ضیافت افلاطون
? ضیافت
? افلاطون
?به کوشش: سما ریاضی
? در طول تاریخ یکی از مهمترین مفاهیم مورد تعظیم شاعران و نویسندگان و فیلسوفان عشق بوده است.
عشق فهمی نیست که بتوان به واسطه چند بیت و چند جمله آن را درک کرد. گویی به تعداد انسان ها می توان تعاریف مختلف درباره عشق را یافت
همانطور که حافظ میگوید؛ یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هر زبان که میشنوم نامکرر است. اما در میان قطره های نامکرر عشق دریای مشترک احساسی نیز وجود دارد که خاصه ی انسان هاست.
از در درآمدی و من از خود بدر شدم گویی از این جهان به جهان دگر شدم. “سعدی”
? برای درک بهتر مفهوم عشق باید ریشه این کلمه را در فارسی و زبانهای دیگر جستجو کرد. دکتر محمد حیدری ملایری بن اوستایی «ایش» به معنای میل ، شوق داشتن ، آرزوکردن را ریشه اصلی کلمه عشق می داند. در زبان یونانی چندین واژه برای بیان عشق همانند آگاپه ، اروس ، استورگه و خنیا وجود دارد که شرح و تفصیل آن نیازمند مجالی طولانی است. اروس به معنی عشق جنسی در اسطوره های یونان خدای عشق بود که اولین بار از افلاطون شنیده شد. ضیافت یکی از مهمترین دیالوگ های افلاطون است که موضوع این دیالوگ اروس یا عشق است. این دیالوگ از دیالوگهای سقراطی افلاطون میباشد که در آنها سقراط چهرهٔ اول آن است. این رساله به گونهٔ روایتیاست که در بخشی از آن خواننده شاهد گفتگوی بازیگران آن با یکدیگر است.
? به عقیده بنده اوج زیبایی این گفت و گو که بسیار جذاب و خواندنی است و مخاطب را مشتاق تر میکند آنجاست که دیوتیما وارد ضیافت میشود و سقراط از او به عنوان "استادش" یاد میکند. و تعریف دیوتیما از عشق را بیان میکند.
تاریخ نگارش این رساله به درستی آشکار نیست ولی از قرائن بر میآید که پس از سال ۳۸۵ پیش از میلاد نوشته شده باشد.
البته پیشنهاد می کنم قبل از مطالعه این کتاب با هنجارهای اجتماعی یونان باستان آشنا شوید.
در یک سخنرانی استاد الهی قمشه ای نیز این کتاب را یکی از بهترین و زیباترین کتاب های "ادبی" معرفی کردند.
? بخشی از این کتاب گوارای وجودتان:« این که در شهر ما آتن دوست داشتن و محبوب بودن از بزرگترین شرافت هاست و خدایان و مردمان عاشق را در هر کاری آزاد می گذارند و با توجه به این رسم و قاعده ظاهراً چنین به نظر می رسد که عشق ورزیدن و به عاشق دست دوستی دادن کاری زیبا و پسندیده است. عاشقی که با تن بشری با نفس انسانی عشق می ورزد نه او را قدر و قیمتی هست و عشق او را دوام و ثباتی. زیرا دلباخته چیزی که دوام و بقایی ندارد، چون به زیبایی شکل و رخسار که بدان دل بسته زوال یابد، خود چشم از آن میپوشد و بی شرمانه به نوید هایی که داده است وفا نکرده و عهد مودت میشکند. اما دوست دار خوی و خصال نیک و فرخنده همیشه بر میثاق محبت و عشق استوار می ماند زیرا با مراعات انتظام و انسجام دل به چیزی داده است که برای همیشه لایتغیر و پردوام خواهد ماند.»
? همانطور که در آغاز سخن خود گفتم هیچ کاری به خودی خود زشت یا زیبا نیست بلکه هر کاری که به وجه زیبایی انجام گیرد زیباست و اگر به شیوه زشت و ناپسندی انجام گیرد زشت است. عاشق بازاری که عشق او به صورت است و تن و نه بصیرت و جان، عشقی پست دارد. چنین عشقی پایدار نیست چون عشق به چیزی است که گذرا و فانی و در معرض تغییر و دگرگونیست. ازاین رو وقتی نشاط جوانی گذشت، عشق او هم زایل می شود و عاشق بال می گشاید و به دنبال عشقی دیگر پرواز می کند و قول و عهد خویش را میشکند و همه چیز را فراموش می کند. اما عشقی که به خُلق و خوی شرافتمندانه ای قرین باشد پابرجاست و زایل و فانی ناشدنی؛ پس ما باید این دو نوع دلبستگان عشق را با دقت و احتیاط از همدیگر بازشناسی و خدمت نوع شرافتمندانه را پذیرا شویم و از صحبت دیگری بگریزیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ارنستو ساباتو، دکتر فیزیکی که نویسنده و نقاش شد
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه کتاب بخوانیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب «پیامبر»