کارکست، پادکستیه که توی هر قسمت اون یه مفهوم یا ابزار توی حوزه ی نوآوری و کارآفرینی رو به نقل از منابع علمی بررسی میکنیم.
40:شغل فرعی
اکثر ما روزی 8 ساعت کار میکنیم، 5-6 روز در هفته. اکثرمون یه توانایی هایی هم داریم که بهمون بیرون ساعت کاری یه کاری پیشنهاد میشه که انجام بدیم. کارهای پروژه ای یا چیزایی شبیه به این. خیلیامون هرکاری گیرمون بیاد رو قبول میکنیم. چیزی که شاید برامون سوال شده باشه اینه که اگه میخوام بجز کار اصلیم یه کاری بکنم، چیکار کنم؟ خیلیامون حتی شاید بگیم همون 44 ساعتی که توی هفته کار میکنم کافیمه، توی بقیهی زمان هام نمیخوام کار کنم. توی این اپیزود میخوایم در مورد این حرف بزنیم که اگه میخوایم به جز کار تمام وقتی که داریم کار دیگه ای هم بکنیم چجور کاری رو انجام بدیم و اینکه اصلا اینکه یه کار متفاوت از شغلمون رو بیرون زمان کاری انجام بدیم خوبه یا نه؟
نوشتهای که میخونید، متن اپیزود چهلم پادکست کارکست هست. این قسمت و اپیزودهای جدید کارکست رو میتونید از وبسایتمون ،کست باکس،اپل،گوگل،اسپاتیفای،ناملیک گوش کنید.
کار جانبی؟شغل دوم؟کار دوم؟
آمیت پالی 7 سال اول زندگی کاریش رو به عنوان خبرنگار نیویورک تایمز کار کرد. توی خاورمیانه بود و توی حوزه خبر در مورد جنگ های خاورمیانه کار میکرد. همون موقع ها توی یه روزنامه ی آماتوری عام المنفعه یه موسسه ای به اسم آلما مستر هم کار میکرد. اونجا اصلا با ساختار کار ارگان های غیرانتفاعی یا همون non-profitآشنا شد. بعد از 7 سال که از واشنگتون پست بیرون اومد و رفت توی بیزینس اسکول MBAخوند رفت شروع کرد توی مکنزی کار مشاوره انجام دادن. احتمالا بشناسید مکنزی رو، یکی از معروف ترین شرکتهاییه که توی دنیا مشاوره ی کسب و کار انجام میدن. توی زمان هم آخر هفته ها با یه خیریه ی دیگه ای کار میکرد به اسم پروژه ی trevor. کار ارگانیزیشن این بود که با جوون های LGBTQ که میخواستن خودکشی کنن صحبت کنه تا بتونه منصرفشون کنه. کارش شب ها و آخر هفته ها بود و از پشت تلفن. آخر سر هم توی اونجا سر از هیئت مدیره درآورد. توی هیئت مدیره درگیر چالش های مالی و اجرایی ارگانیزیشن شد و این داستاها باعث شد که بره توی بخش خیریه ی مکنزی و با اونها هم شروع به کار کنه. همین داستان ادامه پیدا کرد تا اینکه آخرسر توی سال 2017 آمیت تبدیل به مدیرعامل همون سازمان غیرانتفاعی پروژهی Trevor شد. آمیت میگه وقتی وقت آزادم رو بیرون از کار روی چیزی که در موردش مشتاق بودم گذاشتم، چیزایی رو یاد گرفتم که توی کار عادیم هم باعث شد بهتر بشم. اون تجربه ها باعث شد که برای نقش رهبری در آینده ی زندگیم آماده بشم. نقشی که اصلا فکر نمیکردم قراره هیچ وقت داشته باشم.
