کارکست، پادکستیه که توی هر قسمت اون یه مفهوم یا ابزار توی حوزه ی نوآوری و کارآفرینی رو به نقل از منابع علمی بررسی میکنیم.
21: برخورد با اشتباه در محیط کار
یه وقتایی هست توی زندگی آدم که به هر دلیلی یه جایی گند میزنه. دیگه آدمیم دیگه پیش میاد. آدمای مختلف طورهای مختلفی با این اشتباه کردنشون مواجه میشن. یه سری میرن تو مد سرزنش کردن خودشون. اینکه من به هیچ دردی نمیخورم و هیچکاری ازم برنمیاد و این صحبتا. یه سری دیگه هم هستن، میگن نخیر اصن تقصیر من نبود؛ تقصیر یکی دیگه بود! اگه به خودم بود این مشکلا پیش نمیومد. از این مدل حرفا خلاصه. توی این قسمت میخوایم بگیم هردوی این نگاه ها اشتباهن و یه راه حل علمی ارائه بدیم که چطور باید با اشتباه هامون روبرو بشیم تا بتونیم بیشترین استفاده رو ازشون ببریم.
نوشتهای که میخونید، متن اپیزود بیست و یکم پادکست کارکست هست که دو هفته پیش منتشر شده. این قسمت و اپیزودهای جدید کارکست رو میتونید از وبسایتمون گوش کنید. با کلیک روی این لینکها هم میتونید این اپیزود رو توی پلتفرمهای مختلف بشنوید: ناملیک، کست باکس، اپل پادکستز، گوگل پادکستز، اسپاتیفای
توی این قسمت از کارکست رفتیم سراغ یکی از مقالههای هاروارد بیزینس ریویو که توی سال 2018 توسط خانم سرنا چن، استاد روانشناسی و رئیس دپارتمان آموزش دانشگاه برکلی نوشته شده. این مقاله از دو نظر برای خود من جذاب بود. یکی اینکه زیاد توی زندگی روزمره اتفاق میفته آدم اشتباه کنه، پس اینکه یاد بگیریم وقتی اشتباه کردیم چیکار کنیم، چیز مهمیه. نکته ی دوم نویسنده ی مقالهاس. روانشناسی که توی حوزه ی آموزش هم متخصصه؛ اونم توی برکلی یکی از 10 دانشگاه اول دنیا. یعنی هم میدونه از نظر روانشناسی چطور باید رفتار کنیم هم بخاطر تخصص آموزشیش میتونه یادمون بده که چیکار کنیم که به اون کاری که باید برسیم آخرش.
معنی Self-compassion
قبل از اینکه بریم سراغ مقاله، لازمه یه سری کلمه رو تعریف کنیم. اول بریم سراغ Self-esteem و self-confidence. ما توی فارسی به self-esteem میگیم خودباوری و به self-confidence میگیم اعتماد به نفس. توی فارسی این دوتا یه چیزن ولی توی انگلیسی فرق میکنن. مقاله میگه خود این کلمات تعریف دقیق و روشنی ندارن ولی معمولا خودباوری یعنی اینکه یه نفر عملکرد خودش در مقایسه با دیگران رو چقدر خوب میدونه. یه کلمه ی دیگه اضافه میکنه به این مجموعه ی دوتایی نویسنده که به فارسی میشه همدردی با خود. Self-compassion. این یعنی چی؟ همدردی کردن توی فارسی دوباره معنی درست رو نمیرسونه. منظور از self-compassion اینه که آدمها یه طوری با خودشون رفتار کنن که انگار دارن با یه دوست عزیز رفتار میکنن. سعی میکنن اشتباهاتش رو درک کنن، کمی و کاستیش رو بفهمن و باهاش کنار بیان. میدونید برای من حداقل راحت نبود این کلمات رو به فارسی برگردونم، شاید متخصص های روانشناسی بدونن بشه از چه کلمه ی فارسیای استفاده کرد که معنی رو خوب برسونه. من نمیدونم. از اینجای اپیزود به بعد منظورمون از خودباوری یعنی اینکه در مقایسه با دیگران باور داریم که خودمون خوب عمل میکنیم . برای Self-compassion هم همون خودش رو به کار میبریم و منظورمون یه نوعی از درک کردن خودمونه. اینکه با کمی و کاستی و خوبی و بدی خودمون کنار بیایم و درکش کنیم. نکته ی جالب اینه که این دوتا موضوع خودباوری و Self-compassion باهم ارتباط دارن. هرچی بیشتر خودباوری داشته باشیم، Self-compassion مون بیشتره ولی این دوتا جای همدیگه رو نمیگیرن و از قضا توی بحث اینکه وقتی خراب کاری میکنیم چطوری باهاش مواجه بشیم، چیزی که کمکمون میکنه همینه که خودمون رو درک کنیم نه اینکه بگیم من خوبم. حالا جلوتر برمیگردیم بهش.
