سلام. این پادکست کارماست.جایی که توش سبک زندگی پایدار رو به هدف آدم بهتری شدن یاد می گیریم.??
شماره سه ـ آفوگاتو
سلام این شماره سوم پادکست کارماس. من شادی هستم و به پادکست من خیلی خوش اومدین.
بخش اول: چاق سلامتی
چطورین؟ چه خبر؟ اوضاع چطوره؟ همه چی روبهراهه؟ ببینم شما احیانا متوجه هیچ تفاوتی نشدین؟ مثلا الان هیچ چیزی حس نمیکنید؟ اگه یه کم دیگه بیشتر حرف بزنم چطور؟ بازم نه؟ خداییش؟ بابا کیفیت صدا، کیفیت ضبط. آره. اجازه بدید. اجازه بدید. شما دارید صدای من رو از میکروفون جدیدم میشنوید. ببین من خداییش نمیتونستم تا بخش پینوشت صبر کنم ها و اون موقع تازه بعد اون همه وقت بخوام عنوانش کنم. یعنی حتی اگه مجالی هم وجود داشت که شما قرار بود حدسش بزنید، این ذوق شدید من بود که محال بود بذاره جایی غیر از ب بسم الله دربارش صحبت کنم؟
بابا ناسلامتی این بار اوله دارم با میکروفون پادکست ضبط میکنن. حالا هر چقدرم اول راه، خودم که میدونم دارم میمیرم از خوشحالی. میدونی اگه دربارش حرف نمیزدنم چی میشد؟ اونوقت باید پادکست تو حالتی میشنیدید که انگار یه گوشت قلقلی بزرگ و داغ فسنجون تو دهنم نگه داشتم و میخوام براتون درباره آفوگاتو نطق بکنم. نه سخن برانم. اون گوشت قلقلی داغ همین ذوق خیلی شدیدیه که تو گلوم گیر کرده و تا نگمش نمیتونم حرفم بزنم. بابا من دست خودم نیست هر کسی یه جوریه دیگه.
خب از حالا تا چند ثانیه بعد لطفا به پز دادنهای ناشیانه یک دختر بچهای مهد کودکی درباره اسباببازی جدیدش به بقیه دوستاش گوش بسپارید.
ببین من هنوز که هنوزه این آهنگو میشنوم یاد تولد سه سالگیمون میفتم که تو پیرهن قرمز چین چینی از شوق و انتظار باز کردن کادوها، شصتم رو میخوردم و سعی میکردم در حد وظیفهام قرم رو هم بدم. بله درست شنیدید، تولدمون. من جزو خوشبختترین آدمای روی زمینم که داداشای دوقلوی خودم دارم. فقط مال خودم. اگه باهوش باشید بقیه داستانو خوندین.
میکروفون هدیه امسال شایان و نیلوفر به مناسبت تولدمون بود. چیزی که حتی سر سوزن هم بهش فکر نمیکردم. یعنی در حدی که تا زمانی که قفل باکس باز نکرده بودم با چشمام میکروفون رو توش ندیدم اصلا نمیتونستم حدس بزنم حتی چی هست. بله و این ویژگی داداش دوقلو داشتنه که از هزارها کیلومتر دورتر نیاز تو رو حدس زده باشه و تو بهترین موقعیت فراهم کرده باشدش. آی خدا قربونت برم من آخه! خب پس دادن من دیگه تموم شد. دیگه الان راحت شدم. حالا دیگه اون گوشت قلقلی داغ فسنجون رو قورت دادم و میتونم درست و راحت صحبت کنم.
یادتون باشه شماره پیش واسه خاطر اینکه یکم بلند شده بود، بدون پینوشتهای عزیزم رها کردم. همین که شماره سوم پینوشت رو شروع نکردم جای شکرش باقیه. مشخصه چقدر رو دلم مونده؟ داستان این شماره از این قرار که اصلا قرار نبود این شماره وجود داشته باشه. یعنی این شماره با این زمینه. زمینهای که من واسه شماره سوم در نظر گرفتم یکم توضیح دادنش سخت بود. یعنی نیاز به یه سری پیش درآمد داشت که بشه راحتتر فهمیدش.
بعد من دیدم این پیش درآمد خودش خیلی موضوع جالبیه. اصلا چقدر میگنجه که اینجا دربارش حرف بزنیم؟ چرا که نه؟ اینطوری شد که زمینِ اصلی شماره سوم که اسمشو لو نمیدم رفت نشست و شماره چهارم و آفوگاتو جای خودشو اینجا باز کرد. پیش از اینکه بریم ببینیم داستان از چه قراره، باید یه خبر باحال بدم. کارما توی این شماره یه بخش جدید داره. علاوه بر اون برای اولین بار یه مهمون عالی.
بخش دوم: آفوگاتو
آفوگاتو یه دسر یا نوشیدنی ایتالیاییه که از یه اسکوپ بستنی وانیلی تو یه شات قهوه اسپرسو درست میشه اما اینکه ارتباطش به این شماره چی میتونه باشه تا آخر این بخش دستگیرتون میشه.
چیزی که قراره اینجا دربارش صحبت بکنیم زمینهایه که بارها و بارها اسمش به گوشتون خورده و مطمئنا دربارش میدونید. همه جا حرفش هست و شاید به گونهای بزرگترین بحرانی باشه که تو دوره کنونی باهاش روبرو هستیم گرمایش جهانی یا «global warming». این زمینه با سه تا انگیزه برای صحبت کردن توی این شماره انتخاب شده. اولیشو که گفتم پیش زمینه برای شماره چهارمه.
دلیل بعدیش اما اینه که آدم وقتی یه موضوعی رو که دربارهش یه آگاهی داره، یهو سر زبون همه میشنوه، همه جا حرفش هست میبینه چقدر بزرگ و مطرح شده. به اطلاعاتی که خودش دربارش داشته یهو شک میکنه. میگه نکنه من همه چیزو نمیدونم؟ نکنه یه چیزی رو جا انداختم؟ نکنه اصلا اونی که من فکر میکنم نیست؟ حتی یه وقتایی آدم فکر میکنه درباره یه چیزی میدونه ولی بعد که دادههای بهتر و فراگیرتری به دستش میرسه میفهمه اصلا ماجرا رو اشتباهی برداشت کرده. واسه خاطر همین نیاز به بهروز کردن اون دادهها معمولا حس میشه.
انگیزه آخرم این که نگرش و جهانبینیمون نسبت به گرمایش جهانی نیاز به یک دگرگونی تازه داره. اجازه بدید دربارش صحبت کنیم تا آخر داستان متوجه این دگرگونی نگرش بشید.
سرچشمههای این شماره حسابی پدر مادر دار و ریشهای هستن. یه جوری که من موقع خوندن احساس میکردم باید با احترام و فروتنی در برابرشون حاضر بشم. کتابهایی از انتشارات معتبر دانشگاه کمبریج «Cambridge»، آکسفورد «Oxford»، ام آی تی «MIT» و اسپرینگر «Springer» بودن که من حتما در دسترستون قرار خواهم داد که بهرههای بیشتری ببرید ازشون. در ضمن همینجا بگم که ویکیپدیای انگلیسی هم چک کردم خیلی فراگیر و خوب زمینه رو پوشش داده بود.
