کارکست، پادکستیه که توی هر قسمت اون یه مفهوم یا ابزار توی حوزه ی نوآوری و کارآفرینی رو به نقل از منابع علمی بررسی میکنیم.
41:باتلاق روزمرگی
تعارف که با خودمون نداریم، زندگی کردن توی شرایط فعلی راحت نیست. وضعیت اقتصادیمون جالب نیست، اخبار خوشحال کننده هم که خیلی به گوشمون نمیرسه. من که دور و برم رو نگاه میکنم، حال خیلیا خوب نیست. اون چیزی که خیلی سخته اینه که توی این شرایط انگیزه مون رو حفظ کنیم. اگه انگیزمون رو حفظ نکنیم، نمیتونیم سخت کار کنیم و از اپیزود 33 میدونیم اگه سخت کار نکنیم به هیچجا نمیرسیم. توی این اپیزود میخوایم بریم سراغ یه مقاله ای که میخواد استراتژی هایی بهمون یاد بده که وقتی حال و حوصله ی کارکردن نداریم، بتونیم انگیزمون رو حفظ کنیم!
نوشتهای که میخونید، متن اپیزود چهل و یکم پادکست کارکست هست. این قسمت و اپیزودهای جدید کارکست رو میتونید از وبسایتمون ،کست باکس،اپل،گوگل،اسپاتیفای،ناملیک گوش کنید.
مقاله ی این قسمت توی سال 2018 نوشته شده و توی هاروارد بیزینس ریوو چاپ شده. نویسنده هم استاد دانشگاه شیکاگوئه که تخصصش علوم رفتاریه. اسم مقاله هست: how to keep working when you just don’t feel like it. چطور به کار کردن ادامه بدیم، وقتی که حالش رو نداریم! توی اپیزود 26م کارکست هم کمی در مورد انگیزه حرف زده بودیم. این اپیزود درسته که از اون اپیزود کاملا مستقله، ولی تا حدی هم حرفهاش به اون حرف ها ربط پیدا میکنه. اگه این اپیزود براتون جالب بود توصیه میکنم حتما سراغ اون اپیزود هم برید.
دیگه حرفم رو اینجا طولانی نکنم، بریم سراع خود اپیزود!
خودت رو با کشیدن موهات از باتلاق بکش بیرون!
اینکه به خودمون انگیزه بدیم، خیلی سخته! نویسنده میگه من مقایسه اش میکنم با اینکه خودت رو بخوای با کشیدن موهات از باتلاق بکشی بیرون! اینکه خودمون رو با یه کار، یه پروژه یا یه شغل باانگیزه نگه داریم همینقدر سخته! به نظر میاد ما به صورت ذاتی یه مقاومتی در برابر پشتکار داریم که هرچقدر قهوه بخوریم و جمله های انگیزشی بخونیم خوب نمیشه. ما با پشتکار نمیشیم. این پشتکار داشتن، یکی از اون فاکتور های مهمیه که تحقیقات زیادی نشون دادن که آدمهای خیلی موفق رو از آدمهای معمولی جدا میکنه. مثلا حتی توی استارتاپ ها هم مهم ترین عاملی که میتونه نشون بده چقدر موفق میشن یه تیم همینه که چقدر پشت کار دارن. چقدر به مشکلات که میخورن جا نمیزنن و ادامه میدن. خلاصه، اون چیزی که جای سواله اینه که وقتی حس و حالش رو ندارم، چطوری ادامه بدم؟
نویسنده میگه، تا حد مشخصی از انگیزه، یه چیز شخصیه. چیزی که باعث میشه شما انگیزه داشته باشید، با هرکس دیگه ای یه مقداری فرق میکنه. ولی چیزی که هست، اینه که 20 سال تحقیقات نویسنده روی اون موضوع باعث شده بتونن با تیمش استراتژی هایی رو شناسایی کنن که برای بیشتر آدما کار میکنه. فرق نداره انگیزتون رو میخواید توی کم کردن وزن حفظ کنید، یا ذخیره کردن پول برای وقت بازنشستگی یا اینکه حتی راه انداختن یه کار جدید پردردسر توی شرکت. اگه تا الان شده که توی رسیدن به یه هدفی که دست یافتنی بوده براتون شکست بخورید بخاطر اینکه هی کار رو عقب انداختید یا بخاطر اینکه به اندازه کافی تعهد نداشتید به انجام دادن اون کار (مگه کسی هست که این دوتا مشکل براش پیش نیومده باشه؟؟)، این مقاله برای شماست. توش قراره 4 تا استراتژی بهمون یاد بده که بتونیم انگیزمون رو حفظ کنیم!