حالا دیگه بریم سراغ خراب کاری خودمون. گفتیم یا آدما میگن من بدرد نخورم یا میندازن گردن دیگران. هردوی این حس ها شدید اوضاع رو خراب میکنن. وقتی میندازیم گردن یکی دیگه، چیزی از این اشتباهمون یاد نمیگیریم چون باور داریم اصلا تقصیر ما نبوده. اگه هم شروع کنیم خودمونو تحقیر کردن، باعث میشه در مورد حد توانایی هامون اشتباه کنیم و در آینده درک غلطی از چیزی که میتونیم یا نمیتونیم انجام بدیم داشته باشیم. حالا چی میشه اگه توی اون شرایط یه طوری رفتار کنیم با خودمون که یه دوست خوب رفتار میکنه؟ مهربون باشیم، درک کنیم خودمون رو و خودمون رو تشویق کنیم. این چیزی که گفتیم همون تعریف Self-compassion بود دیگه.
تحقیقهای روانشناسی نشون میده این نوع برخورد با خودمون روی خیلی چیزا تاثیر میذاره. از اینکه وضعیت سلامتیمون توی پیری چجوری باشه تا اینکه ورزشکارها چقدر موفق باشن توی کارشون. حرف ما البته توی کارکست در مورد اینکه توی پیری سالم باشیم نیست قطعا. حرفمون میره به سمت محیط کار و برخورد با اشتباه هایی که توی محیط کار میکنیم.
کسایی که self compassion بالایی دارن 3 تا مشخصه دارن. اول از همه بجای اینکه وقتی اشتباه کردن خودشون رو قضاوت کنن با خودشون مهربونن. دومین خاصیت این آدما اینه که میدونن اشتباه بخشی از آدمیزاده، چیزیه که برای همه پیش میاد. آخرین خاصیت این آدما اینه که یه تعادلی توی ناراحتیشون وجود داره. اجازه میدن به خودشون که احساس بدی داشته باشن، ولی نه بیش از حد. تحقیق های روانشناسی نشون داده آدمایی که این سه تا مشخصه رو دارن وقتی شکست میخورن بیشتر از بقیه ذهنشون به سمت این میره که رشد کنن و بیشتر از بقیه توی همه ی شرایط سعی میکنن خودشون باشن و تظاهر نکنن به اینکه کسی جز خود واقعیشون هستن. تحقیقهای زیادی نشون داده که این ذهنیت رشد و پیشرفت و اینکه آدمها خودشون باشن باعث میشه که توی کارشون موفق باشن.
حالا اول بریم سراغ اینکه این ذهنیت رشد و خودمون بودن تاثیرشون چیه، بعدش هم بگیم چطوری میتونیم یه طوری self-compassion رو بالا ببریم که بتونیم با استفاده از این دوتا فاکتور توی کار موفق تر باشیم.