یه یادی هم کنیم از علی آقای بندری که از ای که دستت میرسدها میخواد که واسه ویکی پدیای فارسی کاری بکنه. آره هر کی زحمتشو بکشه واقعا خیلی خیلی لطف بزرگی کرده. بگذریم. هر جا اسم گرمایش جهانی میاد، پشتبندش عبارت «تغییرات اقلیمی» یا «دگرگونی آب و هوایی» زود پیدا میشه. یعنی انگار این دو تا کلمه گلوبال وارمینگ و کلایمنت چنج «Climate change» بهم دوخته شدن. با یه کم فاصله دلیلشو توضیح میدم. گرمایش جهانی به افزایش بلند مدت میانگین دمای سیستم اقلیمی زمین میگن. این در مقابل چیزی به اسم سرمایش جهانی یا گلوبال کولینگه «Global cooling» که البته ما بیشتر با گرمایشش آشنایی داریم.
هر دوی این عبارتها به دورههای دمای متفاوت زمین اشاره میکنن. داستان از این قراره که زمین طی این چهار ممیز ۵۴۳ میلیارد سال عمر که از خدا گرفته دورههای دمای متفاوتی رو گذرونده. یعنی حسابی سرد و گرم روزگار چشیده است. مثل دورههای متعدد یخبندانی که سپری کرده که آخریش از غرب آمریکای شمالی تا شرق اروپا به قطر سه کیلومتر یخ روی زمین بوده یا اون وقتایی که اونقدر نماش زیاد بوده که انواع گیاه روی سطحش رو پوشوندن و دایناسورها عشق میکردن. یه لحظه همین دو تا تصویر تو ذهنتون مقایسه کنید. میبینید چقدر تفاوتشون با هم روشنه؟
این اون چیزی که بهش میگیم تغییرات اقلیمی یا دگرگونی آب و هوایی. در اصل دگرگونی آب و هوایی مجموعهای از تغییر دمای جهانی، حالا چه سرمایش یا گرمایش با اثرات پیروش رو زمین. برگردیم به امروز. الان ما نسبت به دورههای یخبندان تو روزهای گرمتر و نسبت به دورههایی مثل دایناسورها تو روزای خنکتر زمین هستیم. این دورههایی که اسم بردم طی میلیونها سال روی زمین رخ دادن اما چیزی که ما امروز ازش به عنوان گرمایش جهانی یاد میکنیم، فقط متوجه همین چند سال اخیر خودمونه.
اینجاست که باید به خودمون دست مریزاد بگیم. کاری که زمین طی میلیونها سال خودش آروم آروم انجام میده رو ما به لطف اشرف مخلوقات بودنمون تو یه قرن انجامش بدیم. البته البته من این موضوع رو چند بار تا آخر این بخش خواهم گفت. باید منصف باشیم. ما همین الان تو یکی از اون دورههای طبیعی بزرگ گرمایش زمین هستیم اما خب چه کنیم؟ ما به سهم خودمون داریم براش سنگ تموم میذاریم.
گرم شدن زمین دو سری دلیل داره. دلایل بیرونی اونایی هستن که به موقعیت زمین و خورشید و نحوه چرخیدن زاویه محورش تو این مسیر و برخورد سیارکها و دنبالهدارها از این دست چیزا برمیگرده. این دلیل یا پریودیکن «هPeriodic» هستن. یعنی همونایی که تو دورههای بلند بلند سرمایش و گرمایش نقش دارن یا حادثه هستن؛ مثل همین برخورد اجرام.
دلیلای درونی گرم شدن هم از روی اسمش کاملا قابل فهمه. عمده این دلیل رو میتونید ربط بدید به خودمون. هیئت بین دولتی دگرگونی آب و هوایی، یا آیپیسیسی «IPCC» یه گروه بینالمللی هستند که دگرگونیهای آب و هوایی رو آنالیز و بررسی میکنن. بعد از بالا و پایینای خیلی زیاد دلیل قالب دگرگونی آب و هوایی اخیر زمینو فعالیتهای بشر اعلام کردن.
بزارید این عبارت رو یه بار دیگه و یه طور دیگه تعریفش کنم. این دگرگونیهای میزنیم بیشتر منظورمون چند تا از مهماش هستن. مثل افزایش منطقهای یا جهانی دما، دگرگونیهایی که تو الگوهای بارشی رخ میده، غیر از اون تغییر ارتفاع سطح دریاها یا انقباض و انبساطهای یخهای قطبی.
حالا دیگه وقتشه بریم سر اصل مطلب سر وقت دلیلای درونی این دگرگونیا. دمای زمین همیشه توی تراز بین گرمایی که از خورشید دریافت میکنه و گرمایی که به فضا منعکس میکنه. تو حالت عادی این روند کار خودشو درست انجام میده. یه مقدار از گرمای تابیده شده رو جذب سطحش میکنه که شامل کل خشکی و دریاها میشه. یه مقدار از این گرما رو تو جو خودش نگه میداره و مابقی رو که حدودا یک سوم گرمای تابیده شده میشه رو بازتاب میکنه به فضا. یعنی از خودش خارج میکنه.
تو جو زمین یه سری گاز وجود داره که این گرما رو تو خودشون گیر میاندازن. به این گازها میگن گازهای گلخونهای. میدونی چرا اسمشو گذاشتن گلخانهای؟ تا حالا هیچوقت توی گلخونه بودین؟ تو ماشین که قطعا بودید تا الان. دیدی وقتی ماشین یه جایی زیر آفتاب پارک میکنی بعد یه مدت توش چقدر گرم میشه؟ تا اینجا اینو بدون به همین گرم شدن میگن اثر گلخانهای اما چجوری به وجود میاد؟
توی این روند شیشه نقش خیلی مهمی داره. پرتوهای آفتاب میتابه به شیشه و ازش رد میشه اما بعد از رد شدن دیگه این پرتو اون پرتو سابق نیست. چرا؟ چون دیگه نمیتونه از شیشه رد بشه و بره بیرون. به عبارتی توی ماشین گیر افتاده. این گیر افتادنش هم باعث گرم و گرمتر شدن هوای توی ماشین میشه. توی گلخونه هم دقیقا همین اتفاق میفته. واسه خاطر همینه گلخانهها همیشه گرمن. حالا دونستی چرا بهشون میگن گازهای گلخونهای؟ اون گلخونه رو تو مقیاس زمین گنده کن. اون گازها هم بکن شیشههاش. همین.
بیشترین مقدار این گازها و بخار آب و کربن دیاکسید تشکیل داده. خواهش میکنم نگاه خصمانهای به این گازها نداشته باشید. باید بدونید بدون اونا میانگین دمای زمین به زور به منفی بیست درجه میرسید اما حالا به لطف حضورشون داریم تو میانگین دمای چهارده درجه گذران زندگی میکنیم ولی بزرگترین دلیل درونی گرمایش جهانی و دگرگونی آب و هوایی، افزایش میزان گازهای گلخونهایه. دقت کنید، افزایش.
تا قبل از انقلاب صنعتی میزان گازهای گلخانهای برای یه عالمه سال تقریبا ثابت بودن. بخار آب بین ۳۶ تا ۷۰ درصدش تشکیل میداده. کربن دیاکسید بین ۹ تا ۲۶ درصد، متان و اوزون هر کدوم بین ۳ و ۴ تا ۸ و ۹ درصد اما بعد انقلاب صنعتی کربن ۴۰و متان ۱۵۰ درصد مقدارشون افزایش پیدا کرده. یعنی بیشترین مقدار تو ۸۰۰ هزار سال پیش.
