کارکست، پادکستیه که توی هر قسمت اون یه مفهوم یا ابزار توی حوزه ی نوآوری و کارآفرینی رو به نقل از منابع علمی بررسی میکنیم.
30: شوخی در محیط کار
شوخی طبعی توی محیط کاری خوبه یا نه؟ اصن چطوری بفهمیم چه شوخی ای بکنیم، چه شوخی ای نه؟ کجاها چطور شوخی ای جواب میده؟
این سوالها رو شاید از خودتون پرسیده باشید شاید هم نه. شایدم حس کرده باشید که اینا یه چیزای حسیه که اصلا نمیشه بهشون جواب داد. ولی این تصور درستی نیست. یه عالمه روانشناس توی دنیا روی شوخی کردن و مخصوصا شوخی کردن توی محیط کار تحقیق کردن. توی این اپیزود میخوایم بفهمیم چطوری شوخی کنیم که به نفعمون باشه توی کارمون. کجاها شوخی نکنیم و چه جور شوخی ای برای چه شرایطی مناسبه؟
نوشتهای که دارید میخونید از اپیزود سی ام پادکست کارکست هست. این قسمت و اپیزودهای جدید کارکست رو میتونید از وبسایتمون گوش کنید.
نویسندهی مقاله، مقاله رو با یه تحقیقی که چند سال پیش خودش انجام داده شروع میکنه. میگه ما یه سایت درست کرده بودیم برای مسافرت کردن به سوئیس. آدمایی که توی تحقیق شرکت کرده بودن رو هم تقسیم کرده بودن به چند تا گروه کوچیک، به هرکدومشون عکس یه منظره رو نشون میدادن از سوییس که پرچم سوئیس هم توش بوده. پرچم سوئیس رو هم میدونید چه شکلیه دیگه، پس زمینه ی قرمز با یه مثبت سفید وسط صفحه. توی هرکدوم از این گروه ها یه نفر هم بوده که با تیم تحقیق کار میکرده. به همه میگن که 3 دقیقه وقت دارید توی یه جمله بنویسید چرا عاشق سوئیس شدید.
اون آدمه که جزو تیم محقق ها بوده توی یه سری از گروه ها میگفته، سوئیس واقعا زیباست، مناظرش نفس آدم رو توی سینه حبس میکنه. توی یه سری دیگه از گروه ها میگفته، کوه های سوئیس برای کوهنوردی و اسکی عالین، واقعا کشور فوق العاده ایه. توی یه گروه دیگه هم میگفته، کوهای سوئیس برای کوهنوردی و اسکی عالیه، پرچمشم یه چیز مثبت گندهس، جدی میگم!، خیلی کشور فوق العاده ایه. ما انقدر که در مورد تحقیق های علمی حرف زدیم احتمالا دیگه ساختارشون رو میدونید دیگه. گروه اول گروه کنترله، یه چیز خنثی بهشون گفته شده. گروه دوم و سوم هم قراره تاثیر این جوک نه چندان بامزه رو بسنجن. البته توی فارسی حتی از انگلیسی هم بی مزه تره این جوکه! سوالی که میخواست بهش جواب بدن اینه که همین جوک نه چندان با مزه چه تاثیری میتونه بذاره؟ آیا باعث میشه نگاه آدما به یه نفر عوض بشه؟ جواب اینه که بله باعث میشه. هم باعث میشه که آدما بگن این کسی که جوک گفت اعتماد به نفس بالایی داشت. هم اینکه اگه بخوان برای گروهشون رهبر انتخاب کنن این کسی که جوک رو گفته شانس بیشتری داره. خیلی نتیجه ی بدی نیست برای جوکی که حتی خیلی هم بامزه نیست، نه؟
خیلی از آدما شوخی کردن رو به صورت ذاتی انجام میدن و خب تاثیر مثبت خیلی زیادی هم براشون داره. یه خنده ی خوب، یا بهتر از اون، یه محیط کاری که شوخ طبعی بخشی از فرهنگشه، هم روابط بین فردی بهتری درست میکنه، هم آدمها توش حس یکدست بودن بیشتری میکنن. تحقیق ها روی حجم زیادی از ایمیل های مربوط به کار نشون میده که حدود 10% ایمیل ها توشون از شوخی استفاده شده. رهبر ها یه کمی بیشتر از 10% مواقع توی مکالمات رو در روشون هم از شوخی استفاده میکنن. ولی 10% عدد کمیه و باید که بیشتر بشه. اینجا مقاله میاد کلی چیز میگه که شوخی کردن روشون تاثیر مثبت میذاره. یه چیزی تو مایه های اینکه شما توی اینترنت سرچ کنی خواص تخم گیشنیز. هزارتا چیز میاره برات، تهش چیزی که برای ما مهمه اینه که شوخی کردن توی محیط کار تاثیر خیلی زیادی داره. البته که باید حواسمون باشه که اگه جوکمون خیلی بی مزه باشه یا اینکه کسی حس کنه بهش توهین شده، باعث میشه که به نظر آدما بیاد که کسی که جوک رو گفته به اندازه کافی باهوش نیست و حتی اینکه لیاقت موقعیتش رو نداره.
