جوکر چه چیزی به ما می آموزد؟

فیلم‌های زیادی می‌بینیم، داستان‌های ابرقهرمانی بی شماری که همین‌گونه در حال گسترش پیدا کردن هستند و سطح بازیگری و فیلمسازی را به جایی دورتر از نقطه اوج‌اش هدایت کرده‌اند. گریم‌های فراوان، موهای متفاوت، ماسک‌های قرمز و ابی و عجیب و غریب و .... در آنطرف این ابرقهرمان‌ها، شخصیت‌های منفی وجود دارند که دائما در حال جنگ با ابرقهرمان‌ها هستند. از دث‌استورک و لسک لوتر دی‌سی گرفته تا گالاکتروس و تانوس و لوکی مارول، کامیک‌بوک‌ها به بهترین نحو شخصیت‌های منفی و قدرتمندی را وارد دنیا‌های خود کرده‌اند اما یک شخص این وسط دیوانه‌کننده‌تر و عجیب‌تر است؛ جوکر.

اقتباس‌ها و نسخه‌های زیادی از داستان جوکر از سال 1940 منتشر شده. از آدمی معمولی با چهره‌ای نقاشی شده تا یک دلقک دیوانه که مشکلات فیزیکی دارد، جوکر توانسته در طی تمامی این سال‌ها و با وجود تمامی این داستان‌ها و شخصیت‌ها، شرور‌ترین و بزرگ‌ترین دشمن بتمن باقی بماند. همانطور که می‌دانید، جدیدترین اقتباس ساخته شده از شخصیت «جوکر» با نقش‌آفرینی خواکین فینیکس امسال به‌روی پرده رفت و من هم پیش از این نقدی درباره آن آماده کردم؛ فیلمی که مشاجرات و نا‌مفهومی‌های زیادی را برای مخاطبان و منتقدان به همراه داشت. برخی آن‌ را نماد خشونت می‌دانند و ادعا می‌کنند تعریف و تمجید بسیاری نسبت به این شخصیت وجود داشت.

در همان حال بسیاری دیگر عنوان کرده‌اند که این فیلم همانند آینه انعکاس جامعه امروزی و اشتباهات ما را به نمایش می‌گذارد. باید اعتراف کنم که صحنه‌های اول این فیلم واقعا برای مخاطب دردناک است. اینکه چگونه با آرتور فلک رفتار می‌کنند، اینکه با وجود شرایط نامساعد ذهنی‌اش در آپارتمانی مخروبه زندگی‌ کرده و از مادر پیرش مراقبت می‌کند. فلک که آرزویی دیرینه برای کمدین شدن دارد، از یک شرایط عجیب رنج می‌برد که باعث می‌شود در شرایطی نامعلوم و ناگهانی خنده‌های غیرقابل کنترل داشته باشد؛ بیماری که ادعا می‌شود به دلیل آسیب‌های مغزی بوده است.

از لحظه‌ای که فلک توسط بچه‌های خیابانی مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد تا زمانی که حقایق تاریک بچگی‌اش برایش افشا می‌شود، تغییر بسیار عظیم و ترسناکی در این شخصیت شاهد هستیم.

از لحظه‌ای که می‌گوید "آن‌ها فقط یک مشت بچه بودند" تا "تو هرچی حقته گیرت میاد"، ما شاهد تولد یک مرد دیوانه‌هستیم، مردی که به عنوان جوکر می‌شناسیم

نقش‌آفرینی خواکین فینیکس در نقش جوکر کاملا نفس‌ها را در سینه حبس می‌کند. خندیدن‌های زیبا و گریم متفاوت چهره وی به گرافیک طبیعی فیلم اضافه کرده است. از اول شما احساس دلسوزی نسبت به آرتور دارید در حالی که رفته رفته و به آرامی دیوانگی که بخش اعظم اکشن درونی این شخصیت را می‌بینید. در آخر فیلم شما از این مرد استخوانی، لاغر و مضحک می‌ترسید؛ مردی که یک سادسیم به تمام معنا و قاتلی خونسرد است. شخصی که قبلا خنده‌های غیرقابل کنترلی داشت، الان به یک نماد برای طبقه‌های مختلف جامعه تبدیل شده است.