اگه یادتون باشه توی اپیزود پنج که در مورد فیدبک حرف زدیم، گفتیم که هدف اصلی از فیدبک دادن اینه که آدم ها بتونن به کاری که کردن فکر کنن و ازش یادبگیرن. مرحله ی اول رشد همیشه اینه که ببینیم چه کار اشتباهی کردیم و سعی کنیم که اون رو بهتر انجام بدیم و چه کاری رو خوب انجام دادیم و درس بگیریم از روش هایی که برای ما کار میکنن. حالا اگه ما Self compassion نداشته باشیم، بجای اینکه واقع گرایانه نگاه کنیم به اشتباهمون، یا بیش از حد خودمون رو تحقیر میکنیم و میگیم به هیچ دردی نمیخوریم که نتیجهاش میشه اینکه بیخیال میشیم میگیم تهش که چی؟ من آدم بدرد نخوریم! یا اینکه اگه بندازیم مشکل رو گردن دیگران میگیم که خب اصن تقصیر من نبود این مسئله و بازم بجای اینکه بیایم و از اشتباهمون یادبگیریم بیخیال این میشیم که به اشتباهمون فکر کنیم. هردوی این رفتار ها باعث مشکل میشن برامون. رفتار درست اینه که به اندازه ناراحت بشیم ولی نه اینکه خودمون رو انقدر سرزنش کنیم که از زندگی سیر بشیم!
برای تست این حرف که باید به اندازه ناراحت بشیم ولی خودمون رو درک کنیم اومدن آزمایش و تحقیق طراحی کردن. توی این تحقیق اومدن به آدما گفتن به یه وقتی فکر کنید که یه اشتباه بزرگی کردید. آدما بیشتر در مورد خیانت هایی که توی روابطشون کردن فکر میکردن، دروغ گفتن یا اینکه به کسی توی محیط کار خیانت کردن، توی دانشگاه اگه مثلا تقلب شدیدی کرده بودن، این داستانا خلاصه. بعد به یه سری گفتن بیاید یه پاراگراف بنویسید که چرا باید خودتون رو درک کنید توی این شرایط و اینکه اشتباه کردید اشکال زیادی نداره و پیش میاد. به یه سری دیگه گفتن بیاید با خودباوری بنویسید این پاراگراف رو. در مورد خوبیای خودتون بنویسید، اینکه چه چیزهایی رو خوب انجام میدید. به گروه آخر هم که بهش میگن گروه کنترل گفتن در مورد یه چیز نامربوط بنویسید. تفریحاتتون!
بعد از این که این پاراگرافو نوشتن یه مجموعه سوال گذاشن جلوشون که قرار بوده بسنجه چقدر احتمال داره که این آدما در آینده دوباره این کار غلط رو تکرار کنن. نتیجهاش جالب شده حقیقتا. اون کسایی احتمال کمتری داشتن که با خودشون مهربون بودن. شاید اولش با خودمون بگیم که خب اونی که گفته من خوبم هم حس خوبی داشته نسبت این موضوع چرا اون نباید احتمالش کم بشه؟ دلیلش برمیگرده به همون نگاه به گذشته و یادگرفتن. آدما به خوبیاشون که فکر میکنن، فکر میکنن به اندازه کافی خوب هستن و دلیلی نداره که لازم باشه خیلی بهتر بشن.
اینکه آدما خودشون رو تغییر پذیر بدونن یا تغییر ناپذیر روی جنبه های خیلی زیادی از زندگیشون تاثیر میذاره. بعضی آدما فکر میکنن اینکه یه کسی چجوریه روی سنگ حکاکی شده. نه کسی میتونه عوضش کنه، نه میتونه بهبودش بده نه هیچی. یعنی اگه ازشون بپرسیم 5 سال دیگه چجور آدمی هستی؟ میگن همین که الان هستم، فرق زیادی قرار نیست بکنم. از اون طرف یه سری آدم دیگه هستن که دنبال پیشرفتن، فکر میکنن همیشه میشه بهتر از قبل شد. فرقی که این دوتا دسته آدم باهم دارن اینه که اونایی که فکر میکنن تغییر ممکنه اتفاق بیفته بیشتر احتمال داره برای تغییر تلاش کنن و به صورت متوسط موفقتر میشن.