تجربه های مختلف
خیلی از آدما، مخصوصا مدیرها و رهبر ها، فقط تمرکز میکنن روی کار فعلیشون. همه ی انرژی رو میذارن اونجا. خیلیا اصلا باور دارن که نمیشه بدون اینکه همه ی انرژی رو صرف یه کار کنیم، موفق بشیم. البته کم کم آدما دارن متوجه میشن که اگه بخوان توی شغلشون پیشرفت کنن و به مقام های مدیریتی بالا برسن باید یه طوری باشن که تجربه شون توی چیزهای مختلف زیاد باشه. توی کارهای مختلف تجربه داشته باشید، صنایع مختلف، حتی مکانهای جغرافیایی مختلف. ولی تفکر غالب اینه که اگر توی یه شغل سخت هستی باید تمام توجهت رو بدی به اون شغلت تا بتونی موفق باشی. نویسندههای مقاله میگن ما با هزاران مدیر بالارده کار کردیم و حرف زدیم و میخوایم بگیم که این نگاه غالب غلطه. کار جانبی کردن توی بلند مدت باعث میشه آدما توی زندگی شخصی و کارشون موفق تر باشن!
کار جانبی استراتژیک!
نویسنده تا اونجا میره جلو که اصلا اسم این کار رو میذاره، کار جانبی استراتژیک. حالا چرا میگه بهش استراتژیک و از نظرش مهمه؟ دلیلش اینه که سرعت تغییر و برهم خوردن صنایع خیلی زیاد شده. اپیزود نوآوری برهم زننده رو احتمالا گوش کردید دیگه، اگه نکردید میتونید بعد از این اپیزود برید سراغش. اپیزود 31. وقتی دنیا داره سریع پیشرفت میکنه و وقتی داره همه چی برهم میخوره، شما لازمه بتونید نگاهتون رو باز کنید، شرکت ها، بیزینس اسکول ها و دوره های آموزش مدیران ارشد، هیچکدوم نمیتونن با سرعت واقعی پیشرفت، جلو برن. مدیر خودش باید دست اول یه بخشی از این چیزها رو ببینه و اگر تمرکز رو فقط بذاریم روی یه چیز، یه روزی چشم باز میکنیم، میبینیم همه رفتن و ما جا موندیم! شرکت کردن توی کنفرانس و ایونت های شبکه سازی و یا حتی شبا کلاس گرفتن مشکل رو حل نمیکنن. برای پیشرفت نیازه آدما به صورت معنی دار درگیر باشن با یه کاری و با آدم های مختلف کار کنن. حتی اطلاعات جدید پیدا کنن و فرهنگ های مختلف رو ببینن. شما فرض کنید میخواید نقاشی بکشید، بعد خودتون نقاشی نکنید، هی بشینید نگاهش کنید. معلومه نقاشی کشیدن یاد نمیگیرید. پس باید آستین ها رو بالا بزنیم و قشنگ تا آرنج بریم توی کارها! کاری که ازش حرف میزنیم باید با علاقه مندیمون هم همسو باشه و یه طوری باشه که حس کنیم یه روزی توی آینده میتونه بدردمون بخوره. کارهایی که نویسنده پیشنهاد میده اینه که توی کارهای عام المنفعه درگیر بشیم. حالا چه توی دولت چه توی بخش خصوصی. درس بدیم، مقاله بنویسیم، فیلم بسازیم، به استارتاپ ها مشاوره بدیم یا توشون سرمایه گذاری کنیم، توی انجمن های مختلف مسئولیت مدیریتی قبول کنیم، رویدادهای مربوط به موضوع مورد علاقهمون برگزار کنیم یا توشون سخنرانی کنیم. نویسنده میگه شما خودتون رو به شکل یه پوتفولیوی سهام در نظر بگیرید. بخش اصلی پورتفولیو شغل اصلیتونه که اکثر زمانتون رو هم بهش اختصاص دادید. توی زمان آزاد روی چیزهای دیگه ای به صورت متنوع سرمایه گذاری کنید زمانتون رو تا بتونید از اطلاعاتی که توی حوزه های مختلف بدست میارید توی جاهای دیگه هم استفاده کنید.
