طراح و توسعه دهندهی دیوونهبازی
کتاب راه و رسم مربیگری
خیلی وقت بود میخواستم این کتاب رو بخونم ولی فرصت نمیشد. من عاشق مربیگری هستم، این کتاب رو برای همین خریدم. قبل از شروع باید بگم این یک کتاب فوقالعاده است که انتشارات آریانا قلم به بدترین شکل ممکن چاپش کرده، نمیدونم ناشر دیگهای این کتاب رو چاپ کرده یا نه، ولی اصلا برای خوندن، کتاب مناسبی نیست، برداشته یک تخته چوب زشت چسبونده به کتاب، به عنوان خلاقیت هم کتاب از بالا باز میشه نه از بغل، کلا آریاناقلم کتاب رو برای خوندن چاپ نمیکنه به نظرم، برای ویترین شرکتها و سازمانها در اصل چاپ میکنه تا صرفا یک کالای قشنگ باشه برای هدیه دادن.
بگذریم، شاید شما هم شنیده باشید که یک مربی یا منتور خوب، کارش اینه سوال درست رو بپرسه، اونقدر سوالهای درستی بپرسه که خودتون به جواب درست برسید، دقیقا برعکس مشاور که همه انتظار دارند اون جواب درست رو به ما بگه بدون اینکه ما زحمت خاصی بکشیم. راستش به نظرم در بیشتر مواقع یک مشاور میتونه اشتباه کنه، به خصوص که هیچی از ما نمیدونه. این کتاب خوب دربارهی هفت پرسش اساسی است که به ما کمک میکنه کمتر کار کنیم و اثرگذارتر باشیم.
به چه فکر میکنید؟
یک سوال خیلی عالی برای شروع یک مکالمه، چی تو ذهنته؟ داری به چی فکر میکنی؟ مشکلت چیه؟ باید بتونیم به ذهن طرف مقابلمون راه پیدا کنیم تا بتونیم بفهمیم اونجا چه خبره.
و دیگر چه؟
اصولا وقتی جواب سوال اول رو میشنویم، سریع نقش نصیحت کننده برمیداریم و دوست داریم شروع کنیم به ارائهی راهکار و نصیحت، ولی کتاب بهمون میگه این کار رو نکنید، اصلا طرف مقابل شاید جوابی بهمون داده که توپ در زمین ما باشه و شروع کنیم به نصیحت کردن و حرف زدن، ولی وقتی میگیم، خب، دیگه چی؟ داریم زمان میخریم، دوباره توپ رو میندازیم تو زمین طرف مقابل تا اطلاعات بیشتر و دقیقتری بهمون بده. هر چی بتونیم اطلاعات بیشتری به دست بیاریم به نتیجهی بهتری میرسیم.
مشکل اصلی شما الان چیست؟
خیلی از مردم حرفهایی که بهمون میزنند از دیدگاه خودشون مشکل نیست، یا حداقل مشکل واقعی نیست. این سوال باعث میشه وقتمون رو برای حل مشکل واقعی بگذاریم، نه حرفی که صرفا زده شده. اگر بتونیم مشکل واقعی رو پیدا کنیم کلی از مسیر رو پیش رفتیم، پس برای ارائهی راهکار عجله نکنید.
شما چه میخواهید؟
باید بدونیم بین خواسته و نیاز تفاوت اصلی وجود داره، خواسته یعنی من دوست دارم فلان چیز رو داشته باشم، ولی نیاز یعنی لازمه من فلان چیز رو داشته باشم. باید از طرف مقابل بپرسیم خب خواستهی شما از من چیه؟ و بعد تلاش کنیم بفهمیم چه نیازی پشت این خواسته پنهان شده، مثلا وقتی یکی بهمون میگه «من امروز می خواهم زودتر بروم»، باید بفهمیم چه نیازی پشت این خواستهاش هست، مثلا نیازش میتونه این باشه که باهاش همدلی کنی، مشکلاتی در خونه داره که باید حل کنه.
چطور میتوانم کمک کنم؟
حالا باید بپرسید چطوری میتونید به طرف مقابلتون کمک کنید، ولی خب ما میترسیم اصولا این رو بپرسیم، چون دوست نداریم بهمون بگن «از شما می خواهم فلان کار رو انجام بدید»، «میتونید کل پساندازتون رو به من بدید؟» و ...، چرا؟ چون احساس میکنیم باید بگیم «بله»، ولی مجبور نیستیم واقعا، جواب «خیر، من نمیتوانم» هم یک گزینهی دیگه است. حتی میشه «خیر» رو اینطوری گفت، «نمیتونم فلان کار رو بکنم ولی پیشنهادم اینه که،...»، یا وقت بیشتری بخریم برای خودمون، «اجازه بدید دربارهاش بیشتر فکر کنم».
اگر پاسخ مثبت به این میدهید، به چه چیزی پاسخ منفی میدهی؟
حالا میرسیم به استراتژی، به قول مایکل پورتر، «جوهرهی استراتژی انتخاب کارهایی است که نباید بکنید». باید در کنار جوابهای مثبت و پیشنهادات مثبتی که داریم ببینیم چه جوابهای منفی داریم، به نظر اصل جواب در پاسخهای منفی باشه، مثلا وقتی بدونید به چه کارهایی باید نه بگید، بله گفتن خیلی سادهتر میشه.
چه چیزی بیشتر از همه برایتان مفید بود؟
برای خاتمهی گفتوگو بهترین سوال شاید این باشه که «خب، چه چیزی بیشتر از همه براتون مفید بود؟» این باعث میشه طرف مقابل یک خاطرهی خیلی جذاب و به یادموندنی از گفتوگوی با شما در ذهنش شکل بگیره و برای همیشه موضوعاتی که دربارهاش حرف زدید تو ذهنش بمونه.
در آخر، ...
به نظر من همیشه در زندگی پرسیدن سوال درست بهمون کمک میکنه، روابط بهتری با دیگران داشته باشیم، کارهای درستتری رو انجام بدیم، خیلی بهتر به دیگران کمک کنیم، اطلاعات درستتری در اختیار داشته باشیم، خلاصه مربی و منتور خیلی بهتری باشیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب راه هنرمند
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب همه چیز بودن
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب « باشگاه پنج صبحی ها »