هدف تعیین کن!
اولین استراتژی که نویسنده ازش حرف میزنه اینه که هدف تعیین کنیم نه کار. ینی چی این حرف حالا؟ مثلا میگه تحقیقات نشون میده آدمای توی تیمهای فروش وقتی هدف روزانه ی مشخص داشته باشن بهتر میتونن کار کنن. ینی میگه به جای اینکه بهشون بگیم بیشترین تلاشت رو بکن، باید بهشون بگیم 10 تا مشتری جدید باید بگیریم امروز. یا مثلا میگه کسایی که میخوان وزن کم کنن وقتی موفقتر بودن که کار روزانه تعریف میکردن. مثلا 10 هزار قدم در روز راه برن. وقتی داریم برای خودمون هدف تعیین میکنیم باید حواسمون به این موضوع باشه. باید هدف ها دقیق باشن.
نکته ی دوم در مورد هدف ها اینه که باید سعی کنیم از انگیزه های داخلیمون بیان نه چیزهای بیرونی. یعنی هدفی خوبه که بخاطر خودش انجامش بدیم نه اینکه انجامش بدیم که چیز دیگه ای بدست بیاریم. مثلا هرسال ما سر سال نو میایم یه سری هدف برای سال بعد میذاریم که فلان طور بشیم یا بهمان طور نباشیم یا اینکه از سال جدید ورزش کنیم. تحقیق ها نشون میده اگه همون کاری که میخوایم انجام بدیم لذت بخش باشه، شانس اینکه انجامش بدیم بیشتره. حتی در مقایسه با کارهای ارزشمندتر. البته که انگیزه ی بیرونی هم اگر به اندازه ی کافی بزرگ باشه میتونه خوب باشه. حتی ناخوشایند ترین کارها رو آدما میتونن بخاطر یه پاداش خیلی بزرگ انجام بدن. مثلا آدمهای زیادی شیمی درمانی میکنن، اون رنج و درد بزرگ رو تحمل میکنن بخاطر اینکه میخوان خوب بشن. یا مثلا توی محیط کار، خیلی از آدما توی کاری که دوستش ندارن، بخاطر حقوق میمونن. بنده ی اون حقوقه شدن انگار. درسته که کمترین کار ممکن رو میکنن و تا جای ممکن از زیر کار در میرن، ولی به هرحال دارن بخاطر یه چیزی، یه کار ناخوشایند رو انجام میدن. این انگیزه های بیرونی ممکنه به اندازه ی کافی خوب باشن که یه کاری رو انجام بدیم، ولی تقریبا هیچوقت باعث پیشرفتمون نمیشن.
توی یه دنیای ایده آل، همه ی ما دنبال کاری میریم که عمیقا دوستش داریم و مارو حسابی درگیر خودش نگه میداره ولی واقعیت ناراحت کننده اینه که اکثر آدمها موفق نمیشن توی زندگی واقعی همچین شغلی پیدا کنن. مثلا یه تحقیقی اومده از کارمندها پرسیده که آیا رابطه ی خوب با همکارهاشون و رئیسشون توی کار فعلیشون مهمه؟ اکثرا گفتن آره. ولی همون آدما وقتی در مورد کار قبلی یا کار بعدیشون ازشون میپرسی، ارتباط خوب با همکارها رو جزو عوامل موفقیت نمیدونن! همین که موقعی که میخوایم یه شغل رو انتخاب کنیم به این فکر کنیم که از نظر درونی شغل رو دوست داریم یا صرفا بخاطر مزایای دیگه ی شغل داریم انتخابش میکنیم، تاثیر جدی روی انگیزه توی بلند مدت داره!
بعضی وقتا هست که نمیشه همه ی کار رو دوست داشته باشیم، کارمون بخش های بیخود و حوصله سر بر هم داره. توی اون مواقع باید اون بخش هایی از کار رو که برامون از نظر درونی مهمن رو پیدا کنیم و روی اونها تمرکز کنیم. باید سعی کنیم به خودمون انگیزه ی بیرونی بدیم که با انجام دادن اون بخش حوصله سر بر، چطوری میتونیم بقیه ی بخش های جذاب کارمون رو تاثیر گذار کنیم. ینی در واقع داریم از اون بخش هایی که براشون از نظر درونی انگیزه داریم استفاده میکنیم که خودمون رو برای بخش های دیگه با انگیزه کنیم. در نهایت هم کار آخری که در مورد انگیزه ی درونی و بیرونی میتونیم بکنیم اینه که کارایی که براشون انگیزه نداریم رو هم زمان با کاری که دوست داریم انجام بدیم. مثلا وقتی یه کار حوصله سر بر میکنیم، موسیقی گوش کنیم، یا چیزهایی شبیه این. اینکه اون کار دوست نداشتنی همراه با یه کار دوست داشتنی انجام بشه برامون خیلی میتونه کمک کننده باشه.