سوال بعدیای که پیش میاد اینه که خب اصن آدما دو دقیقه بعد از اینکه بهشون گفتیم با خودت مهربون باش(!) نظرشون این میشه که باید سعی کنن پیشرفت کنن؛ ولی خب این خواستن پیشرفت پایداره؟ یا اینکه آدما همون لحظه یه حسی دارن و تموم میشه میره؟ اینم باید بررسی میشد توی تحقیقات. نویسندههای مقاله یه آزمایشی درست کردن که تاثیر بلندمدت رو ببینن. یه سری دانشجو دانشگاههای خیلی عالی رو آوردن، بهشون گفتن یه آزمون معنی کلمات بدن که خب خیلی آزمون سختی بوده. انقدر سخت طراحی شده بوده که اکثر آدما توش خیلی نتیجهشون افتضاح بشه. اینا دانشجوهای دانشگاه های خیلی عالی آمریکا بودن دیگه، یعنی براشون مهم بوده آزمونی رو خراب نکنن. بعد از آزمون به یه گروه گفتن اگه آزمون برای شما سخت بود، خب عجیب نیست آزمون سختی بوده، برای اکثر دانشجوها این امتحان خیلی سخته. به یه گروه دیگه گفتن اگه تستتون رو خراب کردید سعی کنید اصلا ناراحت نباشید، شما حتما دانشجوی عالیای هستید که تونستید توی این دانشگاه قبول بشید! اولی یهجور مهربونیه ولی خب میگه که کمی ناراحت بودن منطقیه. دومی ولی میگه اصن چرا ناراحت باشی تو به اندازه کافی خوب هستی. برای من خیلی بدیهی نبود که گروه اول بیشتر تلاش کنن که بهتر بشن. ولی اتفاقی افتاد این بود که اونایی که بهشون گفته بودن برای بقیه هم سخته بعدا توی آزمون بهتر عمل کردن. چجوری؟ اومدن به همه گفتن که میتونن مطالعه کنن برای آزمون از روی لیستی که بهشون داده شده. تا هرموقعی که میخوان. بعد دوباره ازشون آزمون گرفتن. گروه اول که بهشون گفته بودن آزمون برای همه سخته به صورت معنیداری ایندفعه بهتر از اون یکی گروه عمل کردن. خیلی جالبه دیگه. این آدما توی بلند مدت هم حتی حاضر شدن برای یه چیز بیارزشی مثل آزمون کلمات بیشتر وقت بذارن و پیشرفت کنن. فقط بخاطر اینکه نگاهشون یه کمی فرق داشته، فقط یه کمی!
خب تا اینجا گفتیم اینکه Self Compassion داشته باشیم باعث میشه که بتونیم بیشتر رشد کنیم. اول اپیزود گفتیم یه فایده ی دیگه که داشتن Self Compassion داره اینه که باعث میشه بیشتر خود واقعیمون رو به آدم ها نشون بدیم و این باعث موفقیت بیشتر توی کار کردن میشه. بریم ببینیم داستان اون چیه.
توضیح سادهی این مسئله اینه که آدمها وقتی خود واقعیشون باشن، فضا و شرایط محیط کار طوری پیش میره که به سمت شغلی برن که به شخصیت و اخلاقیاتشون میخوره. تحقیقای روانشناس ها نشون میده اینکه آدمها خود حقیقیشون رو بشناسن و براساس اون زندگی کنن باعث میشه که انگیزه و اشتیاق توی زندگی زیاد بشه. توی محیط کار امروزی همه آدما نمیتونن خود واقعیشون باشن چون ممکنه معیارهای محیط کار این اجازه رو بهشون نده. مجبور باشن جور خاصی با مشتری رفتار کنن یا از روتین خاصی که شبیه خود واقعیشون نیست تبعیت کنن یا چیزایی شبیه این. توی این شرایط آدمها نمیدونن کار درست چیه برای انجام دادن، نگرانن همکارهاشون بابت ضعف هاشون قضاوتشون کنن و کلا کیفیت کار کردنشون میاد پایین. اگه یادتون باشه توی اپیزود سوم که در مورد کار تیمی توی گوگل حرف زدیم هم گفتیم که مهمترین عاملی که گوگل شناسایی کرده برای اینکه آدمها خوب بتونن کار کنن اینه که آرامش روانی داشته باشن.