نویسنده ها رفتن 122 نفر مدیر ارشد رو بهشون پرسشنامه دادن که پر کنن. هر 122 نفرشون گفتن که کار جانبی که بیرون انجام میدادن، نقش اساسی توی موفقیت و پیشرفت امروزشون داشته. از این 122 نفر، 121 نفرشون گفتن این کار به سازمانی که براش کار میکنن هم سود میرسونه. بیش از 100 نفرشون گفتن ما موقعی که میخوایم یک نفر رو برای جانشینی خودمون بررسی کنیم، به اینکه کار بیرونی انجام میده یا نه هم اهمیت میدیم! نویسنده ها براشون سوال شده، که چطوری بفهمیم کدوم موقعیت، موقعیت مناسب ماست و انتخابش کنیم و اینکه دستاورد اینکار ها چیه؟ برا همین رفتن با مدیرهای متعددی از کشور های مختلف، بخش دولتی و بخش خصوصی، سن های مختلف ومراتب مختلف مدیریتی توی شرکت ها مصاحبه کردن که ببینین ایده ی پشت کارشون چیه و چی میشه ازش یاد گرفت. از اینجا به بعد این اپیزود میخوایم در مورد همین دوتا سوال حرف بزنیم. کدوم موقعیت ها رو انتخاب کنیم و دست آورد این کار برامون چیه؟
از کجا زمان بیارم برای کار جانبی؟!
قبل از اینکه بگیم کدوم موقعیت، شما ممکنه بگید من زمان از کجا بیارم؟ سرم شلوغه کلی، وقت ندارم برای کار جانبی. شاید حتی الان که بهش نگاه میکنید، غیر ممکن به نظر بیاد که بتونید برای یه کار دیگه هم وقت خالی کنید ولی هممون میدونیم که اگه یه چیزی برامون الویت باشه، وقت هم براش پیدا میکنیم! خیلی وقتا معنیش اینه که باید از آخر هفته و خواب شب بزنیم، ولی بالاخره انجامش میدیم. برای مثال میشه یک یا چند ساعت در هفته رو خالی کرد برای این کار. حتی میشه از خانواده، دوست ها یا همسرتون بخواید که بیاد توی این کار جدید و باهاتون کار کنه. شما که میخواید باهم وقت بگذرونید، وقت رو به انجام یه کار جذابی برای جفتتون بگذرونید هر هفته. اینطوری برای اونا هم یه ارزشی ایجاد میشه و خب کار رو هم انجام میدید دیگه. اگه بتونید به این کار یه گروه چند نفری از آدمای جوون تر با نگاه شبیه به خودتون رو اضافه کنید هم که عالی میشه. اینطوری اون گروه کوچیک یه انگیزه ای میشن که کار رو جلو ببرید، یه طوری انگار خجالت میکشید که یه مسئولیتی قبول کردید ولی وقت نذاشتید که کار رو انجام بدید. حتی ممکنه بتونید رئیستون رو راضی کنید که بهتون اجازه بده یه بخشی از ساعت کار هفتگیتون رو روی این کار جانبی بذارید. اگر بتونید قانعش کنید که توی بلند مدت بدرد شرکت میخوره این کاری که شما میکنید، ممکنه چند ساعت در هفته رو اجازه بده بهتون که توی محیط کار، روی کار جانبیتون کار کنید.
چقدر از وقتم رو باید بذارم روی کارای جانبی؟
حالا سوال اینه که اصلا چقدر از وقتم رو باید بذارم روی کارای جانبی. تو میگی وقت خالی کن، چقدر باید خالی کنم؟ از مدیرهای توی مطالعات که پرسیدن، گفتن 10 تا 20 درصد زمان رو. ولی لازم نیست این زمان رو به صورت ثابت هر هفته بذاریم. ینی ممکنه یه هفته 2% از زمانمون رو بذاریم، یه هفته 30%. ما بالاخره باید الویت اولمون کار و خانواده باشه، کار جانبی رو باید بتونیم زمانش رو مدیریت کنیم که درست به نتیجه برسه.