تا اینجای کار یدونه از استراتژی ها رو گفتیم، مونده 3 تا دیگه.
جایزه:)
استراتژی دوم اینه که برای خودمون جایزه ی مناسب در نظر بگیریم. بعضی کارا یا شغل ها هرکاریشون که کنی، تهش طاقت فرسا هستن. بیچاره میکنن آدم رو. وقتی این اتفاق داره میفته، خوبه که برای کوتاه مدتمون یه جایزه ای در نظر بگیریم برای خودمون که بتونیم این کار طاقت فرسا رو انجام بدیم. مثلا میتونیم به خودمون بگیم این پروژه رو که تموم کردم، میرم سفر. یا مثلا فلان قدر که وزن کم کردم، برای خودم یه هدیه میخرم. یه چیزی که باید حواسمون بهش باشه، اینه که با حجم کار انجام شده یا سرعت انجام یه کاری به خودمون جایزه ندیم. مثلا اگه یه حسابداری بخاطر سرعت تموم کردن کار به خودش جایزه بده، باعث میشه خودش رو هل بده به سمت اشتباه کردن توی حساب و کتاب ها، چون میخواد کار رو سریع تموم کنه. یا مثلا اگه یه مسئول فروش روی تعداد فروش تمرکز کنه فقط، ممکنه مشتری هایی بیاره که فقط یک بار ازمون خرید کنن و کیفیت مشتری هایی که جذب میکنه پایین باشه.
یه اشتباه دیگه که ممکنه اینجا بکنیم، اینه که یه هدیه ای برای خودمون در نظر بگیریم که با هدف کاری که میکنیم در تضاده. مثلا فرض کنید میخوایم وزن کم کنیم، بعد میگیم اگه 10 کیلو کم کردم، میرم یه رستوران بوفه، حسابی میخورم! خب این با خود هدفه در تناقضه و داشتن این جایزه از نداشتنش بدتره! تحقیق ها نشون میده، رسیدن به یه هدف ممکنه باعث بشه که آدما در مقابل وسوسه ها ضعیفتر بشن که در نهایت باعث بشه به هدف بزرگترشون نرسن. این که جایزه و هدف در تناقض باشن این قضیه رو تشدید هم میکنه.
برای اینکه به خودمون جایزه بدیم یه چیز دیگه هم یادمون میده نویسنده. میگه بعضی جایزه ها باعث میشن که انگیزمون بیشتر بشه. مثلا میگه اگه قراره یه کار سختی رو بکنیم و جایزه بگیریم، اگه جایزه اینطوری طراحی شده باشه که 50% شانس داریم که 50 دلار بگیریم و 50% هم ممکنه 150 دلار بگیریم، تلاش بیشتری میکنیم. این عدم قطعیت توی مقدار جایزه انگار بیشتر بهمون انگیزه میده. درسته این عدم قطعیت رو سخته که توی جایزه بیاریم ولی مثلا میتونیم کار رو گیمیفای بکنیم. ینی بیایم دوتا پاکت درست کنیم، بعدا رندوم یکیشون رو برداریم ببینیم چقدر جایزه گرفتیم. در نهایت باید بگیم که آدما متنفرن از اینکه چیزی رو از دست بدن. توی اپیزود 8 هم در مورد این بایاس ذاتی آدمها حرف زدیم کمی. یه آزمایشی که اومدن طراحی کردن برای این موضوع، اینطوریه که به آدما گفتن باید روزی 7000 قدم راه برید. به یه سری گفتن اگه راه بری روزی 1.4 دلار بهت میدیم. ینی سر ماه نزدیک 40 دلار میگیری. به بقیه گفتن اگه 7000 قدم رو نری هر روز باید 1.4 دلار بهمون بدی. توی دسته دوم که باید پول میدادن، 50% بیشتر آدما به هدف روزانشون میرسیدن. سرویس های آنلاین هم درست شدن حتی برای اینکار. خلاصه ترس از دست دادن، خیلی قوی تر از انگیزه ی بدست آوردنه.