حالا که یه مقدمه ای در مورد اینکه شوخی کردن چقدر میتونه تاثیرگذار باشه گفتیم، میخوایم بریم سراغ اینکه چیکار بکنیم و چیکار نکنیم. ولی قبلش باید دقیق بگیم تحقیق ها چی میگن در مورد تاثیر شوخی.
شوخی و قدرت
اولین چیزی که باید یادمون باشه اینه که شوخی کردن ارتباط خیلی قویای با موقعیت اجتماعی و داشتن قدرت داره. کسایی که توی مرتبه های پایین هستن اگر بتونن شوخی درست انجام بدن سرعت پیشرفتشون توی یه شرکت یا اداره خیلی خیلی بیشتر میشه. توی مثال سوئیس دیدیم دیگه که چطوری بود. توی همون تحقیق اومدن یه چیز دیگه رو هم بررسی کردن. به آدما گفتن سعی کن یه موقعی رو به یاد بیاری که همکارت شوخی کرده. بعد اومدن اندازه گرفتن که اون آدم چقدر همکارش رو توانمند میدونه. همینکه یادآوری کردن یه شوخی رو، باعث شده که ارزش اون همکار توی ذهن کسی که شوخی رو یادش اومده بالا بره. خیلی عجیبه ها، همینکه یادت بیاد یکی یه شوخی بامزه ای کرده باعث میشه که فکر کنی آدم خفن تریه!
بعد از این هم جلوتر رفتن. اومدن بررسی کردن توی رهبرهایی که شوخ هستن؛ دیدن که کارمنداشون آدمای خوشحالترین به صورت کلی؛ حتی این کارمندا حاضرن بیشتر کارهایی رو انجام بدن که مسئولیتش رو ندارن. یعنی حاضرن بیشتر از خودشون برای شرکت مایه بذارن. ارتباطات توی این شرکت ها هم از بقیه بهتر بوده. یه ذره میخوام ذهنتون درگیر کنم که این چیزایی که دارم میگم به نظر خودم بدیهی نیست. چرا باید اینکه یه مدیری شوخه باعث بشه کارمندها بیشتر مایه بذارن؟ جای فکر داره به نظرم. برای اینکه بتونیم متوجه بشیم چرا شوخی انقدر تاثیرگذاره باید اول ببینیم چه چیزهایی بامزه هستن، اصن چی باعث میشه که یه موضوعی خنده دار به نظر بیاد.