اصلا پادکست ما همینطوری درست میشه. ما با هم یه قرار داریم که هفته ای به صورت متوسط چقدر وقت میذاریم. مثلا من 8 ساعت در هفته قرار شده وقت بذاریم. میشه همون حدود 20% دیگه، 1 روز از 5 روز کاری هفته رو. یه هفتههایی مثل الان پیش میاد که من رفتم سربازی! بله الان که دارید این اپیزود رو گوش میکنید من وسط دوره ی آموزشی سربازی هستم! حالا این آموزشی 4 تا 6 هفته زمان من برای پادکست رو صفر میکنه. برای همین مجبور شدم الان که دارم این اپیزود رو مینویسم تا 50% از زمان هفتگیم رو به پادکست بدم که کارها برسه. پادکست کار اصلی هیچکدوم از ما نیست، کار جانبیمونه. هرکسی قد توانش وقت میذاره. تجربهی شخصی من هم میگه این پادکست برای ما آورده های زیادی داشته. آدمای جدید شناختیم، چیزای جدید یادگرفتیم، توانایی هامون توی حوزه هایی که مربوط به کارمون نیست کلی بهتر شده.
حالا ما که مدیرهای بزرگی نیستیم اصلا، بذارید داستان چندتا مدیر خیلی سر شلوغ رو تعریف کنیم. کارا مدوف بارنت، مدیر ارشد اجرایی تئاتر باله ی آمریکاس. مادر 3 تا دختره که 11، 9 و 5 ساله هستن. کارا توی American Theater wing هم درگیره که توش با انواع مختلف هنر های نمایشی سر و کله میزنه. هم زمان توی شورای روابط خارجی هم درگیره. 5 ساله که درگیره. این کار کردن توی شورای روابط خارجی بهش کمک میکنه که درک کنه مشکلاتی که هنرمند هاش توی تئاتر باله ی آمریکا باهاشون درگیرن چی هستن؟ توی تئاتر باله از 15 تا کشور هنرمند دارن آخه! کارا میگه من خیلی به این فکر میکنم که چه کارهایی رو میتونم و چه کارهایی رو نمیتونم در کنار کار تمام وقتم و خانوادهم با 3 تا بچهی ی کوچیک قبول کنم. توضیح میده که خیلی وقتا جوابم به یه کار نه نیست، الان نهه. میگه من مثلا یه تعهدی که به خودم دارم اینه که جمعه شب ها رو برای وقت گذروندن با همسر و بچه هام همیشه خالی نگه دارم. میگه کلید موفقیتم اینه که همه ی تمرکزت باید توی همون اتاقی باشه که توشی. اگه با یه گروهی داری یه کاری میکنی، 100% انرژیت رو متمرکز کن اونجا. بعد که از اون کار جدا شدی، 100% انرژی رو متمرکز کن رو یه کار دیگه. اینطوری نباشه که خودمون یه جاییم، فکر و حواسمون یه جای دیگه. اگر سرکاری، 100% تمرکز روی کار باشه. اگه پیش خانواده یا دوستاتی، گوشی رو بذار کنار، پیششون باش. وسطش ایمیل چک نکن، جواب پیام های توی شبکه های اجتماعیت رو نده. میگه توی کارهایی که کنجکاویت رو برانگیخته میکنن درگیر شو. آدمایی رو ببین که توی شرایط عادی کار و زندگیت بعیده ببینیشون.