پیشرفت پایدار...
استراتژی سوم پیشرفت پایداره. ما معمولا وقتی داریم روی یه چیزی کار میکنیم، اول کار یه انگیزه ی حسابی داریم. زمان میگذره انگیزهه کم میشه، تا به آخرای کار برسیم، دوباره به آخرای کار که نزدیک میشیم، انگیزمون هم زیاد میشه. اون وسط کار جاییه که ممکنه توش گیر کنیم و کارمون رو هیچوقت تموم نکنیم. مثلا اومدن یه آزمایشی انجام دادن، به آدما یه سری شکل دادن، گفتن روی کاغذ اینا رو ببرید. بعد بررسی که کردن، دیدن وسطای کار آدما بیشتر ماست مالی میکنن و کارهایی که اول و آخر بریدن، دقیق تره. تحقیقات راه های مختلفی برای مقابله با این مشکل پیدا کردن. یکی از روش ها اینه که بیایم اون کار بزرگی که میخوایم انجام بدیم رو بشکنیم به کارهای کوچیک، کوچیک. هر کدوم این هدف های کوچیک برای خودش اول و آخر داره، برای همین حجم کاری که وسطای راهه خیلی کم میشه، اینجوری تا اول یه کاری رو شروع میکنیم، نزدیک میشیم به آخرش. مثلا به جای اینکه بیایم هدف فروش فصلی تعریف کنیم، هدف فروش هفتگی تعریف میکنیم، اینطوری دیگه اون تنبلی نمیاد قاطی داستان بشه. یه کار دیگه که میشه کرد اینه که نگاهمون به پیشرفت پروژه رو عوض کنیم. آدما وقتی نزدیک آخرای کارن بیشتر تلاش میکنن. گفتیم دیگه. حالا نویسنده میگه بیاید برای اینکه حس کنید به آخر کار نزدیک تر شدید، فکر کنید که شروع پروژه عقب تر بوده، مثلا به جای اینکه فکر کنید اونجایی پروژه شروع شده که اولین کار رو کردید، اینطوری بهش نگاه کنید که اولین باری که ایده ی پروژه به ذهنتون رسیده شروع پروژه بوده. هرچی خودتون رو جلوتر ببینید توی روند، بهتره. همین روش رو میشه یه قدم هم جلوتر برد. نویسنده میگه تحقیق خودش نشون میده که برای اینکه انگیزمون رو حفظ کنیم، بهتره که تا وسط راه کارهایی رو که تا الان انجام دادیم در نظر بگیریم، از وسط راه به بعد، کارهایی که مونده.
این رو توی یدونه سیستمی تست کردن که اینطوری بوده که اگه 10 تا چیز بخری، روی 11می یه چیز مجانی میگیری. اومدن تا 5 تا خرید، به ملت میگفتن، شما دوتا خرید از 10 تا خریدی که لازم دارید رو انجام دادید. بعد از 5 که رد میشده، میگفتن شما فقط 3 تا خرید تا گرفتن جایزه فاصله دارید. با انجام دادن این کار تونستن انگیزه ی آدما رو برای خرید بیشتر تقویت کنن. تحقیقشون از این هم یه قدم جلوتر رفته و سعی کرده هدف هایی که کمی نیستن رو هم بررسی کنه. مثلا فرض کنید یکی بخواد یه پیانیست حرفه ای بشه، بتونه خیلی خیلی خوب پیانو بزنه. میگه اول کار باید تمرکز بکنه روی اینکه چه چیزهایی تا الان یاد گرفته. وقتی به یه حد معقولی رسید، باید روی این تمرکز کنه که دیگه چی لازمه یاد بگیره تا برسه به اون حدی که میخواد.
تاثیر دیگران!