خب چیزی که واضحه اینه که ما آدمیزاد هستیم که داریم ترازو به هم میزنیم دیگه. پررنگترین گاز تو گازهای گلخانهای کربن دی اکسیده «Carbon dioxide». کربن دی اکسید از کجا میاد؟ از سوختن سوختهای فسیلی. سوختهای فسیلی بیشتر برای چی به کار گرفته میشن؟ برای فعالیتهای صنعتی. بیشترین فعالیتهای صنعتی برای چی انجام میشن؟ برای تولید انرژی. انرژیو کی به کار میبره؟ من و شما. عزیز گرفتی چی شد؟ بیشترین میزان کربن دیاکسید برای تولید انرژی به وجود میاد.
اون وقت هنوز که هنوز سر نفت داریم دعوا میکنیم. هنوز که هنوزه دولتی مثل آمریکا میاد استفاده از انرژیهای رایگان و پاک و تجدیدپذیر محدود میکنه که چی؟ که نفتاش باد نکنه که بسوزونتشون که باهاشون انرژی تولید کنه و بفروشه. نه آمریکا همهجا. واردش نمیشم. چون نمیخوام حرص بخورم واقعا.
بگذریم. بر اساس آمار پخش شده تو سال ۲۰۱۵ بیشترین کشورهای تولیدکننده کربن به ترتیب چین، آمریکا، هند، روسیه، ژاپن، آلمان، کره جنوبی و در رده هشتم ایران عزیزمونه. دومین دلیل اصلی دگرگونی آب و هوایی استفاده زیاد از سطح زمینه. حتما میدونید دارم درباره چی حرف میزنم دیگه؟ جنگلزدایی. این اتفاق دردناک به منظور بزرگتر کردن زمینهای کشاورزی، شهرسازی و جادهسازیه.
یادتونه اول بحث گفتم راه خارج کردن گرما از زمین انعکاسش به فضاست؟ جنگل و یخها این کارو به بهترین نحو دارن انجام میدن اما وقتی جنگل که میزان انعکاس گرماش خیلی خوب و بالاست جای خودشو به زمین کشاورزی یا شهر میده، نه تنها که گرما را به فضا برمیگردونه که جذب رو هم بالا میبره.
بله دلیل سوم وجود دوده است. تو حالت عادی مواد و ذرات ریزی تو هوا وجود داره که مانع رسیدن پرتوها به سطح زمین میشه. همون اول ماجرا پرتشون میکنه بیرون اما ذرات دود عکس اونا کار میکنن. اولا به خاطر تیرهتر بودنشون جذب خیلی بالایی دارن و ثانیا جذب کردن همانا گرم شدن بیشتر همانا.
از این مسائل بگذریم بیاید ببینیم تو راستای این دگرگونیها چه پیامدهایی تو زمین پیش میاد؟ پرانتز باز، همین جا اینو بدونید که اینا روضه و منفیبافی و شوم خبری نیست. برای اینکه آگاهیمون بالا بره لازمه بدونیمشون پرانتز بسته.
این پیامدها میتونه تغییرات شدید آب و هوایی باشه. یعنی اگه یه جا گرمه گرمتر. سرده ممکنه سردتر بشه. افزایش تعداد و شدت حوادث آب و هوایی یکی دیگه از پیامدهای احتمالی این دگرگونیهاست. آب شدن یخچال یخهای قطبی جنوبگان گرینلند «Greenland» خودش پر از پیامده. مثل اینکه ذخیرههای آب شیرین زمین از دست میرن یا باعث رقیق شدن آب اقیانوسها میشه که این هم تو جریانهای اقیانوسی تاثیر میذاره. هم زندگی ساکنانشو تحت شعاع قرار میده.
پرانتز باز، هیچ ایدهای ندارم که چطوری میشه تحت شعاعو جایگزین کرد، پرانتز بسته. بالا اومدن سطح آب اقیانوسها یکی از اون پیامهاییه که دل آدم هری به خاطرش میریزه پایین. تصور کن چه بلایی ممکنه سر شهرهای بندری و ساحلی بیاد؟ این دگرگونی یه پدیدهای رو به وجود میاره به اسم ال نینو «El Nino».
ال نینو سیلاب و طوفان و خشکسالیهاییه که از جریانات باد و دریاها هر سه تا هفت سال یه بار به وجود میاد. بالا رفتن دما و گرم شدن، سلامتیمون رو مورد لطف خودش قرار میده. حتی منجر به مرگ میشه. گونههای جانوری خیلی خیلی بیشتر از ما تو معرض این ترس هستن. گوریلها، پرندههای جنگلی تانزانیا، خرسهای قطبی و خرسهای دیدنی، ببرهای بنگال، پنگوئنها و گونههای گیاهی و خیلی خیلی دیگه از موجودات زنده روی زمین.
تا همین جا شمردن پیامدها رو بس میدونم. بیشتر از این اگر خواستید خودتون میدونید کجاها باید دنبالش بگردید. تو حرفایی که الان زدم مشخص شد یه بخشی از این گرم شدن متوجه ماست و وظیفه زمیننشینیمون ایجاب میکنه که حتما قدم تو راستای جبران اشتباهاتمون رو برداریم. ما تراز این روند بهم ریختیم و خودمون باید تا جایی که ازمون برمیاد برش گردونیم به حالت قبلش. ریست فکتوریش کنیم. البته هممون میدونیم کارایی که کردیم قابل پاک شدن از خاطره این کره نیست ولی به هر حال میتونیم تو آیندهاش تاثیر مثبتی بزاریم.
اما یه چیزی یادمون نره. ما دلیل بخشی از این گرم شدن هستیم. زمین داره طبیعت عادی خودشو پی میگیره. ربطی به بودن و نبودن ما نداره. اون بارها و بارها قبل از ما سرد و گرم روزگارشو چشیده. دوام آورده و هنوزم سرپاست. هر دگرگونی هم که الان باهاش مواجه جزئی از راه زندگیش و قشنگیای خودش داره. درست مثل ما که دورههایی مثل نوجوونی بچگی و بحرانهای میانسالی و خیلی چیزای دیگه رو تو طول زندگیمون تجربه میکنیم، زمینم داره با دورههای هر کدوم قشنگتر از اونیکی عمرش و سپری میکنه.
تا الان تو ذهنمون فرو کردن که تو مقصری. تو باعث شدی. تو داری از بین میبریش. کسی نیومده آگاهترمون کنه درباره امروز زمینی که داری روش زندگی میکنیم. من همیشه هدفم این بوده. از حالا به بعد همین خواهد بود که بگم چه کاری از ما برمیاد؟ ما چه نقشی میتونیم داشته باشیم؟ ما چطوری میتونیم آدم بهتری باشیم؟ تو شماره بعدی مفصل دربارش خواهم گفت. اما اینجا و الان کاری که ازمون برمیاد اینه: «دگرگون کردن نگرش و تو پذیرش قرار گرفتن».
ما باید بپذیریم. ما باید امروزه زمینو بپذیریم. حالا این دورهاش رو بفهمیم. آگاه باشیم که این یک دوره عین همون دورههای گذشته تا الانش بوده. باید همونطوری که هست دوسش داشته باشیم. همینطوری ازش بهره ببریم. ما آدمیزاد هزار و یک راه حل برای هر چیزی تو ذهنمون هست اگر بخوایم. گله از گرم شدن و دیگه به درد نخوردنش و دور انداختنش و به فکر رفتن به یه کره دیگه واسه زندگی کار به جایی نمیبره. اینا همش فرار از پذیرشه. چون نگرشمون رو قفل کردیم رو اینکه تو رابطه ما با زمین همیشه این اونه که باید خودش و واسه زندگی با ما وفق بده. همیشه اونی که باید به ما بهره برسونه زمینه. اگر تموم شد جاش توی سطل آشغاله.