تحقیقات نشون میده که شوخی هایی خنده دارن که به طرز ملایمی متناقضن. حالا یعنی چی؟ بذارید بازش کنیم. توی تحقیق اومدن 3 تا ویدیو نشون آدما دادن. یکی یه کسی که توی پرش با نیزه موفقیت آمیز میپره. یکی دیگه یه کسی که توی پرش با نیزه موفق نمیشه، میخوره زمین، داغون میشه، شدید آسیب میبینه. آخری هم یکی که موفق نمیشه ولی آسیب جدی هم نمیبینه. این حالت سومی همینطوری برای ما بدیهیه که خنده داره دیگه. تحقیقه نشون میده اکثر شوخی ها چیزایین که یه کم نامانوس و عجیبن. چیزایی خنده دارن معمولا که یه کمی حس نا-راحت (منظورم از نا-راحت uncomfortable توی انگلیسیه، ترجمه ی بهتری براش پیدا نکردم که بگم) بودن بهمون میدن ولی این حسه اونقدری شدید نیست که تهدید کننده باشه برامون.
وقتی که شوخی میکنیم، چون لازمه توی شرایط ریسکی بذاریم خودمون رو (اینکه کسی نخنده به جوکمون یا اینکه به کسی توهین بشه)، دیگران مارو هم لایق تر میبینن هم با اعتماد به نفس تر. این تاجایی جدی میشه که آدما حتی کسایی که جوک های نه چندان بامزه تعریف میکنن رو هم آدمای با اعتماد به نفس تری میدونن. همینکه طرف حاضر شده خودش رو توی شرایط قراربده باعث میشه آدما فک کنن که اعتماد به نفسش بالاس. حالا اونجایی قضیه جالب تر میشه که اگه آدما نشناسن یه نفر رو حتی اگه جوک بدی بگه که به کسی توهین بشه باز هم آدما با اعتماد به نفس تر میدونن اون آدم رو. وقتی اوضاع خراب میشه که دیگران بشناسنش و از قبل مثلا حسی داشته باشن که این آدم توانمند نیست، یا بی ادبه، اونطوری اوضاع خراب میشه. یعنی جوک بد خیلی خیلی تاثیر منفی میذاره.
اگر شوخی ای کنیم که خارج از چارچوب باشه و بیش از حد حس راحت نبودن به آدما بده، به جای اینکه دیگران فکر کنن این آدم باهوش و توانمنده، فکر میکنن که کم هوش و نالایقه. میدونید چه شوخی هایی مد نظرمه. اونایی که یهو با خودمون میگیم، یارو عجب احمقیه این چه حرفی بود زد؟ یا مثلا با خودمون میگیم که واقعا باورم نمیشه همچین حرفی زد! تحقیق نشون میده رهبرهایی که شوخی های نابجا میکنن شدیدا اعتبارشون آسیب میبینه، در این حد آسیب میبینه که اوضاعشون از رهبرهایی که هیچوقت شوخی نمیکنن هم خیلی خیلی بدتر میشه! پیدا کردن این خط بین شوخی خوب و بد واقعا کار پیچیده ایه. حتی کمدین های معروف هم یه وقتایی پیش میاد که توی یه مثلا استندآپ کمدی یه شوخی ای میکنن که براشون گرون تموم میشه. واقعا توانایی بالایی میخواد که درست شوخی بکنیم.
اون چیزی که تاثیر اساسی میذاره روی اینکه یه شوخی مناسبه یا نه شرایطیه که توش شوخی اصلا اتفاق میفته. حالا از اینجا به بعد میخوایم یاد بگیریم توی هر شرایطی چه شوخی ای خوبه، چه شوخی ای بده!
چرا با آدما حرف میزنیم؟
موقعی که با آدمای مختلف حرف میزنیم، دلایل مختلفی داریم. یه وقتایی میخوایم اطلاعات رد و بدل کنیم، یه وقتایی میخوایم بهمون خوش بگذره، یه وقتایی اصلا میخوایم با یکی دعوا کنیم، یه وقتایی هم میخوایم روی طرف مقابلمون تاثیر مثبت بذاریم، خلاصه چیزای مختلف دیگه...