مرحوم آقای دیوید استرن یه وکیله که مدیرعامل مسابقات بسکتبال NBAبود. توی هیئت مدیره های خیلی زیادی بوده توی طول عمرش. خیلی موافق بوده که توی همون برنامه ی شلوغ و وحشتناک باید بتونیم کارهای جانبی رو هم جا بدیم. میگه اینکه من آدمهای خیلی زیادی دیدم و مدل هایی که با مسائل روبرو میشن رو درک کردم باعث شد بتونم توی مذاکره ها با بازیکن های NBA و مدیرهای باشگاه ها توی سال 2011 خیلی موفق بشم. میگه که "مهم نیست چقدر سرتون شلوغه، باید پیوسته در حال یادگیری باشید." توضیح میده که: "یه چیزی بود که من هر روز از خودم میپرسیدم و باهاش خودم رو به جلو هل میدادم. امروز چیکار کردم که خودم رو کش داده باشم، یذره بیشتر از قبل شده باشم؟" میگفته من باور دارم چیزای خیلی زیادی بیرون دفترم هست که باید یادشون بگیرم!
از کجا موقعیت خوب پیدا کنم ؟
حالا سوال دومی که پیش میاد اینه که، آقا من از کجا موقعیت خوب پیدا کنم ؟ یه موقعیتی که بعدا بدردم بخوره. مقاله میگه برید به کسایی که بهشون اطمینان دارید، حالا توی همکاراتون یا توی دوستاتون بگید که دنبال یه موقعیت کار جانبی میگردید که توانایی ها و دونسته هاتون توش بدرد بخوره. اگه دیدید کسی داره کار داوطلبانه ای میکنه که به نظرتون جالبه، برید بهش بگید که دوست دارید کمکش کنید و ببینید کاری هست که بتونه بهتون بده؟ حتی توی شبکه های اجتماعی هم میتونید بگید که چه توانایی ها دارید و دنبال چی هستید. معمولا این موقعیت ها میاد سراغتون، مخصوصا اگه توی کاری که انجام میدید خوب باشید. محمود خان، فامیلیش خانه ها!، رئیس سابق تحقیق توسعه ی علمی شرکت پپسی، تاکید کنم که فکر نکنید پپسی فقط یه شرکتیه که نوشابه میسازه، فقط توی دپارتمان نوشیدنی پپسی شرکت هایی مثل استارباکس و لیپتون هستن. دپارتمان غذاش که جای خود. حالا دور نشیم از حرفمون، این آقای محمود خان، میگه که، قدم های کوچیک بردارید. حالا همین آقا عضو چندین هیئت مشاوره بوده، الان مدیرعامل یه شرکت علوم غذاییه و حتی به واسطهی همین کارهای مشاوره ایش، توی 30 سالگیش درگیر بخش دولتی شده بوده و توی قانون گذاری حوزه ی سلامت کار میکرده. میگه که دور و بر خودتون حتما کار خیریه پیدا میشه، میتونید از اونا شروع کنید. میگه بگردید دنبال این تجربه ها، هر کدوم این تجربه ها روی هم جمع میشن و خروجی رو بهتر میکنن.
بعد از اینکه درست و حسابی گشتیم، وقتشه که خیلی خیلی حساس باشیم روی دقت انتخاب کاری که میخوایم بکنیم. کاترین ویلد که هم زمان توی یه شرکت تجاری بزرگ توی نیویورک و یه بورس خصوصی برای دانشجو ها کار میکنه، میگه که خیلی مهمه که درگیر کاری اضافه بر سازمانی بشید که بخاطر دلایل قلبی خودتون انجامش میدید. اگه تبدیل به یه راهی برای تبلیغ کردن خودتون بشه یا یه کاری بشه که صرفا انجامش میدید که رابطه های حرفه ای جدید پیدا کنید بدرد نمیخوره.