گرم شدن زمین چیز وحشتناکی نیست. چیز عجیب و غیرقابل انطباقی نیست. یکی از دورههای چرخه زندگیشه که بر اساس اتفاق ما تو این دوره باهاش هم مسیریم. میتونیم چنگ بندازیم به در و دیوار که چرا همچین شد؟ میتونیم نگرشمون عوض کنیم و از این همراهی لذت ببریم. درست مثل نوشیدن آفوگاتو. ترکیبی از سردی و داغی، ترکیبی از تلخی و شیرینی اما کامی که آخر بهت میرسونه لذت همراهی و نوشیدنشه. این بار که کافه رفتی یه آفوگاتو سفارش بده. بشین یه دل سیر تماشا کنه و حسابی از نوشیدن کیفور شو.
بخش سوم: آدم خوب
بیاید به خودمون تبریک بگیم که چنین بخشی به کارما اضافه شده. این بخشو میزارن برای آشنایی با کسایی که دارن یه مدل قشنگ یا به سبک خودشون تمرین آدم بهتری بودن میکنن. من از خدامه اینقدر از این دست آدم خوب داشته باشیم که تو هر شماره بتونیم این بخشو نگهداریم. اگه شما کسی رو میشناسید که گزینه مناسبی واسه این بخشه حتما بهم خبر بدین.
اولین آدم خوبی که تو کارما میخوایم باهاش آشنا بشیم یه عکاس طبیعته. کسی که کلی ساله داره تصویری قشنگ زیست بستر دور و برمون از شهرها و کشورهای مختلف ثبت میکنه و تو نمایشگاه دائمی عکساش به نمایش میزاره اما نه عکسهای عادی و معمولی. این آقا تنها عکاس سه بعدی ایران هستن. امروز ولی قرار نیست درباره عکساشون صحبت کنیم. پس بریم بپرسیم دلیل بودنشون تو این شماره چیه؟
جانم!
سلام بابا جان!
سلام بابا جان. خوبی چطوری؟
خوبم تو خوبی؟
مرسی امیرحسین خوبه؟
قربونت سلام میرسونه. بابا، جانم این عکسایی که تو فرستادی من دیدم. بگو ببینم چیکار کردی؟
عه خوب بود؟
عالی بود. زود تعریف کن ببینم. چیه؟ مال چیه؟ چیکار کردی اصلا؟
عرض کنم خدمتت که این دیگه اثر پادکست خودته دیگه. اینکه چطوری بهترین باشیم؟ که چطوری آدم بهتری باشیم.
نه بابا.
خب چیکار کردی؟
والا همین موضوع که دیگه ببین آدم باید از خودش شروع کنه به نظرم. با خودم فکر کردم خب چرا مثلا منتظر مثلا یه مسئول نمیدونم یه نماینده شهری نمیدونم یه شهردار یا یه کسی باشیم که بگیم آقا یه حرکتی انجام بدیم؟ خودمون برا خودمون میتونیم چیکارا کنیم؟ همونجور که خودت میدونی من از مخالفان سرسخت سیگارم و تو هر انجمن دخانیاتی هم پست دارم بالاره.
خب؟
بعد محیط اطراف کار منم با توجه به اینکه فضای باز و بوستان و اینا هستش، خب آدم سیگاریه طبیعتا زیاده. بعضیا به قول خودشون میان اونجا که تازه نفسی تازه کنن.
آره.
از طرفیم خب من واقعا دغدغه طبیعت دارم و دوستدار طبیعت هستم این درختها و این چیزهایی که میبینم که بهش آسیب میرسه یا زمین واقعا ناراحتم. با خود گفتم چیکار بکنم؟ اومدم دیدم یک پیامی اومده بود یعنی پیام تصویری بود توی کشور سوئد. من دیدم که یه کسی ته از سیگارش انداخت مثلا توریست عرب بود و پلیس اومد و خلاصه کوتاهش کنم، پلیس جریمش کرد. فکر کنم ۶۵ یورو و ۷۵ یورو قانونشون اینه که جریمش کنن.
خیلیه.
بعد خب گفت من ندارم بدم. پلیس گفت خب اشکالی نداره. معادلش اینه که ته سیگار جمع کنی. اونم گفت من همه ته سیگارام رو برمیدارم. پلیس گفت نه این خبرا نیست. باید صد تا ته سیگار جمع بکنی؟
چند تا؟
صد تا.
بعد جالب اینجا بود که یک لباس زرد تنش کردن و دستکش و نمیدونم اینا رو دادن بهش. بعد تو سوئدی که فکر کن مثل خودش کم آدم پیدا میشه که ته سیگار بندازه، تو باید صد تا ته سیگار پیدا کنی یا ۶۵ یورو بدی.
باید از زیر سنگ هم ته سیگار پیدا میکرده.
حالا فکرشو بکن. اینجا که همه تو فضای باز انجام میدن. بعد با خودم گفتم خب تنبیهی که خب نیازی به مجلس و نمیدونم مصوبه شورای شهر اینا فایدهای نداره و گفتم نه بابا اونا فایدهای نداره. گفتم پس طرح تشویقی. ما همونجور که میدونید که به اصطلاح ورودی نگار خونمون نفری بیست هزار تومنه و همه با ذوق و شوق میان استفاده میکنن، اومدم یه تابلوی بزرگ درست کردم. البته مدیر بوستان هم گفتم. یه تابلوی بزرگ درست کردم با طراحی، یه عکس ته سیگار له شده رو گذاشتم. بعد نوشتم ضبدر بیست و بعد مساوی گذاشتم و بلیت نمایشگاه رو عکسش رو گذاشتم. بعد هم نوشتم هر کی دوست داره به طبیعت کمک کنه، بیست تا دونه ته سیگار به ما بده یه بلیت بیست هزار تومنی بگیره.
به به! خب چی شد بعدش؟
چشمت روز بد نبینه. خودمم فکر نمیکردم.
ورشکست شدی؟
حالا خلاصه بهت بگم که یعنی از یه بابت خوشحالی اخیر و یه جورایی ناراحتی. البته من که تو این چند روز خیلی خاطرههای خوبی به وجود آمد که حالا یکی دوتاشو برات میگم. برگردیم به اینکه واقعا تو یه هفته اول من سه میلیون تومن بلیت رایگان به مردم دادم.
بابا بسه ضرر میکنی.
خب مسائله اینجاست که اگه قراره از خودمون شروع کنیم آره دیگه داستان همینه ولی خب این ممکنه به لحاظ مالی اینجوری باشه ولی حالا بعد گوش کن آیا ضرر کردیم یا نکردیم؟
قطعا که ضرر نیست. من هیچوقت اسم اینو ضرر نمیزارم. الان صرفا به عنوان شوخی اینو گفتم ولی چی بهتر از این کار؟
و جالب اینه بدونید که ما تو سه روز اول به شعاع سیصد متر از محدوده خود نگارخونه بالغ بر ۲۵ هزار تا ته سیگار جمع شده.
شوخی میکنی؟
نه والا ۲۵ هزار تا ته سیگار.
خدایا. خیلی زیاده!
حالا نقطه جالبش چیه؟ مردم خیلی اهل مشارکتن. واقعا فقط بلیت اینکارو نکردن. اونام آدمایی مثل من و تو بودن. واقعا از این بابت خوشبختیه. یه خانواده از اراک اومدن. اول یه پسربچه اومد. خودش طبیعتا خیلی لذت برد. فکر کنم دوازده نفر بودن. حتی یه مامانبزرگ پیریم همراهشون بود. باور کن این خانواده از ساعت نه و نیم صبح تو محدوده ما بودن تا ساعت دوازده و نیم ظهر بالغ بر هزار تا ته سیگار جمع کردن.