توی بخش قبلی توضیح دادیم که مهمه شوخیمون به کسی توهین نکنه؛ برای همین باید درک کنیم که توی چه شرایطی قرار گرفتیم. یه مثال اغراق شده بذارید بزنم. مثلا اوکیه در مورد رستوران داغونی که هفته ی پیش رفتید با دوستتون شوخی کنید ولی وقتی توی محل چک کردن پاسپورت توی فرودگاه وایسادید منطقی نیست که همون شوخی رو بکنید. توی مکالمه با دوستتون بیشتر هدف اینه که خوش بگذره ولی توی پاسپورت چک فرودگاه هدف انتقال دادن یه سری اطلاعاته. یه جوک ثابت ممکنه توی یه جمعی معقول به نظر بیاد ولی توی یه جمع دیگه خیلی هم بد باشه. مثالی که به ذهن من میرسید جوک های ریسیستی یا قومیتی. مثلا چمیدونم لر ها احتمالا ناراحت نمیشن اگه یه لر یه شوخی در موردشون بکنه ولی اگه یکی از یه قومیت دیگه ای بیاد شوخی کنه ممکنه توهین آمیز باشه. یا مثلا سیاه پوست ها نمونه ی خارجی خیلی خوبین برای این مسئله. خودشون با خودشون شوخی میکنن ولی شدیدا براشون توهین آمیزه اگه یه سفید پوست جوک بگه در موردشون. یا حتی یه گروه ثابت ممکنه یه جوکی توی یه شرایطی براشون بامزه باشه توی یه شرایطی نباشه. مثلا چمیدونم شما با دوستاتون که میرید رستوران میتونید خیلی راحت شوخی کنید ولی اگه مثلا مراسم ختم پدر یکی از دوستاتونه دیگه نمیشه توش شوخی کنید که، به همه بر میخوره. حالا من دارم مثال های خیلی اکستریم میزنم. مثال های خیلی خیلی متفاوت از هم. بیشتر هدفم اینه که کلیت داستان روشن بشه. حالا نکات کاربردی رو که کم کم بگم دیگه فک کنم جای ابهامی نمونه.
چند مدل شوخی داریم؟!
دسته اول شوخی هایی که میخوایم در موردش صحبت کنیم، شوخی کردن در مورد یه تجربه ی مشترکه، توی انگلیسی بهش میگن inside joke. اینطوریه که یه خاطره ی مشترکی افراد توی جمع دارن که در مورد اون با همدیگه شوخی میکنن. مثال نمیشه زد ازش دیگه چون هرکسی خاطره ی خودش رو داره خب. کسی اگه اون داستان پشت شوخی رو ندونه، اصلا نمیتونه متوجه بشه داستان چیه. حالا تاثیرش چیه روی کسی که شوخی رو متوجه نمیشه. اومدن یه تحقیق جالب انجام دادن. فرض کنید یه گروه تلگرام زدن که توش باید 3 نفر با توفان فکری ایده میزدن. بعد 2 تا از آدمای توی گروه از محقق های توی همون تحقیق بودن. یکیشون میومده یه متن بی معنی مینوشته توی گروه که اون کسی که از گروه تحقیق نبوده نمیتونسته معنیش رو بفهمه. بعد حالا دوتا حالت داشته جواب اون یکی محقق. یه وقتایی میگفته موافقم. یه وقتایی میگفته، ها ها ها، خیلی بامزه بود، موافقم. این دوتا جواب یه فرق کوچیک دارن دیگه. توی حالت اول اونی که نمیفهمیده حس میکرده یه اطلاعات رو نداره، توی حالت دوم حس میکرده یه شوخی ای رو متوجه نشده. تاثیرش خیلی عجیبه. دسته ای که شوخی رو نفهمیدن بیشتر فکر میکردن که همگروهیاشون خودشون رو بهتر از اونا میدونن و حس میکنن که این کسی که جوک رو نمیفهمه اهمیت کمتری داره. توی سوالهایی که بعد از تحقیق ازشون پرسیده شده امتیاز کمتری دادن به هویت گروهی داشتن و یکدست بودن گروه. البته توصیه ی ما این نیست که از این inside joke ها استفاده نکنید ها نه. چیزی که ولی تحقیق به روشنی نشون میده اینه که اگه توی گروهی هستید که ممکنه مشکل یکدست بودن پیدا کنه، بهتره که از این مدل شوخی استفاده نکنید. این مدل شوخی ها خیلی حس نزدیکی به آدما میده ولی کسی که توی شوخی ها نیست ممکنه حس دور بودن از گروه رو پیدا کنه.