استراتژی اخری که نویسنده ازش حرف میزنه اینه که از تاثیر دیگران روی خودمون استفاده کنیم. آدما کلا موجودات اجتماعی ای هستن، توی اپیزود های قبلی هم از جنبه های مختلف در مورد این موضوع حرف زدیم. ما همیشه داریم به دور و بر خودمون نگاه میکنیم که ببینیم دیگران دارن چیکار میکنن، بعد سعی میکنیم بفهمیم نتیجه ی رفتارهای اونا روی ما چیه. حتی اینکه کنار یه آدم پرکار بشینیم باعث میشه که خروجیمون زیاد بشه! ولی وقتی داریم در مورد انگیزه حرف میزنیم، داستان تغییر میکنه. بعضی وقتا، وقتی که میبینیم همکارمون با چه سرعتی داره کار میکنه، حس ناتوانی بهمون دست میده، کلافه میشیم. بعد که کلافه میشیم دوجور واکنش ممکنه نشون بدیم. یا باعث میشه که انگیزمون بره بالا و سعی کنیم از روش اون آدم استفاده کنیم که بهتر کار کنیم، یا اینکه کلا انگیزمون رو از دست بدیم و حس کنیم میشه کارهامون رو بندازیم گردن اون آدم تا انجامشون بده. این مورد دوم خیلی هم غیر منطقی نیست، ما آدم های در طول تکامل و پیشرفتمون، یاد گرفتیم که متخصص یه کاری بشیم و سعی کنیم با داشتن اون تخصص از بقیه بهتر باشیم. اینکه حس کنیم توی یه کاری تخصص یکی دیگه ازمون بهتره، منطقیه که باعث بشه اون کار رو رها کنیم.
مشکل اینه که توی محیط کار همیشه نمیشه این کار رو کرد. یه بخشیش بخاطر اینه اصلا که ما قبلا فقط با آدمای دور و بر خودمون رقابت میکردیم، قبیلمون، روستامون. ولی الان شرکت ما از بین چند میلیون نفر این آدما رو انتخاب کرده. این رقابته اصلا طاقت فرسا میشه. ما باید یادبگیریم این تاثیر اجتماعی روی خودمون رو طوری ازش استفاده کنیم که به سودمون باشه. قانون اول اینه که هیچوقت به صورت منفعل نشینیم انگیزه، بهینگی و موفقیت همکارهامون رو نگاه کنیم. این کار به احتمال خیلی زیاد باعث میشه که انگیزمون رو از دست بدیم. به جاش خوبه که با اون آدم حرف بزنیم و ببینیم که هدف و انگیزشون از سخت کار کردن چیه؟ دارن سعی میکنن چی بدست بیارن که انقدر با تمام توان کار میکنن. اگه بخوان یه پیشنهادی بهمون بکنن که چطوری سخت کار کنیم، اون پیشنهاده چیه؟ یادتونه احتمالا دیگه، توی اپیزود 33 در مورد این اصلا حرف زدیم که چطوری سخت کار کنیم و چرا اگه سخت کار نکنیم موفق نمیشیم.
نویسنده میگه تحقیق های خودم هم این مسئله رو نشون میده. یه تحقیق انجام داده، شبیه اون تحقیقی که توی اپیزود ارزش یک لایک چقدره در موردش حرف زدیم. میگه اگه یه دوستی بهمون یه محصولی رو توصیه کنه، امکان اینکه بخریمش بالا میره. اگه ولی فقط در جریان قرار بگیریم که دوستمون یه محصولی رو خریده، هیچ تاثیری روی خرید ما اتفاق نمیفته. اینکه توصیه ی یه کسی که قبولش داریم رو بشنویم، با اینکه صرفا مشاهده کنیم که یه کاری رو میکنن، خیلی فرق داره!
یه چیزی که خیلی جالبه اینه که به دیگران توصیه و راهنمایی کردن هم باعث میشه که انگیزه ی خودمون بالا بره. تاثیر این توصیه کردن به دیگران، حتی از شنیدن دلایل دیگران مفید تر هم هست. وقتی به دیگران توصیه میکنیم، اعتماد به نفسمون بالا میره، این بالا رفتن اعتماد به نفس باعث میشه که کارها رو عقب نندازیم و انجام بدیم. توی یه تحقیقی خود نویسنده رفته سراغ آدمایی که نمیتونستن به هدفی که داشتن برسن. شما مثلا فرض کنید دنبال کار میگشتن، ولی کار پیدا نمیکردن. اینا فکر میکردن که لازمه از یه متخصص نکاتی رو یادبگیرن که بتونن کار پیدا کنن. اتفاقا توی تحقیق بر خلاف تصور اکثر آدما، چیزی که بیشتر کمک کننده بوده این بوده که این آدما بیان و تجربیاتشون را با دیگرانی که دارن دنبال کار میگردن به اشتراک بذارن. وقتی این کار رو میکردن، در واقع داشتن یه سری نقشه ی قرص و محکم آماده میکردن برای دیگران که خودشون هم میتونستن ازش استفاده کنن. این نقشه هم انگیزشون رو زیاد میکرده وهم موفقیتشون رو!