دمشون گرم!
آره. اینا گفتن طبیعت رو خیلی دوست داریم. این طرح شما رو به شهر خودمونم میبریم و واقعا ما هم ناراحتیم که ته سیگار به زمین بیفته و فقط اون خانواده به تنهایی ده هزار تا جمع کردن. بعد خیلی محترمانه اومدن گفتن آقا ما پنج تا بلیت رو بیشتر استفاده نمیکنیم. بقیه با احترام و افتخار پول پرداخت میکنیم و میخوایم از نمایشگاه استفاده کنیم.
به چه آدمای خوبی واقعا!
آره. واقعا هستند و من اینکه از خودمون شروع کنیم دقیقا اینه و چه اتفاق بعدی افتاد؟ حالا اینو که میگم واقعا خودم فکر نمیکرد که اگر شکلی باشه.
یه خانمی با پسر نوجوانش اومد. بعد این خیلی خوششون اومد و گفتن ما میخوایم کمک کنیم. البته ناگفته نمونه. من از همون روز اول دستکش یه بار مصرف آماده کردم و یه سری نایلونهایی و حتی یه شیشههای، قوطیهای کوچولوهای آب معدنی هست که یک نفرهاست، اونا هم بر هرچی دور و بر کسی میاندازه اینا، میگیم تو اونا جمع کنید. یه قوطی پر برای یه خانوادهاس، یعنی پنج نفرم باشن اوکیه. یعنی یه قوطی پر تحویل بدن و گفتم اینجوری بازیافت یه مقدار بیشتر میشه. بعد اینا همه رو کنار هم بذاریم یه عکس بگیریم.
وای این معرکهاس! این ایده فوقالعادهاس بابا! مخصوصا اینکه میگی از بطریهایی که کنار انداختن. بطری یه چیزی که خالیش در بهترین شرایط بازیافت میشه. تو بدترین شرایط با بقیه آشغالا قاطی میشه و دیگه هیچی یا سوخته میشه یا دفن میشه ولی اینکه میگی داری بطری رو پر میکنی یعنی از ظرفیت خالی اون یه حجمی رو اشغال میکنی، یه استفاده بهینه میکنی. این فوقالعادست واقعا.
آره. البته من به این قسمتش واقعا فکر نکرده بودم ولی با نگاه عکاسانه گفتم اگر ما بتونیم مثلا پونصد تا یا هزار تا از این بطریها در بلندمدت جمع کنیم و یه عکسی از این داشته باشیم، خود عکسِ خیلی تاثیرگذاره.
فوقالعاده میشه. اصلا تا اون موقع به منم یه فرصت داد بزار برم ببینم که چه بهره بهتری میشه از اینا برد؟ فکر کن بتونیم از این یک عالمه بطری یه استفاده غیر از عکس گرفتن خیلی طرح موفقی میشه ها. ببین، میدونی توی اروپا میان با همین بطریهای خالی رو مثلا با سنگ و اینطور چیزها پر میکنن. ازش آجر درست میکنن. یعنی از بطریه آجر تهیه میکنن. بعد شروع میکنن مثلا سرویسهای بهداشتی عمومی رو با اون اجرا میسازند یا نمیدونم پله میسازند با اون. اگه بتونی یه راهکاری هم واسه این بطریای شما پیدا کنیم این عالی میشه واقعا. خب این دیگه همون هم افزاییه که به وجود میاد. آدما یه ایدهای رو میدن، بعد ممکنه پرورش پیدا کنه. به هر صورت من با این نگاه، نگاه کردم و بعد جالب اینجاست که من یکی از این تنگهایی که استوانه بود مامان داشت گل گذاشته بود، اینو بردم توی باغچه جلوی نگارخانه گذاشتم که به خاطر اینکه ته سیگار دیده بشه. جالب اینجاست که مردم میان ته سیگارها رو میندازن داخل این. مدیر پارک ایده گرفته گفت من میخوام یه باکسهای شیشهای در سطح بوستان درست کنم که مردم بدونن این تهسیگارهای جا داره برای جمع شدن.
مشکل اینه که اصلا مردم جایی برای تهسیگار نمیبینن. یه عدهای دارن که سیگار میکشن.
صددرصد درسته.
این خودش داره یه ایده میده به دیگران. من از این بابت خیلی خوشحالم. جالب اینجاست که من روزای اول انگیزم این بوده که مثلا به پارکبانها شهرداری کمک کنم. یه شعار قشنگ دیدم نوشته بود که دوست عزیز با هر زبالهای که میندازی، میدونی که پشت یه مرد خم میشه؟ منظورش خم شدن همون پاکبانی که باید اونا رو جمع کنه.
چه قشنگ!
آره. خیلی شعار قشنگی بود! بعد با خودم گفتم خب ما با این وضعیت میتونیم به پاکبانها هم کمک کنیم. به شهرداریها هم کمک کنیم. هزینه کمتری باشه.
به زمین کمک کنیم.
آره به خاطر زمین، به خاطر این آلودگی و این مشکلی که وجود داره برای تجزیه و اینا که حالا داستانش خودت بهتر میپونی.
بابا تجزیه یه بخشیشه. توی همون پارکی که داری میگی کلی حیوون، گربه، کلاغ، پرنده نمیدونم کلی حیوون وجود داره. اون حیوونا میدونید چقدر از این تهسیگارها رو ممکنه بخورند؟
بله متاسفانه. حالا یه چیز بدی که من کشف کردم چیه؟ البته تا حدی میدونستم ولی نه تا این حد. ببین شادی ما الان یه معضلی داریم که البته در موردش تو اهداف فکر کردم و نوشتن اونجا که ما میخوایم این رو بدیم به سازمان پسماند که اینو به صورت اصولی و علمی دفنش بکنه. یعنی یک راهکاری باید اینکار وجود داشته باشه. حالا اون رو حتما تحقیقیاتش رو کردن و من میخوام این رو جمعآوری کنم. ولی معضلی که الان دارم میدونی چیه؟
وقتی اینها جمع میشه و متمرکز میشه یک جا، بوی تعفن بسیار بد و مشمئزکنندهای داره. واقعا حال آدم رو بد میکنه. ما اینا رو اومدیم جا نداریم متاسفانه. همه رو تو پلاستیکای چندلایی بستهبندی کردیم و توی کارتون گذاشتیم. واقعا هر کسی جرات نداره دور و ور کارتون بره. یعنی اینقدر وحشتناکه و بعد تازه اینجوری آدم میفهمه که این طبیعت بیچاره داره از دست ما چی میکشه؟ خیلی بده. خیلی بده.
چه ظلمی داریم میکنیم؟
آره. اینجوری پله پله میره. یه خانومی گفتم با یه پسر نوجوانش اومد داشت ته سیگار جمع میکرد. دستکش بهش دادیم. وقتی برگشت گفت آقا میدونی چه اتفاقی افتاد؟ گفتم نه. گفت یه آقایی سیگاری، سیگارشو انداخت. بعد پسرم رفته سیگارشو برداشت. با دستکش انداخت تو نایلون.
آخی!
بعد آقای سیگاری اومده گفته پسرم به اندازه تمام ته سیگارهایی که تا الان رو زمین انداختم ازت معذرت میخوام و دیگه ته سیگارم رو رو زمین نمیاندازم.
