خواهد بود اول اینکه سعی می‌شود کتاب‌هایی که افراد بزرگ و نویسندگان معرفی کرده‌اند انتخاب شوند تا بهترین‌ها معرفی شوند. مطلب بعدی که سعی خواهد شد مدنظر قرار گیرد تلفیق کتاب با دیگر رسانه‌ها مثل فیلم، تیاتر و موزیک است تا هم مطلب جامع تر شود و هم خواندن کتاب جذاب‌تر بشود. و در آخر، متناسب با حال و هوا و مناسبت‌های مختلف هم لیستی ارائه خواهد شد.

اولین مطلب این مجموعه با عنوان «چرا باید کلاسیک‌ها را مطالعه کرد؟» به زودی منتشر خواهد شد...