یکی دیگه از مدیرهای مصاحبه شده هم حرفای کاترین رو تایید میکنه، میگه اگه وقت آزادتون رو دارید صرف کاری میکنید که براتون مهم نیست و بهتون انرژی نمیده، شما دارید وقتتون رو حیف میکنید. هم برای خودتون، هم برای دیگرانی که میتونستن از اون زمان شما استفاده ی بهتری بکنن. مقاله توصیه میکنه که کاری بکنید که حس میکنید خودتون که میتونید تاثیر مثبتی توش بذارید. یعنی هم براتون جذابه باشه، همه یه کمکی به دیگران ازتون توش بر بیاد!
اجازه بگیرید!
تا اینجا گفتیم که چطوری زمان و موقعیت مناسب برای کار جانبی پیدا کنیم. نویسنده ها یه حرف دیگه قبل اینکه از مزایای کار جانبی بگن دارن. میگن که خوبه قبل از اینکه اصلا قول بدید برای انجام یه کار جانبی، از کسایی که این کار جانبی روشون تاثیر میذاره، اجازه بگیرید. دو دسته آدم بیشتر نیستن دیگه، کارفرماتون و خانوادتون. برای گرفتن این اجازه باید بتونید بهشون نشون بدید که چرا این کاری که میخواید شروع کنید، خوبه. از نظر شخصی همچین کاری باعث میشه که شما انرژی بیشتری داشته باشید و با کار اصلیتون هم بیشتر درگیر بشید چون حال بهتری دارید. از نگاه سازمانی، میتونید توجیه کنید که دارید روابط جدیدی که بدرد سازمان میخوره بدست میارید. همون آقای خان که گفتیم توی پپسی بوده، میگه که با رفتار مناسب، شرکتتون رو به چالش بکشید، یه داستان شفاف و کامل داشته باشید در مورد اینکه چرا میخواید کاری رو انجام بدید و توضیح بدید چرا این کار در راستای ارزش های شرکتتونه. توضیح بدید چطوری این کار باعث پیشرفت خودتون و درکنارش پیشرفت شرکتتون میشه. حتی برای اینکه به رئیستون نشون بدید جدی هستید، میتونید بگید این کار جانبی رو بیاره توی معیارهای سنجش سالانتون. آخر سال بیاد ببینه که اینکاری که داشتید بیرون سازمان انجام میدادید چه نتایجی براتون داشته. حتی بیاد بررسی کنه که این کار چه سودی به کارفرما رسونده! اون آقائه بود که مشاور کسب و کار و مدیر عامل بنیاد trevor شد، اون تعریف میکنه که اومدم یه قرارداد همکاری استراتژیک بین اون بنیاد و کارفرمام ایجاد کردم زمانی که تازه کار بودم توی بنیاد. این باعث شد که هم یه پروژهی مسئولیت اجتماعی قوی توی EY که همون شرکت مشاوره بود ایجاد بشه و هم اون بنیاد بتونه از منابع و امکانات EYاستفاده کنه. یا اون خانمی بود که مسئول باله ی ملی آمریکا بود، اون تعریف میکنه که یه موقعیتی براش پیش اومده بوده که بره توی یه پروژه فلوشیپ مخصوص هنرمندها. دخترهاش از الان خب کوچیکتر بودن و این کاره لازمه داشته 2 هفته ی تمام توی مدت 2 سال خونه نباشه. با وجود اینکه کار وقتگیری داشته و مادر بوده، میگه اینکار رو قبول کردم، دلیلش هم این بود که حس میکردم تجربه ای بهم میده که اون تجربه شدیدا تغییرم میده. میگه رفتم پیش رئیسم و پیش شوهرم و ازشون کمک خواستم که بتونم این کار رو بکنم.
اینجا ایرانه!