این دقیقا خود برده. یعنی ببین اینی که طرف میبینی اوکی سیگار میکشه ولی خب اگر بدونه باباجان مثلا انداختن یا ننداختن این انتخاب منه. میتونم بندازم رو زمین این همه برنامه پیش بیاد. میتونم بگیرم و یه دیقه تا اون سطل آشغاله راه برم. یه دیقه اصلا بذارم تو دستمال کاغذی. برگردونم برم بندازم توی سطل آشغال خونه. این واقعا تاثیر مثبتی داره. خیلی! اصل فرهنگسازی همینه. اصلشه.
آره واقعا بهت میگم که من فکر میکنم یکی از نتایج مهمی که گرفتم در واقع همینه. البته مطمئنا من اولین نیستم. آخریم نخواهم بود ولی مهم اینه که هر کسی به قول گفته خودت از خودمون شروع کنه و اینی که به خودمون برمیگرده واقعا خیلی مهمه.
واقعا؟ بابا مرسی که تو انقدر آدم خوبی بودی. من خیلی خوشحال شدم. ببین حتما حتما اینو میذارم توی پادکست که همه بدونن که تو الان توی محیط کار خودت با اون خردمندیای که داشتی گفتی چه کاری میتونم بکنم؟ چه کمکی کنم؟ این یه نمونهاشه. ممکنه هزار و یه کار دیگه هر کسی توی کارش بتونه انجام بده که اونم به یک نحوی بتونه آدم بهتری باشه. به یه نحوی بتونه کمک بکنه به زمین. این خیلی خوب میشه. این دقیقا هدف منه دیگه. من الان احساس رستگاری دارم.
ببین فرهنگسازی اینجا اتفاق میفته که اون سیگاریه اهمیت این به اصطلاح انداختن ته سیگار و آسیبی که میزنه و ضررش رو خیلی نمیدونه. با خودش میگه خب سیگار میکشم. اختیار خودمه. دوست دارم به خودم آسیب بزنم. خانوادهام هم خودم تصمیم بگیرم ولی اینجایی که فکر میکنه به دیگران ضرر نزنه یا دیگران حقی نسبت به کاری دارن، اونجا یه تلنگری بهش ممکنه که اینجا این حرکت رو دیگه تکرار نکنند. فقط یه مشکلی که بود و تو دل این قضیه اومد بیرون، اینه که ما وقتی با فاصله زیادی تک تک سیگار میبینیم، شاید باور نکنید که این همه ته سیگار تو اطرافمون ریخته و الان این شکلی فاجعه داره خودشو نشون میده. اگر ما بتونیم همین عمق فاجعه رو به مردم نشون بدیم، خود اینم خیلی حرکت بزرگیه.
میدونی بابا فرقش توی اینه که اون کسی که سیگار میکشه، میگه خب من دارم هوا رو آلوده میکنم. هوا گازه. اون دود توی هوا محو میشه. دیگه دیدنی نیستش ولی فیلتر سیگار یه چیز مجسمه. جلوی چشمه. طرف وقتی که جمع کنه تازه حساب کار میاد دستش که چقدر این همه سیگار داره مصرف میشه؟ یا چقدر این همه سیگار داره آسیب میزنه به زمین؟ دقیقا فرق بین سیگار کشیدن فیلتر ننداختنش بزرگترین فرقش به نظر من اینه.
درسته. به هر صورت خوب بود. من گفتم این ایده بخواد اون برمیگرده و مسايله کارما که گفتی همه رو گوش میکنما.
مرسی بابا جون. قربونت بشم. نمیدونی چقدر من خوشحال کردی که این کارو انجام دادی. واقعا خیلی خوشحال شدم. دمت گرم. قربونت. زنده باشی. تو هم موفق باشی. ایشالا دور و برت آدمای بهتری باشن.
مرسی ایشالا. قربونت بشم باباجون.
کاری نداری بابا؟
نه میبوسمت. فعلا خدافظ.
بله با کمال افتخار و سربلندی آدم خوب این شماره بابای عزیز خودم بود. درباره موضوعی که با بابا صحبت کردیم میخوام یه کم بیشتر توضیح بدم. من اصلا نمیخوام و نخواهم خواست که درباره کشیدن یا نکشیدن سیگار صحبت کنم. به خاطر اینکه همه به قدر کافی در این باره آگاهی دارن. ما هم عددی نیستیم که به کسی بگیم سیگار بکش یا نکشه. چون همینجا تو پرانتز بگم ما هیچ وقت هیچ کسیو نمیتونیم مجبور به هیچ کاری کنیم. اینو تا ابد بدونید اما چیزی که در موردش آگاهی کمتره همین فیلتر سیگاره.
من همیشه از دوستامون خواهش میکنم فیلتر سیگارشونو بیرون نندازن. از همه شما و دور و وریاتون همین خواهشو میکنم. ببینید کسی که سیگار میکشه البته اگه آدمی باشه که همزمان به بستر زیست اهمیت بده که برخلاف تصور خیلیا اینطوری هستن، به خاطر آلودگی هوا به قدر کافی عذاب وجدان داره. در عین حال به هر دلیلی نمیتونه یا نمیخواد کنار بذارتش اما اگه بدونه با دور ننداختن فیلتر سیگارش میتونه نقش بهتری داشته باشه و انجامش بده، این خودش به نظر من خیلی رشد بزرگیه.
چرا که نه واقعا؟ اینو در تایید سیگاری و سیگار کشیدن نمیگما. خودتون بهتر میدونید اما حرف من اینجا تو کارما اینه که همه بتونن رشد کنن. هر کسی تو هر موقعیتی که هست. اینجا همش میپرسیم چه کاری از ما برمیاد؟ ما کیه؟ همهایم، منم، توییم، اون دوستمونه، فامیلمون، کارمندمون، فروشندهه. یه جامعه دستچین شده نیستیم که بشینیم در تایید هم حرف بزنیم. والا چه رشدی؟ چه فایدهای؟ خب بگزریم.
بیاین چند تا دلیل پشیمان فیلتر سیگار دور بندازیم. من میخوام دلیل رو به ترتیب پیش پا افتادگی پیش ببرم. اول به خاطر این که آخه بابا مگه آسونتر از این کاری هم هست اصلا؟ همه جا سطل آشغال هست. هیچ زحمتی برامون نداره چهار قدم تا سطل آشغال رفتن خداییش. توی شهرها و روستاها و پارک و خیابونا که فراوونه. یکی میمونه پیکنیک و طبیعت یا زیست گردی یا یکی دیگه هم تو ماشین و جاده گردی، خدا رو شکر همیشه یه کیسه همراهمون هست.
تو ماشین هم بابا زحمتش یه چیزی قد قوطی کبریته. از هر چیزی میشه استفاده کرد که فیلتر سیگارو توش جمع بکنی. تا سطل آشغال که دیدی همه رو یه جا بریزی توش؟ چه میدونم مثل قوطی هایپی که خوردی، بطری، یه پاکت، دستمالکاغذی. اگه دنبالش باشی هزار و یک فکر بهتر به ذهنت میرسه، این از این.
دلیل بعدی اینه که اگه چشممون رو زیانهای زیستیش ببندیم، یه چیزی وجود داره به نام «آسایش دیداری» که این فقط مربوط به فیلتر سیگارم نیستا. همه پسماندهایی که دور میاندازیم رو در برمیگیره. بله با این کار ما داریم باعث از بین رفتن آسایش دیداری میشیم. نمونه خیلی روشنش میدونی چیه؟ دیدید بعضیا تو زیست گردی پوست تخمه یا میوههاشون رو میریزن روی زمین؟ استدلاشون هم اینه که بابا این دیگه به طبیعت برمیگرده.
