گــــرهــ،

بوی درد گرفتم ..
بوی زخم ،
نمیدانم چه باید کرد با این خیال آشفته ..
به کجا باید برد این سرِ درد گرفته را
کجا را باید گرفت با دستهای بی امید ..

قفسم تنگ شده،
نفسم را گرفته ..
گویی که زندگی حلقم را چسبیده ،
رنج ها ورم کرده..
سپیدی‌ها کبود شده ..
درد پیچیده دور بدنم ..
چه کنم سرگردانیِ نگاه‌های تارم را ،
به کدامین در میشود کوفت روزنه‌ی رهایی را ..

+ولم کنید بمیرم!
+ "مردن" هم که نشد چاره!

واقعا چه باید کرد؟
+اصلا چه میشود کرد؟

درد میکند گره‌های وا نشده‌ی حلقم!


+همین.

1404.4.1

ساعت ۲ شب ..

اونطور که من دفتر و قلم خریدن رو دوست دارم لباس خریدن رو دوست ندارم:)
اونطور که من دفتر و قلم خریدن رو دوست دارم لباس خریدن رو دوست ندارم:)

هوم؛)
هوم؛)

اینم برا اینه که گوگول دوس داله🥺
اینم برا اینه که گوگول دوس داله🥺

پ.ن۱: الان اما حالم خوبه:))

پ.ن۲: شماها چطورین؟ در چه حالید دوستان؟!:)

پ.ن۳:

گرچه گاهی تندبادی شاخه‌ای را هم شکست
سرو می‌ماند ولی توفان به پایان می‌رسد..

زندگی بر مردم آزاده ی بی آرزو
سخت می‌گیرد ولی آسان به پایان می‌رسد..!

_مراقب خودتون باشین؛)