دسته ی دوم شوخی های سارکستیکه. شوخی های تلخ. البته که من میدونم شما توی شوخی های سارکستیک عالی هستید ولی یه کم توصیه ی بیشتر ضرری نداره. شوخی های سارکستیک این شوخی هایی هستن که یه چیزی رو میگیم و برعکسش منظورمونه. توی یه تحقیقی توی هاروارد و اینسئاد اومدن به یه سری آدم فیدبک صادقانه دادن، به یه سری فیدبک سارکستیک، بعد ازشون خواستن یه کاری که نیاز به خلاقیت داشته انجام بدن. در کمال تعجب، کسایی که به صورت سارکستیک بوده فیدبکشون خلاقیت بیشتری نشون دادن. دلیلش خیلی جالبه، درک کردن شوخی های سارکستیک نیاز به فکر کردن داره. این باعث میشه ذهن ما آماده تر بشه برای کار خلاقانه. مشکل اونجایی درست میشه توی شوخی های سارکستیک که اعتماد بین طرفین کم باشه. وقتی اعتماد کمه احتمال اینکه دعوا پیش بیاد بیشتر میشه. یه مشکل دیگه که سارکستیک بودن داره اینه که بعضی آدما اصن ممکنه نفهمن شما دارید برعکسشو میگید. مثلا یکی یه لباس داغونی پوشیده، بعد بهش میگید عجب لباسی پوشیدی، بهترین لباسه! بعد خب طرف مقابلتون ممکنه فک کنه واقعا دارید از لباسش تعریف میکنید. پس باعث افزایش خلاقیت میشه ولی هم شانس دعوا و درگیری رو بالا میبره، هم ممکنه اصلا منظورتون رو طرف مقابل متوجه نشه. توصیه کلی اینه که شوخی سارکستیک خیلی خوبه، ولی موقعی که با کسی که زیاد نمیشناسیدش دارید شوخی میکنید، هم ملایم تر شوخی کنید هم کمتر. بیش از حد شوخی سارکستیک کردن با کسایی که کم میشناسیمشون ایده ی خیلی خوبی نیست. بهتره تا وقتی احساس اطمینان بینتون به وجود نیومده، به همه احترام بذارید.
دسته ی سوم شوخی، اون مدلیه که آدما به خودشون یه تیکه ای میندازن. توی انتخابات 1958 آمریکا، به کندی میگفتن که تو چون بابات پولداره، داری با پول بابات انتخابات رو میخری. توی یه مصاحبه ای به کندی همین رو گفتن. جواب داد بذارید این نامه ای که پدرم در این مورد برام فرستاده رو بخونم. جک عزیزم، حتی یدونه رای هم بیشتر از چیزی که لازم داری نخر. خدا منو لعنت کنه اگه بخوام برای اینکه تو با اختلاف بالا ببری پول خرج کنم! البته خب به انگلیسی بامزه تره دیگه، نمیشه که جوک رو ترجمه کرد لوس میشه. میگه که: dear jack, don’t buy a single vote more than is necessary, I’ll be damned if I pay for a landslide. این مدل شوخی بدرد موقعی میخوره که میخوایم چیزهای منفی ای که در موردمون میگن رو بی تاثیر کنیم. تحقیق نشون میده آدم ها گرم تر و لایق تر به نظر میان وقتی که یه نکته ی منفی در مورد خودشون رو با شوخی بیان میکنن در مقایسه با وقتی که به صورت جدی همون نکته ی منفی رو بگن. وقتی که با چیز منفی شوخی میکنیم از نظر شنونده هم اون چیز کم اهمیت تر به نظر میاد هم کمتر درست به نظر میاد. مثلا اومدن توی مصاحبه ی کاری بررسی کردن یه کمبود یکسانی رو به صورت جدی بگیم یا با شوخی. کسایی که با شوخی میگفتن شانس خیلی بیشتری داشتن برای اینکه کار رو به دست بیارن. این شوخی کجا به مشکل بر میخوره؟ وقتی که اون ضعف که دارید باهاش شوخی میکنید خیلی ضعف اساسییه. نظر طرف مقابل اینه که این ضعف نباید وجود داشته بشه. من اینو از خودم بگم، من حس میکنم یه جاهایی دیگه ضعف آدم خنده دار نیست، خجالت آوره. مثلا فرض کنید یه استاد آمار بیاد با توانایی آمار خودش شوخی کنه، بگه هیچی بلد نیستم، بد میشه دیگه. ولی اگه بیاد بگه املام مثلا خوب نیست، خب اوکیه، میخنده آدم رد میشه. ولی اینجا توی پرانتز باید بگم، فرض کنید یه ضعف اساسی اونجایی که نباید باشه، وجود داره. اگر حتما مجبوریم در موردش صحبت کنیم، اگه شوخی کنیم بازم بهتره تا اینکه مستقیم و جدی بگیمش. پس راه بهتر اینه که اگه میشه در موردش حرف نزد، در موردش حرف نزنیم، ولی اگه مجبوریم بازم شوخی کردن از نکردن بهتره. توی موقعیت های حساس نباید اینطوری شوخی کرد. یه ویدیویی هست مال سال 2004 از جورج بوش پسر، که داره توی تالار اوال توی کاخ سفید قدم میزنه، هی اینور اونور رو سرک میکشه، میگه این سلاح های کشتار جمعیمون باید یه جایی همین دور و برا باشه، اینجا نبود، ای بابا اینجا هم که نیست. همینطوری میچرخه همین رو میگه. این ویدیو یه داستان به پا کرد اصلا، کشتار جمعی شوخی بردار نیست که، خیلی انتقاد شد به بوش.
دسته ی چهارم شوخی، اون شوخی هایی که موقعی که میخوایم از زیر جواب دادن در بریم استفاده میکنیم. توی انتخابات 1984 آمریکا، رونالد ریگان 73 سالش بوده. بعد خب رقیبش میگفته که فرض کن تو بخوای 8 سال رئیس جمهور بشی، اصن از نظر ذهنی آماده ای که توی 81 سالگی کشور رو مدیریت کنی؟ ریگان همون دوره ی اول هم تبدیل میشد به مسن ترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا. توی مناظره ی اول هم حسابی سر این موضوع بهش تاخته بودن. وقتی که توی مصاحبه ی دوم ازش این سوال رو پرسیدن اینطوری جواب داد: "من سن رو تبدیل به مسئله ی کمپین انتخاباتیم نمیکنم، من حاضر نیستم از جوونی و بی تجربگی رقیبم برای منافع انتخاباتی سو استفاده کنم!" رقیبش توی همون مناظره حسابی خندید، خودش میگه همین شوخی رو که شنیدم فهمیدم که ریگان برنده شده دیگه، تمومه داستان.
تحقیق نشون داده وقتی آدما در معرض این سوال های سخت قرار میگیرن، از بین این چنتا کار معمولا یکیش رو انجام میدن. یا کلا ساکت میمونن در مورد مسئله، یا شروع میکنن خیلی جدی و راحت دروغ گفتن، یا اینکه حرف های درستی میزنن که به صورت عمدی قراره ذهن رو منحرف کنه از موضوع درست، یا اینکه یه سوال دیگه میپرسن در جواب سوالی که ازشون شده. شوخی کردن هم یه راهیه که کمتر رایجه ولی شاید از بقیه شون حتی قدرتمندتره. تحقیقات نشون میده که شوخی توانایی شناختی مارو از موضوع منحرف میکنه، مثل یه شعبده بازی که حواس همه رو پرت میکنه تا یه حقه ای پیاده کنه، شوخی هم حواس مارو از اون اطلاعات اصلی پرت میکنه، علاوه بر این، باعث میشه بخندیم و خوشحال بشیم. وقتی خوشحالیم احتمال اینکه به آدما اعتماد کنیم بیشتره. در واقع شوخی داره یه طوری از مکانیزم های ذهن استفاده میکنه که بتونه گوینده رو به هدفش برسونه. آخر سر اینکه کسایی که شوخی میکنن لایق تر و باهوش تر هم به نظر میان. ینی مجموعش میشه اینکه اگه بتونید یه شوخی خوب برای یه سوال سخت پیدا کنید، تقریبا همیشه خیلی خیلی زیاد به نفعتون میشه!