آخرین چیزی که برای گرفتن تاثیر مثبت از جامعه میتونیم ازش استفاده کنیم، اینه که متوجه بشیم چه کسایی میتونن به ما انگیزه بدن که یه کاری رو خوب انجام بدیم، از قضا میتونن اونایی نباشن که خودشون کار رو خوب انجام میدن. کسایی میتونن به ما انگیزه بدن که توی تصویر کلی زندگی با ما شباهت هایی دارن. کسایی که از زندگی همون چیزایی رو میخوان که ما میخوایم. دوستامون، آشنا هامون، کسایی که کلا قبولشون داریم. وقتی درمورد اون آدما فکر میکنیم و انگیزه ی قویی که برای موفق شدن اونها داریم، به خودمون یه انگیزه ی داخلی میدیم که باعث میشه بتونیم به اهداف خودمون برسیم. ینی اینکه میخوایم دوستامون موفق بشن و به موفقیتشون فکر میکنیم و براش مسیر پیدا میکنیم، انگیزه ی خودمون رو هم زیاد میکنه. نویسنده میگه یه خانم میتونه سخت کار کردن خودش توی کار رو ارزشمند ببینه وقتی حس کنه این سخت کار کردن میشه یه الگویی برای دختر کوچیکش که بهش نگاه میکنه. یه مرد میتونه راحت تر به تمرین ورزشیش بچسبه، وقتی میبینه که با روی فرم بودن، میتونه کنار دوستاش از ورزش گروهی لذت ببره.
توی روانشناسی، flow یا همون جریان به فارسی اون وضعیت ذهنیی تعریف میشه که یک نفر به صورت کامل توی یه فعالیتی غرق شده، اونم با تمرکز پر انرژی و نشاط. ولی توی زندگی حفظ کردن این وضعیت خیلی سخته، یه طورایی انگارمثل ماهی میلغزه و از دستمون در میره. اکثر اوقات به جای این غوطه ور بودن، ما حس میکنیم که داریم توی یه باتلاق فرو میریم و باید با کشیدن موهامون بیرون بکشیم خودمون رو. توی این مقاله سعی کردیم روش هایی رو بگیم که بهمون کمک میکنن این مشکل رو اصلاح کنیم و به هدف هامون برسیم. گفتیم اینکه از انگیزه های درونی و بیرونیمون برای زندگی استفاده کنیم، میتونه بهمون کمک کنه که در جریان باقی بمونیم. اگر بتونیم جایزه هایی که به خودمون میدیم رو درست طراحی کنیم و تمرکزمون رو به صورت درست بین چیزایی که انجام دادیم و چیزایی که باید انجام بدیم تقسیم کنیم، میتونیم که از اون باتلاق فرار کنیم. چیزی که باید همیشه حواسمون بهش باشه تاثیر دوربریامون روی انگیزمونه.
جمع بندی:
توی این اپیزود 4 تا استراتژی گفتیم برای حفظ کردن انگیزمون. از هدف تعیین کردن شروع کردیم، گفتیم بهتره هدف هامون قابل اندازه گیری باشن. به جای اینکه بگیم بهترین نتیجه رو بگیر، بگیم فلان قدر کار انجام بده. دومین استراتژی این بود که برای کارسختی که میخوایم انجام بدیم جایزه در نظر بگیریم، این جایزه ها نباید با ذات اون کار در تناقض باشن. استراتژی سوم این بود که سعی کنیم پیشرفت به صورت پایدار ازش استفاده کنیم. قبل از نیمه ی راه به پشت سرمون و کارهایی که انجام دادیم تا این لحظه نگاه کنیم و بعد از نیمه ی راه به چیزی که پیش رومون مونده تا به نتیجه ی دلخواهمون برسیم. آخرین حرفی هم که زدیم در مورد تاثیر اجتماع روی ما بود. گفتیم بهتره به صورت منفعل نشینیم موفقیت دیگران رو نگاه کنیم و ازشون بپرسیم چطور موفق شدن، علاوه بر اون خوبه که چیزهایی که بلدیم رو به دیگران توصیه کنیم و سعی کنیم از تاثیری که همون کارروی کسایی که دوستشون داریم میذاره استفاده کنیم که بتونیم از کارهامون انگیزه ی درونی بگیریم.
منابع:
https://hbr.org/2018/11/how-to-keep-working-when-youre-just-not-feeling-it
بقیه قسمتهای پادکست کارکست رو میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
36: علم خوب نوشتن
مطلبی دیگر از این انتشارات
37:نوآوری در بیزینس مدل
مطلبی دیگر از این انتشارات
43:کیک مذاکره