آره عزیز من برمیگرده. اما بعد چند ماه بعد چندسال. به جاش تو داری تو تمام این مدت تصویر آلودهای که ایجاد کردی رو به بقیه تحمیل میکنی. داری به خوردشون میدی. داری حقشون برای لذت بردن از یک بستر پاک و تباه میکنی. باشه که اگه از این دست قوانین جایی وجود نداره یا پیاده نمیشه اما من به عنوان شهروند قرن ۲۱ زمین، برای خودم لازم میدونم که رعایتش کنم. چه تو شهر، چه تو زیست گردی هرج و مرج دیداری برای بقیه ایجاد نکنم، همین.
سومین دلیل خطر آتشسوزی که انداختن فیلتر روی زمین همراه خودش داره. شاید باورتون نشه ولی طبق آمار آژانس ملی حفاظت آتش آمریکا تو هر سال نود هزار آتیش فقط واسه انداختن فیلتر سیگار تو آمریکا اتفاق میفته. درد داره خداییش. دلیل اصلی کاری دور انداختن فیلتر سیگار اما اثرات بستر زیستیشه. پرانتز باز، میدونید من چقدر گشتم که یک جایگزین برای این اثر پیدا کنم اما نشد؟ شما چیزی به ذهنتون میرسه؟ پرانتز بسته. فیلتر سیگار از یه الیافی تشکیل شده که دود و نیکوتین ورودی رو کنترل میکنه. درست مثل یه صافی یا پالایه.
این الیاف که اسمشون سلولز استات «Cellulose acetate» هست، از پلاستیک درست شدن. اگر توی فیلترها دیده باشید میدونید چی میگم. یه سری تار که مثل نخ پنبه میمونن. اینا جنسشون پلاستیکه. برای همینه که تجزیه شدن یک عدد فیلتر سیگار تو بستر زیست تا ده سال طول میکشه. تو طول این مدت اگه توسط حیوونای مختلف مثل پرنده و ماهیها خورده نشه، داره کلی مواد زهری تو بستری که افتاده پخش میکنه.
اگه رو زمینه که تو خاک، اگه تو آبه که به آب. رو خاک بودنش بدیش این که اگه خشک باشه باز تو معرض خورده شدن حیوونا، حشرات تو خاکه. اگه زیر بارون و آبیاری باشه هم پدر ریشه و بذر گیاهان رو درمیاره، هم آروم آروم وارد جریان آبهای زیرزمینی میشه و واویلا. بعد شما حساب کن تو این مسیر عمقی چه رد اثر زهرآگینی تو زمین جا گذاشته.
درباره انداختن فیلتر تو آب رودخانه و دریا و دریاچه همینو بگم که هر یه دونه تو دو گالن یا حدود هشت لیتر آب برای بستر زیست مرگبار محسوب میشه. یعنی میتونه کلی جانور بیزبونو خیلی ساکت و آروم و ساده رو بکشه و در بهترین حالت مسموم کنه. حالا میفهمید وقتی میگم همه چیز به خودمون برمیگرده یعنی چی؟ فکر کردید که اون آب شیرین زیرزمینی رو کی میخوره؟ اون ماهی و پرنده و گاو و گوسفند و کی میخوره؟ حالا میبینید هر چیزی که ما میاندازیم بیرون در حقیقت داریم میاندازیم تو؟ تو بدن خودمون. بله اینجوریاس. سخنرانی کافیه. این بخشو تموم میکنم که به بخش مورد علاقه عزیز دل خودم برسم.
بخش چهار: پینوشت
پینوشت یک:
بیاید یک بار برای همیشه سنگامون وا بکنیم با هم. از من سوالی میشه که مشخص برخاسته از توقع پاسخ داده نشده است. اونم این که چرا اخبار زیست بستری رو پوشش نمیدم. اگه به این هدف کارما رو دنبال میکنید باید بگم جای درستی رو انتخاب نکردید. اول از همه باید بدونید که برنامه یا شوی تلویزیونی ـ رادیویی نیستم که بخوام زمان رو اینطوری پر کنم یا خودنمایی کنم که من از همه چیز خبر دارم و به روز هستم. اخبارو دست مایه خودم کنم که شنوندهها رو راضی نگه دارم. خیر.
من مدتهاست که به خودم قول دادم بازیچه رسانهها و جلب توجههاشون نباشم. همونایی که به هر قیمتی میخواند خودشون رو تو سطح آگاهیرسانی پیش پا افتاده و تو چشم مردم نگهدارن. نمیخوام که اینجا روضه بخونم براتون یا پامنبری خبرگزاریها رو بکنم. شما اگه دنبال شنیدن خبر باشید هر جایی به راحتی آب خوردن میتونید بهش دسترسی داشته باشید. هر جایی به غیر از اینجا. اگر میخواید اسمشو بذارید مثل کبک سرت رو تو برف فرو کردن یا چشمها رو رو واقعیت بستن. آره اگه واقعیت این چیز ناصادقانهای هست که دارن به خوردمون میدن، من ترجیح میدم نه تنها چشمامو که گوشام هم ببندم. چرا؟
من آگاهی دارم که تو دنیا داره چه اتفاقی میفته. میفهمم نصف آمازون، هیرکانی و هزار جای دیگه داره میسوزه. اما از من توقع نداشته باشید بیام اینجا در مورد سوختن جنگلها صحبت کنم. این مسائله قلب من رو به درد میاره. چرا با گفتنش بیشتر باعث ناراحتی بقیه هم بشم؟ از هر پنج تا پست اینستاگرام سهتاش درباره سوختن آمازونه.
همه بازارها صفحه اولشون عکس غمگین و آتیش جنگله. با هر کی حرف میزنی میگه دیدی ششهامون رفت؟ چی عایدمون میشه از این گیر افتادن تو گرداب خبر و رسانه؟ کدوم معضل زیستی جهان با کمکهای شایان رسانههای خبرساز حل شده؟ ما به غیر از مشتری جمع کردن واسه همین دلالان چه کار بزرگی کردیم؟ چه نقشی داشتیم با بازنشر و به هم رسوندن همین حرفای مسموم؟ چیکار کردیم غیر از دامن زدن به جریان همین موجهای زهری؟ چرا منفیها رو پخش کردیم که منفی بیشتری بهمون برگرده؟
نه متاسفم. من قاطی این گرداب نخواهم بود. من به اندازه خودم یه نفر میایستم برای این جریان. من نمیخوام حالمونو بد کنم. من میخوام حالمونو خوب کنم. میخوام از همون چیزی بگم که دوست دارم سمتمون برگرده. میخوام از رشد حرف بزنم. از خوبی تعریف کنم. از قشنگیها بگم.
از مادر تزار دعوت کرده بودن واسه راهپیمایی ضدجنگ. میدونی چی گفت؟ گفت هر وقت راهپیمایی برای صلح داشتین صدام بزنید. یه عمره دنیا داره رو همین لنگه میچرخه. یه عمره بدتر اگر نشده باشه بهتر نشده. واسه اینکه آدم نتیجه تازهای بگیره لازمه راه تازهای رو امتحان کنه. من حاضرم این هزینه رو بپردازم.