شما الان ممکنه بگید، این داستانایی که تو داری میگی مال آمریکاس، اینجا ایرانه، از این خبرا نیست که رئیس من بیاد بهم وقت آزاد بده که با پول شرکت روی کار خودم کار کنم. ولی این خودش یه چراغ هشداریه. رئیسی که وقتی میبینه این کار به شما و به شرکت سود میرسونه ولی بازم جلوش وایمیسته، رئیس خوبی برای کار کردن باهاش نیست. بهتره اگه میتونید یه شرکت بهتر و یه رئیس بهتر پیدا کنید. آقای خان میگه که شرکتی که نمیتونه درک کنه چه ارزش فراوونی توی ارتباط با دیگرانی که داخل سازمان نیستن وجود داره، احتمالا بخاطر همین کوتاه نظر بودنش به زودی از رقابت بازار حذف میشه! چرا یکی باید بخواد که عضو یه شرکتی باشه که داره از بین میره؟!
فایده ی کار جانبی در بلند مدت
حالا این حرفا رو زدیم، بذارید خیلی کوتاه بگیم که این کار جانبی توی بلند مدت چه فایده ای داره.
نویسنده ها3 تا فایده ی اصلی میگن.
اولین فایده اینه که انرژیتون رو شارژ میکنه. کیت کراچ، یه کارآفرین سریالیه. کارآفرین سریالی به کسی میگن که چندین تا استارتاپ موفق داشته باشه. تا سال 2020 به تازگی این آقا شده معاون وزیر اقتصاد آمریکا و مسئولیتش رشد اقتصادی آمریکاس. این آقا میگه وقتی توی برنامه ی کاریت کار جانبی رو به زور جا میدی، برخلاف تصور آدما که فکر میکنن قراره خسته تر بشی، این کاره باعث میشه خستگی مزمن پیدا نکنی! از اول دوران شغلیش که توی تیم مهندسی جنرال موتورز بوده، همیشه داشته توی بنیادهای غیرانتفاعی هم کار میکرده این آقا. توی دانشگاه پردو دوره ی آموزشی رهبری سازمانی راه انداخته که خودش هم توش درس میده. میگه من هر هفته که میرم با این بچه های دانشگاه که کار رو هماهنگ میکنن کار میکنم، انرژیم کامل برمیگرده. میگه اینا به من روحیه میدن، من ازشون الگوبرداری میکنم! باعث میشن به چیزایی فکر کنم که تا قبلش اصلا فکر نکرده بودم. میگه این فکرای جدید باعث میشه آدما رو بهتر بفهمم و بتونم بهتر با دیگران همزادپنداری داشته باشم. میگه مامانم همیشه بهم میگفت، بهترین راه یادگرفتیم از طریق تجربه های دیگرانه!
فایده ی دومی که نویسنده ها حرفش رو میزنن، اینه که میگن این کار های جانبی باعث میشه که دانش، توانایی ها و اعتماد به نفسمون بالا بره. قبل تر هم گفتیم، کار جانبی چیزای جدیدی یادمون میده که میتونیم توی شرکت خودمون ازشون استفاده کنیم. مقاله ازیه مدیری داستان تعریف میکنه ، که توی 30 سالگی خیریه ی خودش رو راه انداخته بوده. هم زمان میخواسته وارد هیئت رئیسه ی دانشگاهی که توش درس خونده بوده هم بشه. خیلی از ما ممکنه بگیم دوتا کار رو هم زمان قبول نکن. تو قول که میدی همزمان، اگه در مورشون تخمین اشتباه زده باشی، بدقول میشی، بد کار میکنی. این خانم به این چیزا کار نداشته. دوتا رو باهم شروع میکنه. تعریف میکنه که کاری که توی دانشگاه داشتم، باعث شد بفهمم که سر و کله زدن با یه کمیته چطوریه. چیزایی که یاد میگرفتم رو توی خیریه ی خودم هم پیاده میکردم. میگه توی این هیئت رئیسه ی دانشگاه بودن برام مثل یه کلاس درجه یک بود. توش یاد میگرفتم چطوری یه ارگان غیرانتفاعی رو مدیریت کنم و توی بلند مدت پیشرو نگهش دارم. این خانم میگه فرق نمیکنه کجای مسیر شغلیتون قرار دارید، کاری که باعث میشه چیزای جدید یاد بگیرید، پروژه های پیچیده رو مدیریت کنید و اینکه وقتی اشتباه کردید و مشکلی پیش اومد چطوری با اشتباه و مشکلتون مواجه بشید، حتما بسیار بسیار براتون ارزشمنده!