دسته ی پنجم شوخی، شوخی کردن موقعیه که میخوایم یه فیدبک منفی بدیم. توی جنگ داخلی آمریکا آبراهام لینکلن یه فرمانده ای داشت که نتونسته بود به یه شهری حمله کنه، لینکلن خیلی عصبانی بود از این مسئله. یه نامه نوشت به فرماندهه، گفت اگر لشکرت رو لازم نداری، من میخواستم برای یه مدتی قرضش بگیرم، با احترام، لینکلن. این نوع فیدبک دادن که با شوخی قاطی شده، باعث میشه فیدبک خیلی بهتر توی ذهن بمونه. انتقاد کردن کلا کار سختیه و این عجیب نیست که دوست داشته باشیم انتقاد رو به شکل یه شوخی بگیم که راحت تر بشه گفتنش. نکته ولی اینجاس که معمولا شوخی کردن باعث میشه انتقاد جدی گرفته نشه و طرف مقابل بدون توجه به انتقاد شما کار رو ادامه بده. شوخی کردن راحت میکنه انتقاد کردن رو ولی باعث میشه طرف مقابل کمتر به انتقاد شما اهمیت بده. مثلا وقتی یه رئیسی در مورد کیفیت کار یکی از کارمندها به شوخی میگه اوضاع بده، کارمند ممکنه فکر کنه اصلا اوضاع بد نیست، یا اگه بده، یه کمی بده چون اگه مشکل جدی بود که باهاش شوخی نمیکرد!
در نهایت آخرین شرایطی که میخوایم توش استفاده کردن از شوخی رو بررسی کنیم، وقتیه که میخوایم با یه اتفاق بد مواجه بشیم. توی سال 2016 که ترامپ برنده ی انتخابات شد، نویسنده های مقاله از فرصت استفاده کردن و رفتن ببینن تاثیر شوخی روی جناح بازنده (طرفدار های کلینتون) چی میتونه باشه. به بعضیا گفتن یه چیز معنی دار بنویس در مورد پیروزی ترامپ، به بعضی های دیگه هم گفتن که یه چیز خنده دار بنویس در مورد برنده شدن ترامپ. بعدش وقتی حتی چندماه بعد با این آدما دوباره حرف زدن، دیدن که کسایی که چیز خنده دار نوشته بودن حس بهتری دارن نسبت کسایی که چیز جدی معنی دار نوشته بودن. شوخی کلا ابزار قدرتمندیه برای مواجه شدن با اتفاقات بد. رفتن مثلا زندانی های آمریکایی توی جنگ ویتنام رو بررسی کردن، دیدن اینا از شوخی استفاده میکردن که کمتر اذیت بشن، یا اینکه رفتن به یه سری آدم که عکس هایی از یه اتفاق ناگوار مثل تصادف ماشین نشون دادن، بعد به یه سری جمله های امیدوار کننده گفتن، با یه سری شوخی کردن. کسایی که شوخی شده بود باهاشون احساس بد کمتری داشتن. در کل اینکه شوخی توانایی شناختی مارو درگیر میکنه باعث میشه که مواجه شدن با چیزهایی دیگه راحت تر بشه.
البته هر نوع شوخی ای در مواقع سختی چیز خوبی نیست. اگه جوک های سارکستیک یا تلخ بگیم توی این شرایط اوضاع بدتر هم میشه. بیشتر نوعی از شوخی توی این شرایط جواب میده که خیلی سطحی و سادهاس. اگه اون اتفاقات بد همین الان داره میفته یا تازه تموم شده هم نباید شوخی کنیم. این هم مهمه.