پینوشت دو:
شاید باورتون نشه ولی اینکه میاید بهم میگید فلان جا کلمه فارسی به کار نبردی یا اون که گفتی عربیه یا لاتینه من رو واقعا خیلی خوشحال میکنه. خوشحال میشم میبینم اینقدر با دقت گوش کردین یا گوشتون رو یه سری چیزا که هدف من بوده تیز شده. این عالیه! دمتون گرم! اما اجازه بدید یه چیزیو دوباره تکرار کنم. من قبلا هم گفتم نه تنها درباره فارسی حرف زدن که حتی همین پیش گرفتن سبک زندگی پایدار من دارم تمرینشون میکنم. تمرین بدون هیچ ادعایی دارم. تمرین فارسی حرف زدن میکنم. دارم تمرین میکنم سبک زندگی پایدارو. دارم آدم بهتری بودن و تمرین میکنم.
معلومه که هیچ ادعایی ندارم. فقط دکمه خردمندیم و روی این چندتا چیز روشن کردم. دارم یاد میگیرمشون. فرا میگیرمشون آروم آروم، قدم به قدم، این یک مسیر برام نه یه هدف. میخوام این راه آهسته و پیوسته پیش برم، نه با افراط و تفریط.
حالا که صحبتش شد بذارین بگم من مخالف صد درصد افراط و تفریط یا زیادهروی و کوتاهی هستم. یعنی میدونم هر بار یکی از این دو تا واسم اتفاق بیفته یه جای کارم داره میلنگه. هر وقت یکیشون پررنگ میشه اون یکی حتما میخواد از یه جا بزنه بیرون. به خاطر اینکه همیشه به بالانس و تعادل اینا عقیده دارم. واسه همین همیشه شاخکام واسش تیزه.
پینوشت سه:
دکمههای خردمندیتون رو روشن کنید و رشته متصل کننده این سه تا و به زودی چهارمین شماره رو کاوش کنید. اگر به نتیجه رسیدید حتما بیایید برام بنویسید.
پینوشت چهار:
شهریور ماه رهسپاریه. میدونم که خیلیها توی شهریور اینور اونور میرن. مثل خودمون که منتظرم شماره جدیدو بدم بیرون و به رسم همه شمارهها رهسپار راه بشم. یه خواهشی دارم. برای تمرین آدم بهتری بودن همیشه یه کیسه بزرگ همراهتون باشه. فعلا فقط همراهتون باشه. خدا رو چه دیدی؟ یه وقت دیدی دلتون خواست پسماندهای دور و برتون یا توی راهتون یا تو بستر زیست قشنگی که توش وقت میگذرونید و جمع کنید. اگه دلتون خواست. هیچ اجباری نیست واقعا ولی همراهتون باشه که اگر خواستید تمرین آدم بهتری بودن بکنید بدون ابزار نمونید.
من میدونم که شروعش چقدر سخته. قشنگ درک میکنم. آدم اولش خجالت میکشه. همش تو فکر فکرا و حرفای دیگرانه که مثلا الان چی میگن؟ یا میگن داره خودنمایی میکنه و هزار تا چیز دیگه. ولی باور کنید همون آشغال اول کافیه. اصن یهو همه خجالت و فکرای آدم آب میشه میره تو زمین. اینقدر حس خوب بهت دست میده که یهو به خودت میبینی کیست پر شده و به کیسههای بیشتری احتیاج داری.
ضمن اینکه چرا دیدن همچین کار قشنگی از دیگران دریغ کنیم؟ تازه با علم به اینکه دارن ازمون یاد میگیرن. اگر این کارو کردین من یه جوری خبردار کنید. بذارید از ذوق تمرین آدم بهتری بودنتون کیفور بشم از خوشحالی.
پینوشت پنج:
خبر خوب اینه که کانال تلگرام کارما راه افتاده. حالا میتونید اونایی که تلگرامیتر هستن و راحتتر صداشون بزنید پیش کارما. خوبیش اینه که راحت همه شمارهها رو اونجا بذارم که دسترسیش واستون راحت باشه. حقیقت اینه که من زودتر میخواستم کانالو راه بندازم اما از اونجایی که همه کارای کارما رو دارم تنها انجام میدم، برداشتن چند تا هندونه همزمان برام یه خورده سخت بود اما دلیل اصلیم برای ساختن کانال تلگرام یه چیز دیگس.
قراره از حالا به بعد متن همه شمارهها رو تو کانال آپلود کنم برای اون همزبونای عزیزم که به هر دلیلی امکان شنیدن چیزی به اسم پادکست رو ندارن. همون روزهای پیش از پخش شدن شماره صفر چراغ این فکر تو ذهنم روشن شد. بر اساس آماری که از کانون ناشنوایان ایران گرفتم، حدود دو و نیم درصد جمعیتمونو و همین هم زبونا تشکیل میدن. من تصمیم گرفتم به عنوان کسی که پادکست یا محصول صوتی تولید میکنه، به زعم من خودم نذارم این عزیزای قشنگم از روند کار رونده بشن.
بنابراین اگر دور و برتون کسی از این عزیزانو میشناسین من رو چشمام میپذیرم قدمشونو. همین جا هم از بقیه پادکستسازهای فارسی خواهش میکنم اگر براشون امکان وجود داشت متن شمارههاشون رو تو کانالهای تلگرامشون یا وبسایتشان بذارن تا ناشنوای هم زبونمون بتونن از محتوای خوبی که تو زمینه پادکست فارسی در حال جریانه بهرهمند بشن.
پینوشت شیش:
به زودی سعی میکنم یه ویدیو برای چطوری از کجا شنیدن پادکست بسازم. همونطور که خیلی از پادکستسازها زحمتشو کشیدن اما تا اون موقع شمایی که شنونده کارما هستید، بدونید که از هر اپلیکیشنی کارما رو برای حتی کسی که اپلیکیشن پادکست رو گوشیش نداره شیر کنید میتونه بشنوه. جدا از اون لینک دسترسی مستقیم به پادکست همیشه تو بیوی صفحه اینستاگرام کارما هست. پیشنهاد برای خودتونم از اپلیکیشنها به نظر من کست باکسه. از همه باحالتر میشه توش کامنت بذارید. گرافیکش بهتره. کار کردن باهاش خیلی بهتره و خیلی چیزای دیگه.
پینوشت هفت:
من هر از گاهی میبینم یهو دنبالکنندههای کارما داره زیاد میشه، یهو چند نفر جدید بهمون پیوستن ولی نمیتونم بفهمم از کجا؟ واسه همین خواهش میکنم هر جایی تو دورهمیهاتون که کارما رو به هم میرسونید حتما خبردارم کنین. با این کار فرصت دونستن قدرتون رو بهم بدین لطفا. میدونم که خیلیهاتون کارما رو به بقیه هم میرسونید. میدونم که خیلیهاتون چند بار این کار کردید اما خواهش میکنم باز هم این کار رو انجام بدید. به خاطر این که من هیچ جا کارما رو تبلیغ نمیکنم و باید بدونید این فقط خود شما هستید که افراد بیشتری رو برای آدم بهتری شدن صدا میزنید و خب چی بهتر از تعداد بیشتر برای آدمای بهتری شدن؟
مثل همیشه باید بدونید به خاطر همه این دقیقههای ارزشمندتون که به کارما گوش دادین ازتون سپاسگذارم. من قدرتون رو میدونم. تمرین آدم بهتری شدن رو هر روز تو ذهنتون نگه دارید و همیشه یادتون بمونه که همه چیز به خودمون برمیگرده. باور کنید.
بقیه قسمتهای پادکست کارما را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
شماره یک ـ خردمندی
مطلبی دیگر از این انتشارات
شماره صفر ـ آشنایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
شماره دو ـ بیپسماند