نویسنده های مقاله تحقیقاتی انجام دادن که نشون میده اینکه آدمها هر روز چقدر شبیه به خود واقعیشون رفتار کنن، رابطه ی بسیار نزدیکی با Self compassion داره. وقتی که آدما با خودشون مهربونن، به صورت ناخودآگاه ترس از اینکه دیگران چی درمورد ما فکر میکنن کمتر میشه و باعث میشه آدمها بتونن بیشتر شبیه خود واقعیشون باشن. نکتهی جالبی که تحقیقات نشون داده اینه که آدمهای خوشبین بیشتر چیزهای منفی در مورد خودشون رو میفهمن. خوشبینی هم چیزیه که باعث میشه آدمها بیشتر شبیه خود واقعیشون بشن.
حالا گفتیم اینکه با خودمون مهربون باشیم چه تاثیری روی خودمون میذاره، وقتشه بگیم Self compassion داشتن چه تاثیری روی اطرافیانمون میذاره.
نکته ی جالبی که در مورد Compassion وجود داره اینه که چه برای خودمون باشه چه برای دیگران باعث میشه اون یکی زیاد بشه.
یعنی اگه با بقیه موقع اشتباه کردنشون مهربونید، باعث میشه با خودتون هم مهربونتر باشید. اگه باخودتون موقع اشتباه مهربونید، باعث میشه با بقیه هم مهربون باشید. قضیه اینه که هرچی بیشتر تمرینش کنیم توش بهتر میشیم و خب حتی اگه به صورت خودخواهانه فقط باخودمون مهربون باشیم بازم خود به خود روی رفتارمون با دیگران تاثیر میذاره. این شرایط همدیگه رو هی تشدید میکنن و اینکه با یکیش شروع کنیم باعث میشه هرروز بهتر و بهتر بشیم. وقتی ما با خودمون مهربونیم باعث میشه اون ذهنیت رشد کردن رو در خودمون ایجاد کنیم. هم زمان با دیگران هم Compassion خواهیم داشت که باعث میشه اونها هم رشد کنن. پس نهتنها داریم خودمون رو به جلو هل میدیم، بلکه ناخودآگاه و بدون تلاش کردن داریم دیگران رو هم به جلو هل میدیم.
توی یه سازمانی که مدیرها با نگاه Self-compassion مدیریت میکنن، خود به خود تبدیل به ارگانی میشه که همه توش Self-compassion بالاتری دارن، بیشتر شبیه خود واقعیشون هستن و همونطوری که گفتیم با خود واقعیشون بودن زودتر سر جای درست خودشون قرار میگیرن! یهذره حواسمون رو جمع کنیم که داریم یه ادعای بزرگ میکنیم اینجا. میگیم یه کاری هست که کلا بد نیست. هم برا خودمون خوبه هم برای دیگران خوبه!
چیکار کنیم self - compassion زیاد شه؟
حالا باید بگیم چطوری میتونیم Self compassion داشتن رو توی خودمون رشد بدیم. نویسنده میگه باید به 3 تا چیز توجه کنیم.