چیزی که شاید بشه از این مسئله یاد گرفت اینه که شاید بهتره موقعی که خبر بدی میشنویم سعی کنیم توی ذهنمون باهاش شوخی کنیم. حتی شاید نتونیم شوخی رو با صدای بلند بگیم ها، ولی حداقلش اینه که خودمون یه کمی درگیر شوخی میشیم و آدمی که ذهنش درگیر شوخیه نمیتونه ناراحت بشه. اینطوری میتونیم بهتر با اوضاع روبرو بشیم.
خلاصه که شاید شما لیونل مسی یا رونالدو نباشید، ولی وقتی با دوستاتون فوتبال بازی میکنید میتونید ازش لذت ببرید. برای شوخی کردن هم لازم نیست که جورج کارلین و لویی سی کی باشید. میتونید شوخی کنید با دیگران و همه لذت ببرید. اصلا هدف کمدین های معروف اینه که محدودیت های شوخی کردن رو هل بدن عقبتر. توی این اپیزود هم حسابی توضیح دادیم که چرا شوخی های اینجوری میتونن خطرناک باشن.
جمع بندی:
تحقیق ها در مورد شوخی کردن هنوز خیلی جا داره تا برسه به اون نقطه ای که بگیم ما شوخی کردن رو خوب میفهمیم. کاری که محقق ها دارن انجام میدن اینه که سعی کنن با استفاده از نگاه به داده های مربوط به رفتار آدم ها تاثیر شوخی رو بهتر بفهمن.
توی این اپیزود که الان میخوایم جمع بندیش کنیم اگه یه دونه درس گرفته باشیم، اینه که "موقعیت" توی شوخی کردن خیلی مهمه. مشکلی که توی بهتر کردن خودمون توی شوخی کردن هست اینه که خیلی وقتا آدما برای اینکه همرنگ جمع بشن یا اینکه بهتون احترام بذارن به شوخی های نامناسب میخندن، برای همین اینکه همه به شوخی هامون میخندن نمیتونه دلیل خوبی باشه برای اینکه داریم خوب شوخی میکنیم.
توی این اپیزود 6 تا شرایط مختلف رو بررسی کردیم. گفتیم که شوخی هایی که در مورد تجربه ی مشترکن وقتی خوبن که همه باهم تجربه رو داشته باشیم، اگه بخشی از تیم نفهمن شوخی رو حس تیم بودن از بین میره. شوخی های سارکستیک رو هم گفتیم که بهتره توی جمع هایی انجام بدیم که با هم آشنان. در مورد اینکه با ضعف خودمون شوخی کنیم، توضیح دادیم که اگه ضعف خیلی اساسی نباشه خیلی خوب جواب میده ولی اگه توی یه موضوع خیلی مهم باشه ضعفمون شرایطمون بد میشه ولی در هر حالت اینکه با جدیت در مورد ضعف اساسیمون حرف بزنیم خوب نیست. گفتیم وقتی میخوایم از زیر جواب دادن یه سوالی در بریم هم میتونیم شوخی کنیم، اگه شوخی رو خوب انتخاب کنیم یکی از موثر ترین روش ها برای در رفتن از زیر جواب دادنه. گفتیم موقعی که میخوایم فیدبک بدیم خوب نیست که شوخی کنیم چون باعث میشه طرف مقابل فیدبکمون رو جدی نگیره. در نهایت وقتی یه کمی از یه اتفاق بدی میگذره خوبه که باهاش شوخی کنیم تا آدم ها زودتر بتونن باهاش کنار بیان.
منبع این قسمت:
https://hbr.org/2020/07/sarcasm-self-deprecation-and-inside-jokes-a-users-guide-to-humor-at-work
بقیه قسمتهای پادکست کارکست رو میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
36: علم خوب نوشتن
مطلبی دیگر از این انتشارات
8: تئوری ناج یا چطور تصمیم دیگران را تغییر میدهیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
32: کار و خانواده