همانطور که توماس وین نصف اعضای جامعه را دلقک خطاب می‌کرد، آرتور نیز به یکی از آن‌ها تبدیل شد اما با شوخ‌طبعی اندک تاریک و عجیب.

فلک به طور مکرر از سوی اطرافیان و همکاران خودش به خاطر خنده‌های ناگهانی‌اش مورد تمسخر قرار می‌گرفت، حتی بیشتر از افراد ثروتمند و بالادستی. در آخر این همین طبقه متوسط و فقیر جامعه بودند که دورش جمع شدند و اعتراض خود را نسبت به سیستم فاسد شده گاتهام ابراز کردند؛ همین آدم‌هایی که یک روز وی را مسخره می‌کردند.

جوکر به شکلی دردناک نشان می‌دهد که چگونه مشکلات و دردهایمان را با یک درون‌گرایی پیچیده و خودخواهی به خود جذب کنیم؛ آنقدر که نسبت به درد مردم دیگر کور می‌شویم

ما شاهد مرگ توماس وین و همسرش، والدین بروس وین که بعد‌ها به بتمن تبدیل می‌شود، در یک خیابان تاریک هستیم که در تلاش‌اند تا از قاتلان دیوانه فرار کنند. آن‌ها جلوی چشمان فرزندش کشته می‌شوند و این نشان می‌دهد که همان آدم‌هایی که ثروتمندان را به بی‌اعتنایی و سرکوب زدن طبقه فقیر متهم می‌کردند، می‌توانند همانند آن‌ها با بی‌احساسی و خودخواهی تمام مبارزه کنند. بحث مهم دیگری که این فیلم به ما آموزش می‌دهد، چیزی که برخی منتقدان و مخاطبان تصمیم به چشم‌پوشی از آن گرفته‌اند، این است که لحظه‌ای که به حال خود افسوس می‌خوری و نفرت می‌ورزی، ناخودآگاه به بخشی از جامعه‌ای تبدیل می‌شوی که از ان نفرت داشتی

فرق تو و افرادی که تورا زمین انداخته‌اند چیست، اگر به ضربه زدن به آن‌ها توجه کنی به جای این‌که سر پا بایستی و نشان دهی که اشتباه می‌کنند؟ فرق تو و آدم‌هایی که تورا مسخره می‌کنند چیست، اگر تو نیز بخواهی آن‌ها را مورد تمسخر قرار دهی؟ هیچی، چراکه جامعه‌ای که به طبقه متوسط به عنوان یک طبقه سطح پایین و احمق نگاه کند، همان جامعه‌ای است که در ترحم همین مردمان و رضایت از درد دیگران غوطه‌ور می‌شود. همانطور که جوکر بعدها به آن تبدیل شد، به شکلی لذت‌بخش به اطرافش نگریست، به افرادی که وی را الگو قرار داده‌اند و زمزمه کرد: "آیا این زیبا نیست؟"

ابرقهرمان‌ها زمان ندارند و بی‌نهایت هستند، از هر نسل به نسلی دیگر مورد عشق و محبت قرار می‌گیرند چراکه نماد امیدواری در دنیایی هستند که به سمت حرص و طمع می‌رود، دنیایی که عدالت انتخابی را به پیش گرفته است. و بازهم، همانطور که ابرقهرمان به ما می‌گوید به چه چیزی تبدیل شویم، ابرشرورها نیز درس مهم‌تری را به ما می‌آموزند: اینکه به چه چیزی تبدیل نشویم

نویسنده: مانی شکیبایی

اینستاگرام

لینکداین

توییتر