یکی اینکه از خودمون بپرسیم آیا خودمون رو درک میکنیم و باخودمون مهربون هستیم یا نه؟
بعدش باید بپرسیم آیا متوجه کم و کاستی هامون میشیم و درک میکنیم اشتباهاتمون چیزیه که برای خیلی آدمای دیگه هم ممکنه پیش بیاد؟
در آخر هم باید بپرسیم از خودمون آیا حواسم به احساس های منفیام هست؟ متوجه وجودشون، حد و اندازه و دلیلشون میشم؟
یه تمرینی که میتونیم انجام بدیم اینه که از دید سوم شخص یه کسی که انگار خودمون نیستیم و دوستمونه در مورد اشتباهاتمون و اینکه چطور باید باهاش رفتار کنیم به خودمون نامه بنویسیم. این تمرین شاید یهکم خندهدار به نظر بیاد، اینکه آدم به خودش نامه بنویسه ولی نویسنده میگه این تمرین چیزی بوده که من دیدم بسیاری از آدما ازش نتیجهی عالی گرفتن. خوبی اینکار اینه که وقتی از دید نفر سوم مینویسیم دیگه سعی نمیکنیم خودمون رو تحقیر کنیم یا اینکه سعی کنیم بندازیم موضوع رو گردن دیگران!
یکی از کارهایی که توی شرکت های موفق مثل مایکروسافت انجام میشه اینه که بابت اشتباهاشون جشن میگیرن. بازم شاید احمقانه به نظر بیاد ها ولی مسئله اینه که جامعه و سیستم آموزشی سالهای سال مارو به این عادت دادن که ما باید درست همه کار رو انجام بدیم. بابت اشتباهاتمون همیشه یا توبیخ شدیم یا ازمون نمره کم شده. شاید خیلی نایاب باشه اینکه مدیرمون یا معلممون یا استادمون بیاد بگه اشتباه کردی؟ خب همه میکنن! چیز مهمی نیست، ببین چرا اشتباه کردی و چطوری میتونی اشتباه نکنی بعدا! این فرهنگی که شاید صدها سال قدمت داره رو به نظر این شرکت ها باید رادیکال باهاش مواجه شد تا بشه مشکل رو حل کرد. خلاصه که این شرکت ها وقتی کسی اشتباه میکنه میارنش جلوی جمع، بهش تبریک میگن، ازش میپرسن که چه اشتباهی کرده و چی از اشتباه یاد گرفته چون باور دارن اون اشتباه بارها و بارها احتمال داره پیش بیاد و اینکه هرکسی ازش چی یاد گرفته باعث میشه که بتونن هرروز بهتر از دیروز بشن.
آخر این بخش رو با وصل کردنش به نوآوری میبندیم. توی دنیای امروز کسب و کارهای جدیدی به وجود میان که تجربه نشدن و مشکلاتی رو که وجود داره حل میکنن. وقتی داریم توی یه مسیر ناشناخته قدم برمیداریم حتما زیاد اشتباه میکنیم و حتما باید بتونیم سریع از اشتباهامون درس بگیریم. این تغییر دنیا چیز مهمیه. قبلا نیاز به دانش زیادی برای اینکه از پس زندگی بر بیایم نبوده ولی مثلا اگر به مادربزرگهامون نگاه کنیم از ماشین تایپ تا تبلت و موبایل رو دیدن. اینهمه تغییر تکنولوژی و روش زندگی توی دوره زندگی هیچ نسلی قبل از ما وجود نداشته و این تغییر سریع نیاز داره متفاوت از گذشتگانمون با دنیا مواجه بشیم. اینکه بتونیم درک کنیم توی این دنیای مدرن به دلیل ناشناخته بودن احتمالا اشتباه های زیادی قراره بکنیم، بهمون کمک میکنه که با دنیا بهتر مواجه بشیم.
منبع
https://hbr.org/2018/09/give-yourself-a-break-the-power-of-self-compassion
بقیه قسمتهای پادکست کارکست رو میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
4: چرا نوکیا از بازار موبایل حذف شد؟ - Platforms
مطلبی دیگر از این انتشارات
42:کی بازنشسته بشیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
19: از کارآفرینهای آفریقایی چی میتونیم یاد بگیریم؟