فایده ی آخری که نویسنده ها ازش حرف میزنن، اینه که نگاهمون به دنیا بازتر میشه. میگن وقتی توی حوزه های جدیدی شروع به کار میکنی و با آدمای جدیدی روبرو میشی، بخش هایی از خودت و موقعیت هایی که پیش روت بوده و هیچوقت بهشون فکر نکرده بودی رو درک میکنی. میتونی روابطی پیدا کنی که باعث بشه مدیر بهتری بشی و بتونی بهتر نوآوری کنی. همین خانم داستان قبلی، تخصص خیریه اش روی ریشه کن کردن بی خانمان بودن آدما بوده. یه پروژه ی تحقیقاتی 10 سال بعد از تاسیس اون خیریه توی توکیو باز میشه که داشته روی همین مسئله کار میکرده. این خانم هم با سرعت میره دنبال اون کار تا بفهمه توی ژاپن چجوری دارن با مسئله ی بیخانمان ها روبرو میشن. اونجا با صنعت خونه های پیش ساخته ی ژاپنی ها آشنا میشه، متوجه میشه چطوری میشه با خونه ی پیش ساخته به بیخانمان ها خونه داد. این نگاه جدید کلا نگاهش به مسئله رو عوض میکنه. یه مدیر دیگه گفته، با انجام دادن این کارهای جانبیه که تازه میشه بفهمی دنیا از اونورش چه شکلیه! توی زندگی امروز ما اینکه بتونیم دنیا رو از دید آدمای دیگه ببینیم خیلی ضروری و اساسیه، و ما نمیتونم دنیا رو از دید دیگران ببینیم، مگر اینکه از چهاردیواری خودمون بریم بیرون!
جمع بندی:
خب رسیدیم به آخر این اپیزود و وقت جمع بندیه. توی این اپیزود رفتیم دنبال اینکه سردربیاریم که کار جانبی انجام بدیم یا ندیم؟ اگه میخوایم انجام بدیم، چطور کاری رو انجام بدیم؟ چقدر زمان روش بذاریم، از کجا کار خوب پیدا کنیم؟ اصن حالا آخر کاری فایده اش چیه.
مقاله میگفت، کار جانبی رو اگه درست انتخاب کنیم، برامون خیلی مفیده، خوبه که متوسط 10 تا 20 درصد زمان هفتگیمون رو روش بذاریم، برای پیدا کردنش به دیگران بسپریم که دنبال چجور کاری هستیم و وقتی کارهای مختلف پیدا شد اونی رو انتخاب کنیم که به نظرمون باعث خوشحالیمون میشه و میتونیم توش موفق باشیم. گفتیم برای اینکه بتونیم بهتر کار کنیم خوبه که از خانواده و محیط کارمون اجازه بگیریم که این کار جدید رو داریم قبول میکنیم و خوبه که عزیزانمون رو هم با خودمون توی کار درگیر کنیم که اصلا بتونیم وقتی که باهم میگذرونیم رو مفیدتر از قبلا استفاده کنیم. در نهایت گفتیم کار جانبی خوب باعث میشه انرژیمون شارژ بشه، چیزای جدید یاد بگیریم و اعتماد به نفسمون زیاد بشه و در آخر هم نگاهمون به دنیا وسیع تر بشه.
منبع:
https://hbr.org/2020/05/the-strategic-side-gig
بقیه قسمتهای پادکست کارکست رو میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
44:نوآوری غیر منتظره
مطلبی دیگر از این انتشارات
2: درست تصمیم بگیر! - A Decision Must be Made
مطلبی دیگر از این انتشارات
20: استارتاپ آخرش خوشه؟